کد خبر : ۵۴۳
تاریخ انتشار : ۰۲ شهريور ۱۳۹۱ - ۲۰:۱۷
شهید سید علی اندرزگو از زبان همسر به مناسبت دوم شهریور سالگرد شهادت این مبارز شهید

روضه خوانی با کراوات و ریش تراشیده !

 از وقتی که با هم ازدواج کردیم، دائم منبر می رفت و در حین منبر، مداحی نیز داشت؛ اما خود من به جز دو یا سه بار بیشتر پای روضه ی او نبوده ام؛ اما خبر دارم که روضه های سوزناکی می خوانده به خصوص در باره ی حضرت علی اکبر امام حسین(ع) روضه هایی می خوانده که من هنوز هم در هیچ جا مانند آن روضه را نشنیده ام بعدها هرچند ساواک همه نوارهای روضه هایش را از بین برد.

زمانی بود که متواری بودیم، منزلی در مشهد گرفته بودیم که یک اتاق داشت. به خاطر دارم که صاحبخانه، مجلس روضه خوانی داشت و دو تا از مداح های مجلس نیامده بودند؛ شهید اندرزگو گفت: حالا که روضه خوان تان نیامده، خود من برای شما روضه می خوانم.در آن زمان به علت این که در حال فرار بودیم«سید» تغییر قیافه داده بود ریشهایش را از ته تراشیده بود و کراوات هم زده بود! در آن مجلس روضه با همان شکل و قیافه، شروع کرد به مداحی و خانم صاحبخانه باور نمی کرد که آدمی با این وضع و حال، اینقدر خوب بتواند مداحی کند. روضه ی آن روز روضه ی حضرت علی اکبر(ع) بود، همان طور که گفتم تا به حال آن نحوه روضه را نشنیده بودم. جالب این که خودش هم در حین روضه خواندن مثل باران بهاری اشک می ریخت.

می گفت  پدرش همیشه در منزلشان که واقع در میدان غار تهران بود مراسم روضه خوانی داشته اند. من فکر می کنم برگزاری این مجالس انس با اهل بیت، سبب جذب بچه ها و آشنایی شان با اهل بیت می شود. خود من هم در کودکی در چنین فضای بزرگ شدم در خانه ی در خانه ی پدر و مادرم، همیشه مجلس روضه خوانی ماهانه داشتیم. الآن نیز به صورت ماهانه، هم چنین دهه ی اول محرم در منزل ما برنامه روضه خوانی برپا است.

 خودش هم همیشه بر این عقیده بود که این توجه به مجالس اهل بیت باعث می شود که در خون بچه ها عشق به اهل بیت رشد کند. حتی آن کسانی هم که ظاهراً بعضی مسایل مذهبی را نمی خواهند بپذیرند و از شرکت در محافل مذهبی بظاهر مذهبی دورند، آنها هم عشق به اهل بیت دارند، اما خانواده ها یشان این زمینه را برای آنها فراهم نکرده اند. در همین شمیران در روز عاشورا حتی بچه هایی که بظاهر مذهبی نیستند و ظواهر آنچنانی دارند، دوست دارند شربت امام حسین(ع) را بنوشند و به آن عقیده دارند. این نشان می دهد که روح ارادت به اهل بیت در همه وجود دارد.

در اکثر زمان زندگی مشترک ما سید فراری بود و اگر مردم مختلف و یا ناشناسی به خانه ی ما رفت و آمد می کردند، خانه ما لو می رفت؛ چون اسلحه داشتیم؛ اعلامیه ی امام و رساله و کتاب های سیاسی داشتیم؛ بنابراین هیچ کس نباید از وضعیت ما اطلاعی می یافت به همین خاطر حتی همسایه ی بغل دستی ما نمی دانست ما کی هستیم. با این حال، وقتی همسایه ها مجلس روضه خوانی می گرفتند، سید در ایوان منزل می نشستند و گریه می کردند و زمزمه می کردند که: خدایا ان شاء الله روزی بیاید که رژیم پهلوی سرنگون شده باشد و من آن روز را ببینم که می توانم در منزل خودم مراسم عزاداری برای اهل بیت برگزار کنم...

وقتی  سید در لبنان بود دو ماهی بود که اصلاً از او هیچ اطلاعی نداشتیم! من یک زن تنها با سه بچه خردسال در مشهد تنهای تنها زندگی می کردم؛ بدون هیچ آشنایی. در همان دوران سخت و طاقت فرسا یک روز هر سه فرزند من، سرخک گرفتند. زمستان بود و هوا هم بسیار سرد؛ من خانه را با کرسی بسختی گرم نگه می داشتم. وسایل گرمایش کم بود؛ ما هم امکاناتی نداشتیم. از ساعت سه بعد از ظهر شروع کردم بچه ها را یک به یک به دکتر بردن یک از آنها را که می بردم، آن دو تای دیگر در خانه تنها بودند؛ چون کسی را نداشتم بچه ها را پیش او بگذارم. بچه ها گریه می کردند تا من برگردم... تا اذان مغرب درگیر بیماری بچه ها بودم. موقع برگشت دم در مسجد محل امام جماعت مسجد را دیدم و از ایشان خواستم که به منزل ما بیایند و روضه ی پنج تن بخوانند تا ان شاء الله فرجی حاصل شود و بیماری بچه ها سبک شود.

هنگام روضه ی حاج آقا به خاطر دارم مرثیه ی امام حسن مجتبی (ع) بود ناگهان تلفن زنگ زد؛ تلفنی که دوماه بود که هیچ صدایی از آن نیامده بود! پشت خط،«سید» بود. به او گفتم بچه ها سرخک گرفته اند و همین الآن از مطب دکتر آمده ام و از حاج آقای اسلامی خواسته ام که برای شفای بچه ها روضه ی پنج تن بخوانند و الآن اواسط روضه است که تماس گرفنی...سید گفت که همین الآن آقا به من گفتند که بیایم و با شما تماس بگیرم الآن کنار قبر حضرت علی(ع) می روم و شما و بچه ها را دعا می کنم. آنجا بود که فهمیدم بالاخره اگر توسل به ائمه ی اطهار پیدا بکنیم، آنها ما را رها نمی کنند.


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین