حکایتی آموزنده ازگلستان؛مناجات پارسایی آگاه
عابدان پاداش اطاعت خود را مى خواهند و بازرگانان بهاى كالاى خود را مى طلبند. من بنده اميد آورده ام نه اطاعت و به گدايى با دست تهى آمده ام نه با كالا و تجارت.
عقیق:در کتاب "حکایتهای گلستان سعدی به قلم روان" چنین آمده است:پارسايى را ديدم كه سر درگاه خدا (كعبه) مى ماليد و چنين مناجات مى كرد: يا غفور و يا رحيم - تو دانى كه از ظلوم و جهول چه آيد؟(يعنى اى بخشنده مهربان ! تو آگاهى از آن كس كه بسيار ستمكار و نادان است چه كارى ساخته است ؟ )(1)عذر قصير خدمت آوردمكه ندارم به طاعت استظهار (2)عاصيان از گناه توبه كنندعرفان از عبادت استغفارعابدان پاداش اطاعت خود را مى خواهند و بازرگانان بهاى كالاى خود را مى طلبند. من بنده اميد آورده ام نه اطاعت و به گدايى با دست تهى آمده ام نه با كالا و تجارت.اصنع بى ما انت اهله؛ با من همان گونه كه تو شايسته آن هستى رفتار كن.بر در كعبه سائلى ديدمكه همى گفت و مى گرستى خوشمن نگويم كه طاعتم بپذيرقلم عفو بر گناهم كش پی نوشتها:1)اشاره به جمله آخر آيه 73 سوره احزاب كه مى فرمايد: «... انه كان ظلوما جهولا؛ انسان، بسيار ظالم و جاهل بود.»2) استظهار: قوى پشت شدن.منبع:جام211008