کد خبر : ۵۴۸۸۱
تاریخ انتشار : ۱۳ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۶

نالۀجانسوز امام صادق برای غیبت امام مهدی

بر مولايمان امام صادق وارد شديم، ديديم كه بر خاك نشسته و قبای خيبرى طوقدار بى‏ گريبان آستين كوتاهى در بر دارد و مانند مادر فرزند مرده شيداى جگر سوخته ‏اى مى‏ گريد و اندوه چهره اش را پرکرده و گونه ‏هايش دگرگون شده و ديدگانش پر از اشك است...
عقیق:مرحوم شیخ صدوق در کتاب کمال الدین روایتی را با این مضمون نقل می کند که سدیر صیرفی (از یاران خاص امام صادق علیه السلام) می گويد: من و مفضّل بن عمر و ابو بصير و ابان بن تغلب بر مولايمان امام صادق وارد شديم، ديديم كه بر خاك نشسته و قبای خيبرى طوقدار بى‏ گريبان آستين كوتاهى در بر دارد و مانند مادر فرزند مرده شيداى جگر سوخته ‏اى مى‏ گريد و اندوه چهره اش را پرکرده و گونه ‏هايش دگرگون شده و ديدگانش پر از اشك است و مى‏ گويد:
آقاى من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آرامش قلبم را از من سلب کرده است.
آقاى من! غيبت تو اندوه مرا به فجايع ابدى پيوند داده، و فقدان يكى پس از ديگرى، جمع و گروه را نابود كرده است. من ديگر اشكى را كه از ديدگانم روان است و ناله ‏اى را كه از مصائب و بلاياى گذشته از سينه‏ ام سر مى ‏كشد، احساس نمی کنم جز آنچه را كه در برابر ديدگانم مجسّم است و از همه گرفتاري ها بزرگتر و جانگدازتر و سخت ‏تر و ناآشناتر است، ناملايماتى كه با غضب تو در آميخته و مصائبى كه با خشم تو عجين شده است.

سدير گويد: چون امام صادق عليه السّلام را در چنين حالى ديديم از شدّت حیرانی، عقل از سرمان پريد و به واسطه آن رخداد هائل و پديده وحشتناك، از شدّت جزع قلوبمان چاك چاك گرديد و پنداشتيم كه آن نشانه حادثه ای كوبنده و يا مصيبتى از مصائب روزگار است كه بر ایشان نازل شده است. و گفتيم: اى فرزند بهترين خلايق! چشمانت گريان مباد! از چه حادثه اى اشكتان روان و سرشك از ديدگانتان جاری است و كدام حادثه ای است كه اين ماتم را بر شما واجب كرده است؟

سدیر گويد: امام صادق عليه السّلام نفس عميقى كشيد كه بر اثر آن درونش برآمد و هراسش افزون شد و فرمود: واى بر شما! صبح امروز در كتاب‏ جفر می نگريستم و آن كتابى است كه مشتمل بر علم منايا و بلايا و مصائب عظيمه و علم گذشته و آینده تا روز قيامت است، همان كتابى كه خداى تعالى آن را به محمّد (صلى اللَّه عليه و آله و سلم) و ائمّه پس از او (عليهم السّلام) اختصاص داده است و در فصولى از آن مى‏ نگريستم، ميلاد قائم ما و غيبتش و تأخير كردن و طول عمرش و ابتلای مؤمنان در آن زمان و پيدايش شكوك در قلوب آنها به واسطه طول غيبت و مرتد شدن آنها از دينشان و بركندن رشته اسلام از گردنهايشان كه خداى تعالى فرموده است: «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ»‏  كه مقصود از آن ولايت است و پس از آنكه در آن فصول‏ نگريستم رقّتى مرا فرا گرفت و اندوه بر من مستولى شد.
سدیر می گوید: گفتيم: اى فرزند رسول خدا! ما را در بعضى از آنچه در اين باب مى‏دانى، مشرّف و گرامى بدار و شريك گردان!
فرمود: خداى تعالى در قائم ما سه خصلت جارى ساخته كه آن خصلت ها در سه تن از پيامبران نيز جارى بوده است: تولدش را چون تولد موسى و غيبتش را مانند غيبت عيسى و تأخير كردنش را مانند تأخير كردن نوح مقدّر كرده است و بعد از آن عمر عبد صالح - يعنى خضر عليه السّلام- را دليلى بر عمر او قرار داده است. به آن حضرت گفتيم: اى فرزند رسول خدا! اگر ممكن است وجوه اين معانى را براى ما توضيح دهيد.
امام علیه السلام فرمود: امّا تولّد موسى عليه السّلام، چون فرعون واقف شد كه زوال پادشاهى او به دست موسى است، دستور داد كه كاهنان را حاضر كنند و آنها وى را از نسب موسى آگاه كردند و گفتند كه وى از بنى اسرائيل است و فرعون به كارگزاران خود دستور مى‏داد كه شكم زنان باردار بنى اسرائيل را پاره كنند و حدود بيست و چند هزار نوزاد را كشت امّا نتوانست به كشتن موسى عليه السّلام دست يابد، زيرا او در حفظ و حمايت خداى تعالى بود و بنى اميّه و بنى عبّاس نيز چنين‏ اند، وقتى واقف شدند كه زوال پادشاهى آنها و پادشاهى اميران و ستمگران آنها به دست قائم ماست، با ما به دشمنى برخاستند و در قتل آل رسول صلى اللَّه عليه و آله و سلم و نابودى نسل او شمشير كشيدند به طمع آنكه بر قتل قائم دسترسى پيدا كنند، امّا خداى تعالى امر خود را مكشوف بر ظلمه نمى‏ سازد و نور خود را كامل مى‏كند، گر چه مشركان را ناخوش آيد.
و امّا غيبت عيسى عليه السّلام، يهود و نصارى اتّفاق كردند كه او كشته شده است، امّا خداى تعالى با اين قول خود آنان را تكذيب فرمود: «وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ‏.» و غيبت قائم نيز چنين است، زيرا اين امّت به واسطه طول مدّتش آن را انكار مى‏ كند، پس گوينده ‏اى به هذيان گويد: او متولّد نشده است، و گوينده ‏اى ديگر گويد: او مرده است، و گوينده ‏اى ديگر اين كلام كفرآميز را گويد كه يازدهمين ما ائمّه عقيم بوده است، و گوينده‏اى ديگر با اين كلام از دين خارج شود كه تعداد ائمّه به سيزده و يا بيشتر رسيده است، و گوينده ‏اى ديگر به‏ نافرمانى خداى تعالى پرداخته و گويد: روح قائم در جسد ديگرى سخن مى ‏گويد.
امّا تأخير كردن نوح عليه السّلام چنين است كه چون از خداوند براى قوم خود طلب عقوبت كرد، خداى تعالى روح الأمين عليه السّلام را با هفت هسته خرما به نزد وى فرستاد و به او گفت: اى پيامبر خدا! خداى تعالى به تو مى‏ گويد: اينها خلايق و بندگان من هستند و آنها را با صاعقه‏ اى از صواعق خود نابود نمى‏ كنم مگر پس از تأكيد كردن دعوت و اتمام حجّت، پس بار ديگر در دعوت قومت تلاش كن كه من به تو ثواب خواهم داد و اين هسته ‏ها را بكار و فرج و خلاص تو آنگاه است كه آنها برويد و بزرگ شود و ميوه به بار آورد و اين مژده را به مؤمنان پيرو خود بده.

ناله جانسوز امام صادق برای غیبت امام مهدی علیهما السلام

و چون پس از زمانى طولانى درختها روئيد و پوست گرفت و داراى ساقه و شاخه شد و ميوه داد و به بار نشست، از خداى تعالى درخواست كرد كه وعده را عملى سازد، امّا خداى تعالى فرمان داد كه هسته اين درختها را بكارد و دوباره صبر و تلاش كند و حجّت را بر قومش تأكيد كند و او نيز آن را به طوائفى كه به او ايمان آورده بودند، گزارش كرد و سيصد تن از آنان از دين برگشتند و گفتند: اگر مدّعاى نوح حقّ بود در وعده پروردگارش تخلفی واقع نمى ‏شد.
سپس خداى تعالى هر بار دستور مى‏ داد كه هسته‏ ها را بكارد و نوح نيز هفت مرتبه آنها را كاشت و هر مرتبه طوائفى از مؤمنين از دين بر مى‏ گشتند تا آنكه هفتاد و چند نفر بيشتر باقى نماندند. آنگاه خداى تعالى وحى فرمود كه اى نوح! هم اكنون صبح روشن از پس شب تار دميد و حقّ محض و صافى از ناخالص و كدر آن جدا شد، زيرا بدطينتان از دين بيرون رفتند و اگر من كفّار را نابود مى‏ كردم و اين طوائف از دين بيرون شده را باقى مى‏ گذاشتم، به وعده خود در باره مؤمنانى كه در توحيد با اخلاص بودند و به رشته نبوّت تو متمسّك بودند، وفا نكرده بودم، زيرا من وعده كرده بودم كه آنان را جانشين زمين كنم و دينشان را استوار سازم و خوفشان را مبدّل به امن نمايم تا با رفتن شكّ از قلوب آنها عبادت من خالص شود، و چگونه اين جانشينى و استوارى و تبديل خوف به امن ممكن بود در حالى كه ضعف يقين از دين بيرون‏ شدگان و خبث طينت و سوء سريرت آنها- كه از نتايج نفاق است- و گمراه شدن آنها را مى ‏دانستم، و اگر رائحه سلطنت مؤمنان را آن هنگام كه ايشان را جانشين زمين ساخته و بر تخت سلطنت نشانده و دشمنانشان را نابود مى‏ سازم، استشمام مى‏ كردند، باطن نفاقشان را مستحكم كرده و دشمنى با برادرانشان را آشكار مى‏ كردند و در طلب رياست و فرماندهى با آنها مى‏ جنگيدند و با وجود فتنه انگيزى و جنگ و نزاع بين ايشان چگونه تمكين و استوارى در دين و إعلاء امر مؤمنين ممكن خواهد بود، خير چنين نيست: «وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا».
امام صادق عليه السّلام فرمود: قائم عليه السّلام نيز چنين است زيرا ايّام غيبت او طولانى مى‏شود تا حقّ محض و ايمان صافى از كدر آن مشخّص شود و هر كسى كه از شيعيان طينت ناپاكى دارد از دين بيرون رود، كسانى كه ممكن است چون استخلاف و تمكين و امنيّت منتشره در عهد قائم عليه السّلام را احساس كنند، نفاق ورزند.

 سپس امام صادق عليه السّلام اين آيه را تلاوت فرمودند: «حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا» تا هنگامى كه فرستادگان [ما] نوميد شدند و [مردم‏] پنداشتند كه به آنان واقعاً دروغ گفته شده، يارى ما به آنان رسيد.
 و امّا عبد صالح- يعنى خضر- خداى تعالى عمر او را طولانى ساخته است، ولى نه بخاطر نبوّتى كه براى وى تقدير كرده است و يا كتابى كه بر وى فرو فرستد و يا شريعتى كه به واسطه آن شرايع انبياء پيشين را نسخ كند و يا امامتى كه بر بندگانش اقتداء به آن لازم باشد و يا طاعتى كه انجام دادن آن بر وى واجب باشد (كه حضرت خضر پيامبر و يا امام نبوده است) بلكه چون در علم خداوند گذشته بود كه عمر قائم عليه السّلام در دوران غيبتش طولانى خواهد شد، تا جائى كه بندگانش آن را به واسطه طولانى بودنش انكار كنند، پس عمر بنده صالح خود را طولانى كرد تا از طول عمر او به طول عمر قائم عليه السّلام استدلال شود و حجّت‏ معاندان منقطع گردد و براى مردم عليه خداوند حجّتى نباشد. ( كمال الدين / ترجمه پهلوان ؛ ج‏2 ؛ ص31 به بعد)



منبع:مشرق
211008

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین