کد خبر : ۵۲۳۳
تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۶:۰۰

اهداف تربيت از ديدگاه اميرمومنان(‏ع)‏

والدين و مربيان جامعه بايد فرزندان جامعه را بدون پيچيدگى و ابهام و با مقدمات پايه‏هاى تغيير اجتماعى آشنا سازند تا فرزندان عزيز در گستره جامعه متلاطم و آراى گوناگون و در اعماق شبهه و تشكيكات روز بدون معرفت و شناخت غوطه‏ور نشوند.

عقیق: سيد محمد ثقفى‏ در شماره 7 ماهنامه مكتب اسلام در مهر 83 نوشت: از بحث‏هاى پيشين، چنين نتيجه مى‏ گيريم كه عملكرد «تربيت» از نظر امام على‏ عليه السلام چندين هدف مهم را دنبال مى‏ كند كه با همديگر ارتباط محكمى دارند. ما اگر بخواهيم اين اهداف تربيتى را از منظر عصر جديد نگاه كنيم، عصرى كه تحولات سريعى در عرصه علم و تكنولوژى صورت مى‏گيرد و در اثر آن، جامعه‏ها از طريق ارتباطات به يك «خانواده واحد جهانى» يا «دهكده ارتباطات» تبديل شده است، اهميّت بيشترى را حائز مى‏شوند و ضرورت دارد كه به تك‏ تك آنها اشاره كنيم:

انتقال ميراث فرهنگى‏

تحليل مفهوم جامعه و فرهنگ و رابطه شخصيّت انسان با آن دو، اهميّت جامعه را در انتقال آداب، سلوك، ارزش‏ها و مفاهيم و روشهاى فرهنگى را از نسل قديم به نسل‏هاى بعدى، مدلّل مى‏سازد. طبيعى است كه بقاى جامعه به بقا و دوام فرهنگى و ارتباط فرهنگى بستگى دارد و اين به جز از راه انتقال معارف و ارزش‏ها و ميراث‏هاى فرهنگى به نسل جديد، ميسور نيست.

طبيعت زندگى افراد انسانى از نظر اختلاف سنّى و ظهور نسلى بعد از پايان نسل ديگر عملكرد انتقال ميراث فرهنگى را يك ضرورت اجتماعى براى استمرار بافت جامعه، حتميّت مى‏بخشد.

امام على‏ عليه السلام درنامه حكمت‏ آميز خود به فرزندش امام حسن مجتبى‏ عليه السلام كه مى‏ تواند در شأن همه نسلهاى بعدى تربيت‏ پذير، شامل شود. مى‏ فرمايد:

«أىْ بُنىَّ انّى و إن لم أكُنْ عمرت عمر مَنْ كانَ قَبْلى، فَقَدْ نَظَرْتُ فى أعْمالِهِم و فَكَّرْتُ فى أخْبارِهِم و سِرْتُ فى آثارِهِم حَتّى‏ عدتُ كَأَحَدِهِم. بل كأنّى بما انْتَهى‏ الى مِن أمورِهِم قد عمرتُ مَعَ اوّلِهِم الى آخِرِهِم، فَعَرَفْتُ صفو ذلك مِنْ كدره و نفعه مِنْ ضَرَرِهِ فاستخلصت لَكَ مِنْ كُلّ أمْرٍ نخيله و توخيّت لك جميله و صَرَفْت عنك مجهولة و رأيت حتى عنانى مِنْ أمركَ ما يعنى الوالد الشفيق و اجمعت عليه مِنْ ادبكَ حتى أن يكون ذلك و أنت مقبل العمر و مقبل الدهر، ذو نيّة سليمة و نفسٍ صافة(1)».

«پسركم هرچند من به اندازه همه آنان كه پيش از من بوده‏اند، نزيسته‏ام، اما در كارهايشان نگريسته‏ام و در سرگذشت‏هايشان انديشيده و در آنچه از آنان مانده، رفته و ديده‏ام تا چون يكى از ايشان گرديده‏ام و بلكه با آگاهى كه از كارهايشان به دست آورده‏ام، گويى چنان است كه با نخستين تا پسينشان به سر برده‏ام. پس از آنچه - ديدم - روشن را از تار و سودمند را از زيانبار باز شناختم و براى تو از هرچيز، زبده آن را جدا ساختم و نيكويى آن را برايت جستجو كردم و آن را كه شناخته نبود از دسترس تو به دور انداختم و چون به كار تو همانند پدرى مهربان، عنايت داشتم و بر ادب آموختنت همّت گماشتم، چنان ديدم كه اين عنايت در عنفوان جوانى تو به كار رود و در بهار زندگى كه نيتى پاك دارى و نهادى بى‏آك».

جامعه نه فقط از راه ارتباط و انتقال فرهنگى دوام مى‏يابد، بلكه بايد اين ارتباط و پيوستگى، يك نوع حركت جهت‏دار و هدف‏دارى را براى رشد اجتماعى نسل جديد، تضمين نمايد كه در سايه آن، نسل جديد به مفاهيم مشترك و احساسات عام كه بتواند «جامعه واحد»ى را به وجود آورند، دست يابد. منظور از مفاهيم و احساسات مشترك، اعتقادات، معارف و آرمان‏ها و مفاهيم عالى است.

علاوه بر اهميّت انتقال فرهنگى در وحدت اجتماعى، اين انتقال يك اثر تربيتى عميقى نيز به دنبال دارد؛ زيرا زندگى فردى انسانى در پهناى عملكرد انتقال فرهنگى، زمينه گسترده‏اى را به دست مى‏آورد كه در آن با ديگران، شريك و سهيم باشد و با احساس واحد و شعور اجتماعى كه از تجربه‏هاى جمعى، به دست آمده است، با ديگران شريك مى‏شود. اين احساس واحد است كه او را رنگ‏آميزى مى‏كند و شخصيتش را شكل مى‏دهد و در نتيجه امّت واحدى را به وجود مى‏آورد؛ به اضافه اينكه محتواى انتقال فرهنگى و راهها و روش‏هاى آن، در پرتو يك نوع «هم‏ميهنى» كه تربيت خاص و جامعه ويژه‏اى را به بار مى‏آورد، پديد مى‏آيد.

قطعاً «تربيت» اين وظيفه و هدف را به دنبال دارد و دقيقاً در پرتو چنين جامعه‏ اى است كه فرد، آزادانه و با تشخيص كامل، عناصر فرهنگى را انتخاب مى‏كند و عنصر صحيح را از عنصر فاسد جدا مى‏سازد. طبيعى است كه هر جامعه‏اى، عناصر زياد مختلط و افكار متنوع و ارزش‏هاى متضادى را شامل مى‏شود كه فرد در اثر تربيت، به‏ طور گزينشى از ميان عناصر مختلط، فرهنگ خاص خود را درمى‏يابد.

هدف تربيت، در اين زمينه، رشد و بارورى اين گرايش‏ها و ارزش‏هايى است كه فرد در جهت‏ گيرى‏ هاى اجتماعى و فرهنگى خود، آنها را گزينش مى‏كند. اميرالمؤمنين‏ عليه السلام اين نكته دقيق را چنين توضيح مى‏دهد:

«صفا و خالص آن را از كدر و تيره‏اش شناختم، نفعش را از ضررش تشخيص دادم و براى تو از هر چيزى بهترينش را انتخاب كردم و زيباترينش را برگزيدم و از مجهول و مبهم آن چشم پوشيدم».

امام‏عليه السلام با اين گزينش مى‏خواهد به امام حسن مجتبى ‏عليه السلام و هر فرزند تربيت‏ پذيرى را يك نيروى گزينشى خلاّقى بدهد كه در پهنه تغيير اجتماعى، بهترگزينى كند و رشد يابد؛ لذا مى‏فرمايد:

«از تعليم كتاب خدا و تفسير آن آغاز كردم كه به تو شرايع اسلام و احكام قرآن و حلال و حرام آن را ياد دهم و تنها تو را آموزش دهم و از تو به ديگرى نپردازم».

امام‏عليه السلام به عنوان يك مربّى بزرگ، فرزند تربيت‏پذير خود را با مقدّمات و پايه‏هاى تغيير اجتماعى، بدون پيچيدگى و ابهام، آشنا مى‏سازد و او را آموزش مى‏دهد كه در گستره جامعه متلاطم و داراى آراى مختلف، در اعماق شبهه و تشكيكات، بدون معرفت و شناخت، غوطه‏ور نشود. از اين‏جهت باز مى‏فرمايد:

«سپس از آن ترسيدم كه مبادا رأى و هوايى كه مردم را دچار اختلاف گردانيد تا كار به آنان مشتبه گرديد، بتازد و بر تو نيز كار را مشتبه سازد. پس هرچند آگاه ساختنت را از آن، خوش نداشتم، استوار داشتنت را پسنديده‏تر دانستم تا آنكه تو را به حال خويش واگذارم و به دست چيزى كه هلاكت در آن است بسپارم و اميد بستم كه خدا توفيق رستگاريت عطا فرمايد و راه راست را به تو بنمايد. پس اين وصيّت را در عهده‏ات مى‏گذارم و تو را به خدا مى‏سپارم».

پی نوشت:
نهج‏ البلاغه، ترجمه دكتر سيّد جعفر شهيدى، ص 297.


منبع: شفقنا
211007


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین