کد خبر : ۵۸۳۹۰
تاریخ انتشار : ۰۲ مرداد ۱۳۹۴ - ۲۲:۰۴

شیطان چگونه بر انسان مسلط می شود؟

به ما گفته ‏اند هرگز از جانتان غفلت نكنيد، مبادا بيگانه ‏اى به جاى شما بنشيند، تصميم بگيرد و شما خيال كنيد خودتان هستيد. خيلى ‏ها مى‏ گويند: من نظرم اين است؛ در حالى كه اين نظر را وقتى مقابل سخنان حضرت امير عليه السلام قرار دهيد، مى ‏بينيد رو در روى سخن آن حضرت است.
عقیق:گفتاری از آیت الله العظمی جوادی آملی در خصوص تسلط شیطان بر انسان را منتشر می کند.
وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام كه هم انسان كامل و هم انسان ‏شناس كامل است، مى‏فرمايد:
گروهى شيطان را پشتوانه خود گرفتند و او از آنها دام‏ ها بافت؛ در سينه ‏هايشان جاى گرفت و در كنارشان پرورش يافت‏ «اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِامْرِهِمْ مِلاكاً، وَاتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً. فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِى صُدُورِهِمْ. وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِى حُجُورِهِمْ. فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ. وَ نَطَقَ بأَلسِنَتِهِم».
شيطان را پشتوانه خود گرفتند و او از آنان دام ها بافت، در سينه ‏هاشان جاى گرفت و در كنارشان پرورش يافت. پس آنچه مى ‏ديدند، شيطان بديشان مى ‏نمود و آنچه مى ‏گفتند سخن او بود.
شيطان اول فريب مى ‏دهد و پس از آن كم كم وارد حرم دل مى ‏شود. گاهى انسان گناهى را انجام مى‏ دهد و از آن متنفّر است؛ بعد استغفار مى‏كند و چهار قطره اشك مى ريزد و جبران مى ‏كند. گاهى بعد از انجام يك گناه از آن لذت مى ‏برد و در صدد توجيه اين كار بر مى‏آيد؛ مى‏گويد اين كار بدى نبود، كم كم مى‏ گويد: نه تنها بد نيست بلكه كار خوبى است؛ وقتى گفت: كار خوبى است. يعنى حرم أمنِ دل را براى پذيرش شيطان باز كرد؛ آن وقت شيطان بر او احاطه مى‏ يابد.
به اين ترتيب است كه شيطان درون قلب به تخم‏ گذارى مى ‏پردازد: «باضَ و فَرَّخَ» باضَ يعنى تخم‏ گذارى كرد؛ اول تخم مى ‏گذارد و بعد آنها را به بچه شيطان تبديل مى‏كند- اين‏ ها چيزى نيست كه انسان با دستگاه بفهمد كه شيطان آمده و تخم‏ گذارى كرده است؛ فقط آنكه چشم ملكوتى دارد مى ‏بيند- وقتى تخم‏گذارى كرد اين تخم‏ ها به صورت جوجۀ شيطان در آمده و جنب و جوش پيدا مى ‏كنند و «دَرَجَ» يك وقت شما مى ‏بينيد در درونتان غوغايى است كه شما را مى ‏شوراند و آرام نيستيد. وقتى به سخن حضرت على عليه السلام نگاه كنيد، مى ‏بينيد اين غوغا و بلوا ناشى از بچه شيطان ‏ها است.
خاطرات بد، شورشى درونى ايجاد مى ‏كند. شيطنت هم يعنى همين، اين ‏ها افسانه و خيال نيست؛ اين شورش كه ما در خود احساس مى‏كنيم، همين است. انسان وقتى به اين جا رسيد هر چه مى‏خواهد راهش را برگرداند، نمى ‏تواند؛ چرا؟ براى اين كه شيطان آمد، آشيانه ساخت، تخم‏ گذارى كرد و تخم ‏ها را به جوجه تبديل نمود. بعد از اين كم كم صاحب خانه را منزوى و در يك گوشه اسير مى‏ كند، دست و پايش را مى ‏بندد، بعد: «فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بأَلسِنَتِهِمْ». با زبان اين ‏ها حرف مى‏ زند، آن وقت انسان بيچاره نمى‏داند كه گويندۀ شيطان است.
آن كه در مقابل خدا ايستاد و گفت: «أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ» همو امروز با زبان تو حرف‏ مى ‏زند و گرنه تو يك بچه مسلمان و شيعه هستى، چگونه چنين ادعايى دارى و مى ‏گويى من نظرم اين است، دلم مى ‏خواهد اين كار را بكنم، دلم مى ‏خواهد اين گونه بپوشم، دلم مى ‏خواهد اين طور از خانه بيرون بروم. اين ‏ها همه تصميم‏ هاى شيطان است كه به وسيله انسان اجرا مى ‏شود.
اين است كه به ما گفته ‏اند هرگز از جانتان غفلت نكنيد، مبادا بيگانه ‏اى به جاى شما بنشيند و تصميم بگيرد و شما خيال كنيد خودتان هستيد. خيلى ‏ها مى‏ گويند: من نظرم اين است؛ در حالى كه اين نظر را وقتى مقابل سخنان حضرت امير عليه السلام قرار دهيد، مى ‏بينيد رو در روى سخن آن حضرت است يا در مقابل قرآن قرار دهيد، مى ‏بينيد مخالف آن است.
در اوايل سوره نساء آمده است: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامى‏ ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً» آنها كه مال حرام مى ‏خورند مخصوصاً مال يتيم، اين ‏ها در شكمشان آتش است. كسى كه چشم ملكوتى دارد اين حقايق را مى ‏بيند؛ چنانكه برخى از بزرگان در كتاب تفسيرشان نوشته ‏اند.
انسان تا جوان است خيلى به اين دنيا مى‏ چسبد، ولى وقتى سن يك مقدار بالا رفت مى ‏بيند به چيزى علاقه ندارد. مثل ميوه خام كه محكم به درخت چسبيده است، اما بعد از مدتى كه رسيد، اگر باغبان نچيند بالاخره مى ‏افتد. ميوه وقتى رسيد (انسان در اواخر عمر مى‏ رسد) كم كم آن خوشه و شاخه را رها مى ‏كند؛ چه سيب و گلابى شيرين باشد چه حنضل تلخ، ولى بالاخره شاخه را رها مى‏ كند.
همه ما همين طورى هستيم. سن كه يك قدر بالا آمد، اين همه علاقه‏ اى كه نسبت به دنيا داريم يكى پس از ديگرى از دست مى ‏رود و آن وقت همه چيز را بايد بگذاريم و برويم؛ آن هم به كوى ابد؛ سخن از يك سال و دو سال و يك ميليون سال و يك ميليارد و اين ‏ها كه نيست؛ سخن از بى نهايت است.

پی نوشت ها:
 دفتر بيستم -در محضر حضرت آيت الله جوادى آملى؛ ص25
(1)- نهج البلاغه –خطبه هفتم، ص 53
(2)- سوره صاد، 76
(3)- نساء، 10
منبع:حوزه
211008

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین