عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۷۷۷۵
تاریخ انتشار : ۳۰ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۴:۳۲
من فلان كس هستم كه در فلان تاريخ ، همين سنگ را بر سرم زدى.
عقیق: در كتاب داستانهايي از گلستان سعدي در مورد قصاص روزگار از فرمانده اي مردم آزار اين گونه نقل شده است: فرمانده مردم آزارى ، سنگى بر سر فقير صالحى زد، در آن روز براى آن فقير صالح ، توان و فرصت قصاص و انتقام نبود، ولى آن سنگ را نزد خود نگهداشت.

سالها از اين ماجرا گذشت تا اينكه شاه نسبت به آن فرمانده خشمگين شد و دستور داد او را در چاه افكندند. فقير صالح از حادثه اطلاع يافت و بالاى همان چاه آمد و همان سنگ را بر سر آن فرمانده كوفت.

فرمانده: تو كيستى ؟ چرا اين سنگ را بر من زدى؟

فقير صالح: من فلان كس هستم كه در فلان تاريخ ، همين سنگ را بر سرم زدى.

فرمانده: تو در اين مدت طولانى كجا بودى؟ چرا نزد من نيامدى؟

فقير صالح: ((از جاهت انديشه همى كردم ، اكنون كه در چاهت ديدم ، فرصت غنيمت دانستم )) (يعنى از مقام و منصب تو بيمناك بودم ، اكنون كه تو را در چاه ديدم ، از فرصت استفاده كرده و قصاص نمودم)
ناسزايى را كه بينى بخت يار
عاقلان تسليم كردند اختيار(1)
چون ندارى ناخن درنده تيز
با ددان (2) آن به ، كه كم گيرى ستيز
هر كه با پولاد بازو، پنجه كرد
ساعد (3) مسكين خود را رنجه كرد
باش تا دستش ببندد روزگار
پس به كام دوستان مغزش برآر(4)

 
پي نوشت ها:
1)يعنى : هرگاه نااهلى را پيروزبخت و چيره ديدى ، همچون شيوه خردمندان در ظاهر ملايمت نشان بده (زيرا ستيز با او را ندارى ).

2)ددان : درنده خوها.
3) ساعد: از مچ تا آرنج ، ساعد مسكين يعنى : ساعد ناتوان.
4) يعنى : بمان و فرصت نگه دار، تا روزگار او را بيچاره كند، آنگاه براى مراد دل دوست كه همان مراد دل تو است ، مغزش را از كاسه سرش درآور.
منبع:جام
211008


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین