عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۶۲۱۸
تاریخ انتشار : ۲۶ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۰:۳۰
روایتی تحیرانگیز از حضرت علی(ع)/
گفت: از آنجا مار و عقرب بیرون می‌آید، گفتند: اینجا اصلا مار و عقرب ندارد. گفت نه من اینجا نمی‌خوابم. با این حال می‌فرمود: بیش از این شاید دستم نمی‌رسد.
عقیق: سال‌ها باید بگذرد تا ما به شرافت و پاکی عارفانی چون آیت الله بهجت آگاه شویم و درس بگیریم.
یکی از شاگردان قدیمی آیت الله بهجت نقل می‌کند:
زمانی یکی از علمای شمال آمد و مهمان بنده شد، به همراه آن عالم روزی به مسجد رفتیم و آقا(آیت الله بهجت) را زیارت کردیم. آن عالم به ایشان گفت: یک بار تابستان مشهد بودم و آنجا یکی از شما انتقاد و بدگویی می‌کرد. من با او به جر و بحث پرداختم و گفتم: این حرف‌ها چیست که می‌گویی؟ اما آقا در جواب او فرمودند: چرا خشم کردی؟ آن عالم گفت: آخر هر چه می‌گفت در شما نیست و شما منزه از این مسائل هستید. شما با این وضع گرویده به دنیا؟! آقا فرمودند: حالا بیش از این دستمان نمی‌رسد. من گریه‌ام گرفت. گفتم: خدایا، این چه می‌گوید؟ دیوار خانه‌اش ترک پیدا کرده بود، حدود پانزده سال آن ترک دیوار ذره ذره زیاد می‌شد، یک وقتی مهمان تهرانی داشتند که یک روز می‌خواست آنجا بماند، حاج علی آقا بهجت نقل کردند که پسرشان آمد در اتاق بخوابد، چشمش افتاد به آن سوراخ دیوار، بلند شد و ترسید. گفت: از آنجا مار و عقرب بیرون می‌آید، گفتند: اینجا اصلا مار و عقرب ندارد. گفت نه من اینجا نمی‌خوابم. با این حال می‌فرمود: بیش از این شاید دستم نمی‌رسد.
و چرا اینگونه نباشد که علی(ع) فرمود: مومن همواره به نفس خود بدبین و مظنون است و هیچ‌گاه خود را در زمره نجات یافتگان نمی‌بیند.

منبع:افکار نیوز
211008

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین