شعر خواندنی از علامه طباطبایی (ره)
همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت، همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد
عقیق:
مهر خوبان، دل و دین از همه بی پروا برد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت ز سمک تا به سماکش کشش لیلا برد من به سرچشمه خورشید نه خود بردم راه ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد من خسی بی سر و پایم که به سیل افتادم او که می رفت مرا هم به دل دریا برد جام صهبا به کجا بود و مگر دست که بود؟ که در این بزم بگردید و دل شیدا برد خم ابروی تو بود و کف مینوی تو بود که به یک جلوه ز من نام و نشان یک جا برد خودت آموختی ام مهر و خودت سوختی ام با برافروخته رویی که قرار از ما برد همه یاران به سر راه تو بودیم ولی خم ابروت مرا دید و زمن یغما برد همه دلباخته بودیم و هراسان که غمت همه را پشت سر انداخت، مرا تنها برد شعر از: علامه طباطبایی(ره)
منبع: خانه خوبان، ش۳۶، ص۱.
211007