ماجرای خواندنی و جالب پیرمرد و شیطان
براى بار اول كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم.
عقیق:پيرى در روستايى هرروز براى نماز صبح از منزل خارج وبه مسجد مى رفت .در يك روز بارانى پير ، صبح براى نماز از خانه بيرون امد ،چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد، خيس و گلى شد. به خانه بازگشت لباس را عوض كرد و دوباره برگشت ، پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس را عوض كرد از خانه براى نماز خارج شد. ديد در جلوى در، جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند، هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى؟جوان گفت نه ،اى پير ،من شيطان هستمبراى بار اول كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدمبراى بار دوم كه بازگشتى خدا به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدمترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى خداوند به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا رابخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى آنان داشتمبراى همين آمدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى! گر تو ان پیر خرابات باشیفارغ ز بد و بنده ی الله باشیشیطان به رهت همچو چراغی بشودتا در محضر دوست همیشه حاضر باشی. منبع:جهان211008