عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۵۵۰۱
تاریخ انتشار : ۰۱ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۳:۳۰
آسمان معرفت را در زمین شمس‌الضحایم/ کعبه‌ام، رکنم، مقامم، مروه‌ام، سعیم، صفایم/ منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم/ من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم ...

عقیق: امروز مصادف با ولادت امام حسن عسکری(ع) است؛ شاعران آیینی در وصف این امام بزرگوار اشعاری را سروده اند که در ذیل آمده است:



غلامرضا سازگار

کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم

آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم

آسمان معرفت را در زمین شمس‌الضحایم

کعبه‌ام، رکنم، مقامم، مروه‌ام، سعیم، صفایم

منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم

من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده

دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده

در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده

انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده

بشنوید ای آسمانی‌هـا زمینی‌ها صدایم

من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم

نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم

تشنگان چشمۀ توحید را آب زلالم

بنده‌ام اما چو حی بی‌مثالم، بی‌مثالم

فیض‌بخش عالمی از شهر «سرّ من رآ»یم

من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

من علی بن جواد بن رضا را نور عینم

پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دینم

گر چه در سنّ شبابم پیر خلق عالمینم

هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم

هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم

من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

پیشتر از خلقتم بر چشم عالم نور دادم

بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم

پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم

حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم

همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکل‌گشایم

من ابوالمهـدی امام عسکری ابن‌الرضایم

من به شهر سامره خود کعبۀ اهل یقینم

پر زند همچون کبوتر در حرم روح‌الامینم

حاجت کونین می‌بارد چو باران زآستینم

حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم

مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدسته‌هایم

من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم


محمد بیابانی

دوباره پای غزل سویتان دوان شده است

حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است

ردیف و قافیه هایم فقط به ذوق شماست

که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است

زبان رو به سوی قبله مانده طبعم

به جان رسیده و انگار پرتوان شده است

فضای آبی شعرم نثار مقدمتان

بهار هم به قدوم شما جوان شده است

نَمی ز بارش حُسن شما و آل شما

کتاب شعر و غزلهای شاعران شده است

فضای شعر، پر از لطف بی کرانه توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

چه منتی به سر خلقت خدا داری

اگر به چشم زمین پای خویش بگذاری

سحاب رحمتی و پای آسمان خدا

کنار می کشد آن ساعتی که می باری

فرشتگان همه مبهوت جلوۀ رویت

چه دلربایی... عجب دلبری... چه دلداری...

تو آخرین گل یاسی که نقش هایت را

به کوچه باغ قدیمی شهر می کاری

پس از تو صبح مدینه دگر نخواهد دید

طلوع نسل خدا را زمان بیداری

لبان حضرت هادی پر از ترانه توست

کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست


علی اکبر لطیفیان

ای حضرت معشوق ای لیلاترینم

من از همه پروانه ها شیدا ترینم

سنگ ملامت خورده عشق تو هستم

یعنی میان عاشقان رسوا ترینم

تو آیه های مصحف پیغمبرانی

بهر تلاوت کردنت شیواترینم

ای کیسه بر دوش سحرهای محله

مرد کریم سامرا ؛ آقاترینم

ما ریزه خوار دولت عشق توهستیم

ای حضرت معشوق ای لیلاترینم

اندازه ی ما چشم تو دیوانه دارد

مجنون میان خانه ی ما خانه دارد

تو آشنای کوچه های آسمانی

بالاتر از فهم اهالی جهانی

فهمیدن شأن و مقام تو محال است

تو سرّ الاسرار نهان اندر نهانی

رد قدم های همیشه جاری ات را

تا مرزهای بی نهایت می رسانی

وقتی که می آیی کنار جانمازت

دنبال خود خیلی ملک را می کشانی

تو ابتدا و انتها اصلاً نداری

مثل خدائی و همیشه جاودانی

ای روشنی مطلق شب های تارم

پروردگار بی مثال هر چه دارم

من از مساکین قدیم سامرایم

از آن سوی دنیا چه آوردی برایم

این روزها که مرقدت گنبد ندارد

من یا کریم خاکی صحن شمایم

آقایی تو فرصت مسکینی ام داد

پس خوش به حال دست هایم که گدایم

دلداده ام بر آن نگاهت تا ببینم

این چشم هایت میکشاند تا کجایم

خیراتیِ دور سر سجاده ی توست

خاکستر بال و پر پروانه هایم


محمود ژولیده

از ازل آب و گلم گفت : که من کوثری ام

فاطمی دین و حسینی ، حسنی ، حیدری ام

همه ی دلخوشی ام ای گل زهرا (س) این است

که خوش اقبال از این مرحمت داوری ام

سر در قصر بهشتی دلم بنوشتند

که مسلمان مرام حسن عسگری ام

چه کسی مثل من دل شده دلبر دارد ؟

چه کسی مثل تو ای دوست کند دلبری ام ؟

من که مجنونم و آشفته – تورا می خوانم

سربازار غمت-یوسف من – مشتری ام

به همه نسل بنی فاطمه سوگند که من

تا صف حشر بگویم که علی اکبری ام

آری آری بخدا کف زدن اینجاست حلال

که حسن داده مرا وعده دیدار و وصال

آسمان مهر وتولای تو داردآقا

عرش درسینه تمنای تو دارد آقا

حور و قلمان بهشت اند گدای نفست

باغ رضوان سر سودای تو دارد آقا

از شعاع افق چشم تو بالاتر چیست؟

ماه سودای قدم های تو دارد آقا

هل اتا آید وآقایی تو می خواند

جبرئیل آیت غرای تو دارد آقا

عرصه محشر وآغاز شفاعت از توست

عالمی حسرت فردای تو دارد آقا

گوشه صحن وسرایت ، حرم آل عباست

خاک سرداب گل پای تو دارد آقا

زیر پایت نظر افکن که تماشا دارد

دل آواره به خاک قدمت جا دارد

وای اگر جلوه کنی ! – جلوه نکرده این است

هرچه خون است به پای علمت می ریزد

بی تو خورشید خریدار ندارد یعنی ،

هرچه نور است ز عرش حرمت می ریزد

عمر نوح ای همه روح – تو را لازم نیست

کشتی نوح از این عمر کمت می ریزد

از دل خسته خداوند نگیرد غم تو

که سرور از دل دریای غمت می ریزد

دست خالی نرود هیچکس از درگه تو

از تهیدستی سائل درمت می ریزد

تاکه من چون حسن عسگری (ع)آقا دارم

ز عیار گل دلبر دل زیبا دارم

زندگی زیر لوایش چه صفایی دارد !

روزگار خوشی از این قد و بالا دارم

با محبت تر از این جمله ندارم در دل

که به بالای سرم مثل تو بابا دارم

به وجود تو امام حسن عسگری(ع) است

که به کنعان دلم یوسف زهرا (س) دارم

ای بنازم به مقامت که امانت داری

من امان نامه ز امضای تولا دارم

حاجت روی جگر گوشه تو ما را کشت

ای بسا دست توسل به تو مولا دارم

مادرت منتظر آمدن مهدی (عج) توست

صبح میلاد تو هنگامه هم عهدی توست


سید رضا مؤید

باز دل شکسته ام نوای دیگر آورد

پرده ی بهتری زند، نغمه ی خوش تر آورد

لئالی کلام را ز طبع من بر آورد

مگر ثنای عسکری حجت داور آورد

که اگه از مقام او، کسی به جز اله نیست

نسیم درک و عقل را در این حریم راه نیست

عبد خدا که داده حق، خدایی از عبادتش

بسته شده به طوق جان سلسله ی ارادتش

رام شده وحوش هم، به درگه سیادتش

حقیقت غدیر خم، جلوه گر از ولادتش

ولادتش به هشتم ربیع ثانی آمده

جهان پیر را از این مژده، جوانی آمده

به سامرا نظر کن و جلوه ی ذوالکرام بین

قِران مهر و ماه را در این خجسته شام بین

باب امام عصر را فراز دست مام بین

دهم اما را به بر یازدهم امام بین

چشم علی منور از جمال ماه پاره اش

فاطمه کو؟ که بنگرد، بر حسن دوباره اش

نور ولایتش به رخ ردای خلقتش به بر

لوای عصمتش به کف تاج شفاعتش به سر

بر همه هستی اش نظر در همه عالمش گذر

اما هادی اش پدر حضرت مهدی اش پسر

خلایقند چاکرش ملائکند عسکرش

هیچ کسی نمی رود به نا امیدی از درش

رسالت پیمبران تکیه زده به دوش او

درس هدایت بشر زمزمه ی سروش او

وضع جهان و چشم او راز نهان و گوش او

حصار ظلم ظالمان شکسته از خروش او

به دوره ای که معتمد کرد فزون نفاق را

به هم درید سعی او پرده ی اختناق را

بهشت علم پرورد آب و هوای گلشنش

اهل کمال، خوشه چین، ز گوشه های خرمنش

حکیم مانده از سخن، به وقت درس گفتنش

امام عصر تربیت، یافته روی دامنش

نهال عصمتی چنان بر آورد چنین ثمر

درود ما بر آن پدر سلام ما بر این پسر

سلاله ی پیمبر و مبشّر پیام حق

که دیده بس شکنجه تا زنده شود مرام حق

مبیّن اصول دین مفسّر کلام حق

داده به دست مهدی اش رسالت قیام حق

که بعد من امام بر جوامع بشر تویی

مهدی منتقم تویی امام منتظر تویی



211007


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین