پرسید : سن ؟  با کمی مکث پاسخش را دادم .
ناخودآگاه در دلم زمزمه ای شروع شد ...
" وَيْلِي كُلَّمَا كَبُرَ سِنِّي كَثُرَتْ ذُنُوبِي
 وای بر من که هر چه بیشتر از سنم می گذرد گناهانم بیشتر می شود .
  وَيْلِي كُلَّمَا طَالَ عُمْرِي كَثُرَتْ مَعَاصِيَّ  
وای بر من که هر چه عمرم طولانی تر  می شود نافرمانی هایم زیادتر می شود .
   فَكَمْ أَتُوبُ وَ كَمْ أَعُودُ 
پس چقدر توبه کنم ؟ و چقدر ( دوباره ) برگردم ؟!
   أَ مَا آنَ لِي أَنْ أَسْتَحْيِيَ مِنْ رَبِّي... "
آیا زمان آن نرسیده که از پروردگارم شرم کنم ؟!!؟
 
و من چقدر غافلم از گذر عمـــرم ... 
ـ متن مناجات از اعمال ِ مسجد ِ " زید " در مفاتیح الجنان