شهيدي كه از بهشت به فرزندش نامه نوشت
«محمودرضا ساعتيانُ» در روز ششم خرداد ۱۳۶۷ در تك نفوذي عراق در منطقه شلمچه، در حالي كه فرماندهي گردان امام علي (ع) را به عهده داشت، بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. نامه هاي تاثيرگذارش اسنادي است براي نسل امروز و فردا.
عقیق:شهيد محمودرضا ساعتيانُ فرزند محمّدحسين و معروف به «الهي» ۲۳ دي ۱۳۴۰ در
يزد به دنيا آمد. وي پس از گذراندن دوره تحصيلي ابتدايي در دبستان «صدّيق»،
در مدرسه راهنمايي «معراج» به تحصيل پرداخت. سپس به تهران رفت و در
۱۳۵۹ديپلم رياضي و فيزيك را از دبيرستان موسوي گرفت. او پس از فراگيري
مقدمات علوم ديني، سطح متوسط را به پايان رساند و مدرك معادل كارداني را از
«مدرسه شهيدين» حوزه علميه قم دريافت كرد.
وي در مبارزات منجر به
پيروزي انقلاب اسلامي شركت داشت و پس از پيروزي انقلاب اسلامي از سوي كميته
انقلاب براي مبارزه با منافقان به شمال كشور رفت. او در دهم مهر ۱۳۵۹ به
عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و تا ۲۹ شهريور۱۳۶۰فعاليت كرد.
همچنين مدتي مسئول روابط عمومي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يزد بود.
آنگاه
براي فراگيري علوم ديني به قم رفت و همزمان با تحصيل بارها در جبهه حضور
يافت و در عملياتهايي مانند مجنون، فاو، والفجر ۲و ۸، حاج عمران و
بيتالمقدس ۲ شركت كرد. او در ۲۳ فروردين ۱۳۶۵ بر اثر اصابت تركش به پا،
دست و پهلو مجروح شد. ساعتيان را «الهي» لقب داده بودند؛ چون معنويت و
روحانيت فوقالعادهاي داشت.
محمودرضا در سال ۱۳۶۴ ازدواج كرد و دو
فرزند به نامهاي سلمان و ابوذر از خود به يادگار گذاشت. وي سه نامه براي
فرزندش ابوذر نوشته و از او خواسته است در دوران كودكي، نوجواني و جواني
آنها را بخواند و زودتر از آن بازشان نكند. اين شهيد بزرگوار همچنين در
نگارش نامههايش حتي خط لازم را مد نظر قرار داده و براي سنين كودكي از خط
بسيار ساده و روان استفاده كرده است.
نامه اول (هفت تا دوازده سالگي)
فرزند عزيزم ابوذر سلام
من
پدر تو هستم الان در بهشت هستم. اينجا خيلي خوب است. اميدوارم تو هم همراه
مامان به بهشت بياييد. اما اگر بخواهي به بهشت بيايي بايد گوش به حرف
مامان بدهي و خداي نكرده اذيت نكني. بايد درسهايت را خوب بخواني و
تكليفهايت را خوب انجام دهي. من تو را خيلي دوست دارم و منتظر شما هستم.
(پدرت محمود ۳/ ۱۰/ ۶۶)
نامه دوم (ده تا پانزده سالگي)
فرزندم ابوذر سلام
الان
حتما جنگ تمام شده و ملت ايران پيروز شدهاند و همه به رهبري امام آماده
رفتن به قدس هستيد. انشاءالله البته من الان همه مسائل را مي دونم كه چه
شده است چون شهيد بر همه امور آگاه است، ولي چون اين نامه را قبل از شهادتم
نوشته ام اينطور پيش بيني كرده ام. شايد هم اينطور نباشد. ابوذر جان
درسهايت را خوب بخوان و راه پدرت را ادامه بده. تو بايد با كافران بجنگي و
انتقام خون پدرت را بگيري. تو قبل از اينكه به تكليف برسي بايد سعي كني
خودت را با نماز آشنا كني و نمازهايت را بخواني. سلام مرا به مامانت برسان
و روي او را ببوس كه او براي تو خيلي زحمت كشيده است.
نامه سوم (سيزده تا هفده سالگي)
فرزند عزيزم ابوذر سلام
خداي
بزرگ انسان را براي چه آفريده است. آيا انسان را خلق كرده تا او هم مانند
ساير حيوانات بخورد و بخوابد و دعوا كند و... نه خداي بزرگ انسان را براي
امتحان و آزمايش آفريده است تا ببيند چه كساني در اين امتحان نمره خوبي
ميآورند تا آنها را داخل بهشت كند و كساني كه در اين امتحان رفوزه شوند
به جهنم ميروند. مواد امتحاني خدا زياد است ولي مهمترين آن نماز است كه
اگر كسي نمره نمازش خوب بشود يعني همه نمازهايش را خوب بخواند و معني آنرا
خوب بداند و نمره خوبي بياورد امتحانهاي ديگرش نيز خوب ميشود. زمان اين
امتحان از وقتي شروع ميشود كه انسان به تكليف برسد و علائم تكليف سه چيز
است كه آنها را ميتواني در رساله بخواني چون وقت زيادي ندارم. بيشتر از
اين نميتوانم برايت بنويسم معذرت ميخواهم. (محمود پدرت)
وي
سرانجام در روز ششم خرداد ۱۳۶۷ در تك نفوذي عراق در منطقه شلمچه، در حالي
كه فرماندهي گردان امام علي (ع) را به عهده داشت، بر اثر اصابت تركش به
شهادت رسيد.
گزيدهاي از وصيتنامه شهيد
... شما را
وصيت ميكنم كه از غافلان نباشيد روزي برسد كه حسرت بخوريد كه عمر بر باد
رفت و پايم لب گور رسيد، ولي آمادگي ندارم و بهترين توشه براي اين سفر بزرگ
كه منزلگاهها و عقبههاي هولناك دارد، تقوا و عمل صالح است... .
منبع:حج