عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۵۱۷۳۲
تاریخ انتشار : ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۸:۳۸
عملیات نزدیک بود. حاج علی پیش بچه‌ها آمد و پرسید: «بدهی به کسی ندارم؟ زیر پیرهنی، پوتینی، چیزی از کسی نگرفتم؟» داشت تسویه حساب می‌کرد و از طرفی یاد شهدا هم می‌کرد. بعد از غسل به نماز ایستاد. انگار همه فهمیده بودند که این آخرین نماز حاج علی است.
عقیق:یکی از دوستان سردار شهید "علی موحددانش" در رابطه با آخرین نماز شهید قبل از شهادتش می‌گوید:

حاج علی وارد پادگان حاج عمران شد. اطلاعات، نقشه و راهکارهای عملیات را بررسی کرد؛ به کوه‌های اطراف هم سرکشی کرد. نیروها که رسیدند، آن‌ها را در پادگان‌های پیرانشهر و پسوه مستقر کرد. بعد مسئولین گردان‌ها را برای توجیه منطقه به اطراف برد. یک بار هم با سپهبد صیاد شیرازی (فرمانده وقت نیروی زمین ارتش) که با برادران ارتشی آمده بود، مواجه شدیم. علی و صیاد با هم سلام و احوالپرسی گرمی کردند که نشان از آشنایی نزدیک آن دو بود.

عملیات نزدیک بود. حاج علی پیش بچه‌ها آمد و پرسید: «بدهی به کسی ندارم؟ زیر پیرهنی، پوتینی، چیزی از کسی نگرفتم؟» داشت تسویه حساب می‌کرد و از طرفی یاد شهدا هم می‌کرد. می‌گفت: «یاد حاج احمد بخیر، وقتی لبنان بودیم، می‌گفت: اینجا جنگیدن صفا داره. مبارزه با دشمنان قسم خورده اسلام، لذت دیگه‌ای داره.» بچه‌ها گفتند: «انشالله بعد از این جنگ، با اسرائیل می‌جنگید.»

علی سرش را تکان داد و گفت: «عمر ما دیگه کفاف نمی‌ده، این کارها رو شما باید انجام بدید. با یکی از بچه‌ها بلند شد و رفت.» حین رفتن گفت: «ما می‌ریم غسل شهادت کنیم و ادا و اطوار در بیاریم. از اون اداهای همیشگی، ولی مثل این که باز هم خبری نمی‌شه.» وقتی برگشت، ایستاد برای نماز. یکی از بچه‌ها هم پشت سرش ایستاد. حاج علی گفت: «پسر، مگه نشنیدی پشت آدمی که بخشی از اعضای بدنش قطع باشه، نمی‌شه ایستاد و اقتدا کرد.» جواب داد: «چی کار داری؟ ما خودمون با خدا کنار میاییم.» بچه‌های دیگر هم که شاهد این صحنه بودند پشتش صف بستند. حاج علی گفت: «بابا، این مسخره بازیا چیه؟ با خدا که نمی‌شه شوخی کرد!» بچه‌ها گفتند: «شما قبول کن، بقیه‌اش پای خودمون.» هر چی گفت: «بابا من راضی نیستم.» بچه‌ها قبول نکردند و به او اقتدا کردند.

انگار همه فهمیده بودند که این آخرین نماز حاج علی است. بین نماز حالش بد شد و نتوانست نماز را بخواند. به یکی از بچه‌ها که مداح بود گفت تا روضه حضرت زهرا(س) را بخواند. خودش هم به شدت گریه می‌کرد.

منبع:شهدای ایران


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
مطالب مرتبط
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین