۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۷ : ۱۴
عقیق: حجتالاسلام امیر غنوی، از شاگردان برجسته علی صفایی و مسئول موسسه لیلهالقدر در گفتاری به ترسیم دوره امامت امام جواد(ع) پرداخت.
وی با بیان اینکه برای آگاهی از زندگانی امام جواد (ع)، ابتدا باید چارچوبی از زندگی آن امام بزرگوار بدانیم، گفت: امام جواد(ع)، بعد از امام رضا (ع) به امامت رسیدند.
گفته شده ولادت ایشان در ماه رمضان سال 195 بوده و در شهر بغداد در سال 220 به شهادت رسیدند، یعنی سن مبارکشان 25 سال و مدت خلافت و امامت ایشان 17 سال بوده است. مادر ایشان اهل سودان بودند.
امام رضا(ع): این بچه، بچهای است که از او پربرکتتر در اسلام نبوده است
در مورد تولدشان تعابیری وجود دارد که اگر ابتدائاً بدون تحلیل بخوانید قدری عجیب است. مثلاً از امام رضا (ع) نقل شده است که وقتی بچه را نزد ایشان آوردند، فرمودند: «هیچ بچهای تاکنون به دنیا نیامده که برکتش برای شیعیان ما بیش از او باشد». توضیحش چیست؟ مثلاً ولادت امام رضا (ع) برکت نبوده؟
از دیگران داریم، «این بچه، بچهای است که از او پربرکتتر در اسلام نبوده است.» امیرالمؤمنین هست، پیغمبر هست، دیگران هستند. وقتی چنین تعبیری درباره امام جواد (ع) هست، حمل بر این نمیکند که پدری خوشحال از تولد فرزندش است، امامی در وصف امام دیگر چنین توضیحاتی میدهد.
در خصوص تصریح به امامت امام جواد (ع) باید گفت: امام جواد از ائمهای است که تردید در اصل امامتش به دلیل آنکه امام رضا هیچ پسر دیگری نداشتند، تقریباً نداریم. فقط مشکلی که در رابطه با امام جواد (ع) مطرح است دوتاست: یکی اینکه در سن بسیار کم ایشان به امامت رسیدند (7 سال قمری) و دوم اینکه تردیدی که بعدها میکنند که اصلاً ایشان فرزند امام هست یا نه که در مکاسب هم خواندهاید، قیافه شناسانی را میآورند تا این موضوع را اثبات یا رد کنند.
فرزندان دیگری هم که برای امام رضا (ع) عنوان میکنند ظاهراً بلافصل نبودهاند. تعابیر عجیبی در مورد امام جواد (ع) وجود دارد.
امام رضا(ع): خداوند احتجاج کرده به عیسی بن مریم در زمانی که او دو ساله بود ...
مثلاً بزنطی و صفوان بر امام رضا وارد میشوند. امام جواد سه سال دارند و نزد امام رضا(ع) خوابیدهاند. به امام میگویند: ما به خدا پناه میبریم از اینکه بخواهد اتفاقی بیفتد (منظور اینکه امام رضا رحلت کنند.) اماچه کسی بعد از شما قائم خاندان پیامبر است؟ امام رضا (ع) بچه سه ساله را نشان میدهند و میفرمایند: «ابنی هذا». بعد میپرسند: در همین سه سالگی؟ امام نمیفرمایند: نه، بزرگ میشود و ... بلکه فرمودند: «خداوند احتجاج کرده به عیسی بن مریم در زمانی که او دو ساله بود، و امامت هم همان مجرای نبوت را طی میکند».
ماجرایی شنیدنی از زبان امام جواد(ع) درباره عیسی بن مریم
دوباره، در روایت دیگری داریم از امام جواد (ع)، راوی میگوید: امام جواد (ع) را دیدم که در فکر هستند. از ایشان پرسیدم: شما را در فکر میبینم، گویی پیرمردی هستی! (این حالتها را باید تصور کنید، اگر نکنید نمیفهمید. اگر بچه 4-5 ساله دارید او را تصور کنید که نشسته و فکر میکند) امام جواب میدهند: عیسی بن مریم مریض میشد در حالیکه بچه بود و بعد به مادرش مریم توضیح میداد که چگونه او را علاج کند. وقتی هم آن دواها را به او میداد که بخورد گریه میکرد. مریم به او میگفت: من با همان چیزهایی که به من یاد دادی تو را معالجه میکنم.عیسی میگفت: الحکم حکم النبوه و الخلقت خلقت الصبیان. خلقتم خلقت بچه است، اما حکمم حکم نبوت است.
بیشتر قصد دارم فضا را تصور کنید، این فضا همان قدر که برای من و شما عجیب است، برای شیعیان آن موقع خیلی عجیبتر است، چون ما بعد از پایان قصه داستان آن را میشنویم. آن روزگار تصور از امام و امامت با امامت امام رضا، عالم آل محمد، جا افتاده است، تصور اینکه جای چنین کسی، یک بچه سه ساله که اینجا خوابیده است، خواهد بود، خیلی ثقیل است.
سؤال: این حرف، با حرف آقای طباطبایی چه فرقی دارد؟ یعنی آیا امامت در یک سیری در زمان شکل گرفته است؟
غنوی: طبق حرف آقای مدرسی طباطبایی به نظر میآید که آنها را به عنوان علمای ابرار میشناختند، اما در دورههای بعد تغییراتی کرده است.
واقعیت امامت در دوره امام باقر و امام صادق (ع) خیلی قابل گفتن نبود. مردم نمیفهمیدند، نمیکشیدند، اگر زیارت جامعه در زمان امام باقر (ع) صادر میشد، ممکن بود کار مردم به کفر یا غلو بکشد. این باید بماند تا امام هادی (ع) این زیارت را بگویند. باید از این امام کوچولوی این جوری عبور کرده باشند و ذهنیت عمومی آماده شده باشد، تا اصلاً یک جایگاه دیگری برای امام بفهمند.
حرف آقای مدرسی طباطبایی در حقیقت این است که واقعیت امامت همان است که در عصر اول بوده، بعداً به تدریج در فضای فکری چیزهایی ساخته شده است، ولی من حرفم عکس این است. در یک دورهای این نوع حرفهایی که ما میزنیم اسرار ائمه بوده، اصلاً زیاد به این و آن گفته نمیشده، حتی بعضی از اصحاب ائمه این را نمیفهمیدند.
بعضی تیپهای خیلی قوی کلامی مثل هشام بن حکم کاملاً این حرفها را میفهمیدند. شما مثلاً حرفهای هشامبنحکم را بخوانید. انگار امروز یک نفر راجع به امامت حرف میزند. حرفهای او راجع به عصمت، راجع به مقام علمی ائمه، حرفهای امروز است.
آرام آرام زمینه را ساختند تا مردم اینها را بفهمند. این حرف 180 درجه مخالف حرف ایشان است، ایشان میگویند چنین جایگاهی به تدریج در ذهنها ساخته شده است و در فرآیند تکامل به اینجا رسیده است. اول ذهنیت همه در مورد اینها، علمای ابرار بوده و بعد به تدریج یک سری غالیان پیدا شدند. غلو افراطی و غلو معتدل داشتیم که غلو معتدل مکتب بغداد است که بعداً مصیبت شیعیان میشود.
من اصلاًبه این حرفها و غلو معتدل اعتقاد ندارم. اعتقاد دارم ائمه جایگاهی داشتند که آن جایگاه برای مردم قابل فهم نبوده است، طبیعی هم بوده است. مثلاً مردم امام باقر(ع) را میدیدند، او آدم بسیار متدین، خوب و پاکی بوده که هر روز او را میدیدند که به الاغش سوار شده و به مزرعهاش سر میزند. آدم خیلی خوب و بزرگی است، خیلی هم با سواد است، همین و نه بیشتر. بیش از این قابل فهم نبوده البته حساسیتها هم وجود داشته است، حساسیتهای اجتماعی و حکومتی.
فهم تدریجی جایگاه امامت، این به کل با حرف ایشان فرق دارد. پرده ای است که آرام آرام انداخته شده است و به تدریج آدمها را به این بلوغ رساندهاند. وقتی امام رضا از حضرت جواد جدا میشوند این بچه هنوز خیلی بزرگ نشده، هنگام شهادت امام رضا 7 سال قمری دارد، اما وقتی ایشان از مدینه خارج میشوند، امام حدود 4-5 سال دارند.
امام رضا به هنگام خروج از مدینه خانواده خود را جمع میکنند، کارهای غریبی است! دستور میدهند برای من گریه کنید جوری که صدای گریههایشان را بشنوند، بعد هم بین آنها پول تقسیم میکنند و خبر میدهند که من دیگر نزد خانوادهام برنمیگردم. دقت کنید این کاملاً خنثیکننده بازی مأمون است.
اتفاقی که امام در اینجا رقم میزند در فضای شیعیان به تدریج به گوش همه خواهد رسید که امام خود خبر داده است که این سفر، سفر مرگ و سفری بیبازگشت است. تصورشان از بیرون این است که بنی هاشم دارند به قدرت میرسند، اما او دارد به همه خبر میدهد من میروم که کشته شوم، عزای مرا بگیرید.
یک آدمی را میبرند برای ولایت عهدی که دو سال بعد قرار است بمیرد. الآن خانواده را جمع میکند و میگوید برای من گریه کنید جوری که صدایتان را بشنوند، بعد هم خبر میدهد که من دیگر برنمیگردم چنین چیزی در زندگی ائمه نمیبینید.
آنان موقع وفاتشان را میدانند، این چیز مهمی نیست. اینکه اعلام کنند و بگویند برای من گریه کنید و ... امام که نمیخواهد دلش خُنک شود که مثلاً یک مجلس عزاداری برای او دو سال قبل از وفات برگزار کند. قطعاً اینها با توجه به بازی حکومت، بهم زدن کامل آن بازی است که این بازی که آنها شروع کرده اند، باعث فریب عمومی شیعیان نشود.
منبع: خبرگزاری دانشجو
211007