عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۷۳۲۹
تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۹:۱۹
لبيك يا رسول الله(ص)
دانشوران شيعه و گروهي از نام‌آوران اهل‌ سنت با توجه به روايت‌هاي اهل‌ بيت و نيز قراين و شواهدي، از ايمان ابوطالب به اسلام سخن گفته‌اند؛ همچون: اداي شهادتين به ‌صورت آهسته، غسل وي به فرمان پيامبر (صلي الله عليه و اله) همراه وعده استغفار، باقي بودن همسر مسلمانش فاطمه بنت اسد در پيوند همسري او، تقيه وي و مضمون برخي سروده‌هايش.
عقیق:زندگينامه
عبدمناف بن عبدالمطلب بن هاشم كه برخي او را عمران ناميده‌اند، بيشتر با كنيه‌اش ابوطالب مشهور است. او ۸۰ و اندي سال پيش از هجرت‌زاده شد. پدرش عبدالمطلب بزرگ مكه و رئيس قريش بود. ابوطالب و عبدالله پدر رسول خدا (صلي الله عليه و اله) از يك مادر‌زاده شدند و مادر هر دو فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران از قبيله مخزوم بود.

بر پايه حديثي از علي (عليه السلام)، ابوطالب در عين تهيدستي سرور قريش بود و پيش از او هرگز تهيدستي بر قريش رياست نكرده بود. بزرگ‌منشي وي در ميان قريش زبانزد بود. به دليل درايت و نفوذ كلامش در ميان قريش، تيره‌هاي مختلف هنگام ستيز او را داور قرار مي‌دادند. از وي به عنوان باني سنت سوگند در شهادت براي اولياي دم (قَسامه) ياد كرده‌اند؛ سنتي كه در اسلام نيز ادامه يافت. او در سخاوت زبانزد بود و هنگام اطعام او كسي ديگر اطعام نمي‌كرد. وي شاعري توانا و برجسته بود. اشعارش كه در مجموعه‌اي گردآوري شده، در سده‌هاي نخستين اسلامي مورد توجه و استناد شاعران و اديبان معروف بوده است؛ به‌ ويژه قصيدة‌ لاميه او كه شهرت بسيار يافت.

ابوطالب چهار پسر و سه دختر داشت. پسران او طالب، عقيل، ‌ جعفر و علي (عليه السلام) هر يك ۱۰ سال با هم اختلاف سن داشتند. برخي گفته‌اند كه عقيل چهار سال از جعفر و او نُه سال از علي (عليه السلام) بزرگ‌تر بود. دخترانش‌ام هاني (فاخته)، جمّانه، و ريطه (ام‌طالب) نام داشتند. همه فرزندان ابوطالب از فاطمه بنت اسد* بن هاشم بودند. آورده‌اند كه از زني ديگر بنام علّه نيز پسري به نام طليق داشت.

ابوطالب و پيامبر (صلي الله عليه و اله)
ابوطالب پس از مرگ پدرش عبدالمطلب سرپرستي محمد (صلي الله عليه و اله) را هشت سال بيش نداشت، به توصيه پدرش عهده‌دار شد. برخي گفته‌اند: عبدالمطلب سرپرستي محمد (صلي الله عليه و اله) را به فرزند بزرگش زبير وانهاد و پس از درگذشت او ابوطالب عهده دار اين مهم شد. ولي زبير در حلف الفضول* حضور داشته و محمد (صلي الله عليه و اله) در اين زمان حدود ۲۰ سال داشت. بر پايه اين گزارش، درگذشت زبير در كودكي رسول خدا (صلي الله عليه و اله) درست به نظر نمي‌آيد. از اين رو، همان‌گونه‌ كه گزارش‌ها هم تأييد مي‌كنند، از ابتدا عبدالمطلب سرپرستي محمد (صلي الله عليه و اله) را بر دوش ابوطالب نهاد.

ابوطالب در مقام سرپرست محمد (صلي الله عليه و اله) توجهي ويژه به وي داشت و بيش از فرزندانش به او محبت و نيكي مي‌ورزيد. بهترين غذا را براي وي فراهم مي‌ساخت و بسترش را در كنار بستر خود قرار مي‌داد و مي‌كوشيد همواره او را همراه خود داشته باشد. در سفرهاي تجاري نيز او را با خود مي‌برد. ملاقات بحيراي راهب با محمد (صلي الله عليه و اله) و توصيه راهب به ابوطالب درباره وي، در يكي از همين سفر‌ها گزارش شده است.

ابوطالب همكاري تجاري با خديجه* را به محمد جوان توصيه كرد و سپس از سوي وي به خواستگاري خديجه رفت. برخي گفته‌اند كه خطبه عقد را نيز او خواند. پس از اين ازدواج، توانايي مالي محمد (صلي الله عليه و اله) بيشتر شد و به پيشنهاد ايشان، در ايام تنگدستي ابوطالب، عمويش عباس سرپرستي جعفر را عهده‌دار گشت و خود ايشان نيز علي (عليه السلام) كوچك‌ترين فرزند ابوطالب را به خانه برد و به تربيت او همت گماشت.

ابوطالب و دعوت اسلام
بر پايه گزارش‌هاي تاريخي، ابوطالب نخستين بار هنگامي از دعوت برادرزاده‌اش محمد (صلي الله عليه و اله) آگاه شد كه او را همراه فرزندش علي (عليه السلام) در حال نماز ديد و از اين مراسم پرسيد. گزارش شده است كه پيامبر (صلي الله عليه و اله) پس از تبيين اسلام براي ابوطالب، از او براي گرويدن به دين تازه دعوت كرد. وي پاسخ مثبت نداد؛ ولي نكوشيد محمد (صلي الله عليه و اله) را از ادامه دعوتش بازدارد. بر پايه برخي گزارش‌ها، علي (عليه السلام) براي گرويدن به اسلام از پدرش بيم داشت؛ ولي ابوطالب او را از دين جديد بازنداشت و به پسرش گفت: از دين پسرعمويت رويگردان نباش؛ او تو را جز به خير نمي‌خواند.

گويا فشار قريش بر ابوطالب هنگامي افزايش يافت كه پس از سه سال فراخوان مخفيانه به تدريج دعوت اسلام آشكار شد. او بزرگ بني‌هاشم بود و محمد (صلي الله عليه و اله) نيز از اين بطن قريش برخاسته بود و اكنون آنچه را نياكان آنان مي‌پرستيدند، نفي مي‌كرد. از اين رو، ابوطالب دو مسئوليت مهم را مقام عهده‌دار بود: هم بايد جايگاه اجتماعي بني‌هاشم را در ميان قريش محافظت مي‌كرد و هم موجبات همدلي بني‌هاشم را فراهم مي‌‌آورد. پيگيري هوشمندانه اين دو هدف، به دعوت محمد (صلي الله عليه و اله) ‌ بسيار كمك مي‌كرد و سران قريش را در حالت انفعال قرار مي‌داد.

از اين رو، قريش مي‌كوشيد بدون رويارويي مستقيم با مجموعه بني‌هاشم، با حمايت عناصر مخالف با رسالت جديد، در صدد تضعيف جايگاه ابوطالب برآيد. بدين سبب در يوم الانذار كه دعوت شدگان بيشتر از بني‌هاشم بودند، برخي از اعضاي برجسته هاشمي مانند ابولهب وي را شماتت كردند. آن‌گاه كه در همين جلسه رسول خدا (صلي الله عليه و اله) علي (عليه السلام) را برادر، وصي و خليفه خود خواند، گروهي با تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو فرمان داد كه از فرزندت اطاعت كني!

با آشكار‌تر شدن دعوت محمد (صلي الله عليه و اله) سختگيري‌ها بر ابوطالب گسترش يافت. گزارش‌هاي تاريخي گواهند كه سه بار بزرگان قريش نزد او آمدند و از وي خواستند تا مانع دعوت محمد (صلي الله عليه و اله) شود. مطالعه و بررسي اين سه مرحله به روشني نحوه رفتار ابوطالب را با قريش و محمد (صلي الله عليه و اله) نشان مي‌دهد. در ديدار نخست، او با موضع‌ نگرفتن در برابر بزرگان قريش، در گفتاري مسالمت‌جويانه كوشيد آنان را مجاب سازد.

در ديدار دوم، قريش خواهان تسليم كردن محمد (صلي الله عليه و اله) بودند و او كه بيشتر زير فشار قرار گرفته بود، كوشيد پيامبر (صلي الله عليه و اله) را از خطرهاي دعوتش آگاه كند؛ اما آن‌گاه كه با اصرار او روبه‌رو شد، گفت: هر چه مي‌پسندي، انجام ده. به ‌خدا سوگند! تو را تسليم نخواهم كرد.

بزرگان مشركان قريش به ابوطالب پيشنهاد كردند تا محمد (صلي الله عليه و اله) را با عمارة بن وليد مخزومي كه جواني زيبا و باذكاوت بود، مبادله كند. وي در برابر اين پيشنهاد، سخت برآشفت و مطعم بن عدي را كه كاملاً از اين پيشنهاد حمايت مي‌كرد، با سرودن شعري مؤاخذه و بر پايه گزارشي، به قتل تهديد كرد.

رويكرد ابوطالب در برابر سران مشرك قريش، با حمايت كامل بني‌هاشم جز ‌ابولهب و نيز بني‌مطلب* (برادر هاشم) از پيامبر (صلي الله عليه و اله) همراه شد. وي آنان را به سبب حمايت از رسول خدا (صلي الله عليه و اله) ستود. سروده‌هايي از او در حمايت از پيامبر (صلي الله عليه و اله) روايت شده است. او برادرش حمزه را به اسلام تشويق و پس از گرويدنش به اسلام تمجيدش كرد. در سال پنجم بعثت، همو نجاشي پادشاه حبشه را به سبب پذيرش مسلمانان ستود و در سال هفتم آن‌گاه كه از تصميم قريش براي قتل محمد (صلي الله عليه و اله) آگاه شد، شعري بدين مضمون سرود: به خدا سوگند! قريش نمي‌تواند به تو دست يابد، مگر اينكه من در خاك خفته باشم.

پس از اين رويكرد، سران قريش در پي بستن پيماني بر‌آمدند تا از هرگونه رابطه اجتماعي و اقتصادي با بني‌هاشم و بني‌مطلب و عموم مسلمانان پرهيز كنند. از اين رو، از ابتداي سال هفتم بعثت، اينان به اجبار در منطقه‌اي كه بعد‌ها «شِعْب ابي‌طالب» خوانده شد، در حال تحريم اقتصادي و اجتماعي مسكن گزيدند. ابوطالب از كساني بود كه در شعب دارايي خود را انفاق كردند.

پس از آگاهي وحياني پيامبر (صلي الله عليه و اله) از معدوم شدن آن عهدنامه، ابوطالب اين خبر را به مشركان قريش رساند و وعده داد كه اگر محمد (صلي الله عليه و اله) راست نگفته باشد، او را به قريش تحويل دهد. قريش پذيرفت و با مشاهده صحت اين خبر غيبي، عهدنامه نقض شد و بني‌هاشم و مسلمانان در سال دهم بعثت از محاصره بيرون رفتند. اعتماد به نفس ابوطالب در بيان اين سخن ميان مشركان قريش، نشان دهنده اعتقاد راسخ وي به گفته‌هاي پيامبر (صلي الله عليه و اله) است. او در شعري پس از اين ماجرا رسول خدا (صلي الله عليه و اله) را ستوده است.

ابوطالب در ماه ذي قعده يا نيمه ماه شوال سال دهم بعثت، در ۸۶ سالگي و بر پايه گزارشي، ۹۰ سالگي وفات يافت و مانند پدرش عبدالمطلب در منطقه حَجون مكه به خاك سپرده شد. پيامبر آن سال را كه با رحلت ابوطالب و همسرش خديجه همراه بود، «عام الحزن» ناميد. بدين‌ترتيب، پيامبر (صلي الله عليه و اله) بزرگ‌ترين پشتيبان خود را از دست داد. با رحلت او فشار‌ها بر مسلمانان سخت افزايش يافت. امروزه قبرستاني كه وي را در آن به خاك سپردند. نزد ايرانيان به «قبرستان ابوطالب» مشهور است.

ايمان ابوطالب
دانشوران شيعه و گروهي از نام‌آوران اهل‌ سنت با توجه به روايت‌هاي اهل‌ بيت و نيز قراين و شواهدي، از ايمان ابوطالب به اسلام سخن گفته‌اند؛ همچون: اداي شهادتين به ‌صورت آهسته، غسل وي به فرمان پيامبر (صلي الله عليه و اله) همراه وعده استغفار، باقي بودن همسر مسلمانش فاطمه بنت اسد در پيوند همسري او، تقيه وي و مضمون برخي سروده‌هايش. اما منكران‌ِ ايمان ابوطالب، بيشتر از ادعاي ادا نكردن شهادتين و نزول برخي از آيات در شأن وي كه از كفر او حكايت دارند، سخن به ميان مي‌آورند.

برخي مفسران شأن نزول چند آيه را به ابوطالب نسبت داده‌اند؛ از جمله آيه ۲۶ انعام/۶: {وَهُم يَنهَونَ عَنهُ وَيَنأَونَ عَنهُ وَإِن يُهلِكُونَ إِلا أَنفُسَهُم وَمَا يَشعُرُونَ}. مفسران با توجه به مرجع ضمير در دو كلمه {عَنهُ} براي آن چند شأن نزول ياد كرده‌اند. برخي مرجع هر دو ضمير را قرآن مي‌دانند. طبق اين گزارش، مشركان مردم را از شنيدن قرآن نهي مي‌كردند و خود نيز از شنيدن آن دوري مي‌جستند. گزارش‌هاي ديگر مرجع هر دو ضمير را پيامبر (صلي الله عليه و اله) مي‌دانند؛ يعني اينان مردم را از پيروي رسول خدا (صلي الله عليه و اله) بازداشته، خود نيز چنين مي‌كردند. دسته‌اي ديگر از روايت‌ها، دو ضمير را به پيامبر (صلي الله عليه و اله) بازمي‌گردانند؛
يعني آنان از آزار پيامبر (صلي الله عليه و اله) نهي مي‌كردند، در حالي‌كه خود ايمان نمي‌آوردند. مفسران اهل‌ سنت در مقام گزينش حت اين سه دسته روايت، گزارشي را برگزيده‌اند كه مرجع ضمير را مشركان قريش مي‌داند. برخي اين را سخن جمهور مفسران دانسته و انتساب اين شأن نزول را به ابوطالب ضعيف پنداشته‌اند. افزون بر اين، سوره انعام يكجا بر پيامبر (صلي الله عليه و اله) نازل شده و آيات آن شأن نزول جداگانه ندارند.

درباره شأن نزول آيه ۱۱۳ توبه/۹: {مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَن يَسْتَغفِرُوا لِلمُشرِكِينَ وَلَو كَانُوا أُولِي قُربَي مِن بعد مَا تَبَيَّنَ لَهُم أَنَّهُم أَصحَابُ الجَحِيمِ}؛ «براي پيامبر و كساني كه ايمان آورده‌اند، سزاوار نيست كه براي مشركان، پس از آنكه جهنمي بودن آنان روشن شد، آمرزش بخواهند؛ هر چند از خويشاوندان باشند.» نزد مفسران سه دسته گزارشي يافت مي‌شود. پاره‌اي نزول آن را درباره مسلماناني مي‌دانند كه براي پدران مشرك خود استغفار مي‌كردند و دليل آن را پيروي از استغفار ابراهيم (عليه السلام) براي پدرش مي‌دانستند. برخي نزول آن را درباره زيارت قبر آمنه* مادر پيامبر (صلي الله عليه و اله) از جانب ايشان دانسته‌اند كه بدين ترتيب، از اين كار بازداشته شد. دسته‌اي از مفسران گفته‌اند كه اين آيه درباره ابوطالب نازل شده است و بدين سان، پيامبر (صلي الله عليه و اله) هنگام احتضار ابوطالب، از استغفار براي وي نهي شد. پيداست كه اين شأن نزول درست نيست؛ چرا كه اين سوره از آخرين سوره‌هاي نازل شده بر پيامبر (صلي الله عليه و اله) در مدينه بود و ابوطالب پيش از هجرت درگذشت!

طبري با دو گزارش از ابوهريره و سعيد بن مسيب نقل مي‌كند كه آيه ۵۶ قصص/۲۸: {إِنَّكَ لا تَهدِي مَن أَحبَبتَ وَلَكِنَّ اللهَ يَهدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ أَعلَمُ بِالمُهتَدِينَ}؛ «در حقيقت تو هر كس را كه دوست داري، نمي‌تواني راهنمايي كني؛ خداست كه هر كه را بخواهد، راهنمايي مي‌كند و او به راه‌يافتگان دانا‌تر است.» در شأن ابوطالب نازل شد. هنگامي كه پيامبر (صلي الله عليه و اله) از او خواست تا شهادتين بگويد، سخن نهايي او اين بود كه بر دين عبدالمطلب خواهد ماند. سپس رسول خدا (صلي الله عليه و اله) فرمود: تا هنگامي كه از جانب خدا نهي نشده‌ام، براي تو استغفار خواهم كرد. آن‌گاه آن آيه نازل شد.

برخي گفته‌اند كه به اجماع مفسران، اين آيه درباره ابوطالب نازل شده است. مسلم و بخاري نيز در صحيحين اين روايت را نقل كرده‌اند. برخي مفسران افزون بر اين شأن نزول گفته‌اند كه اين آيه درباره فرستاده قيصر روم و علاقه پيامبر (صلي الله عليه و اله) به مسلمان شدن او نازل شده است. برخي شأن نزول اين آيه را پس از هجرت و در يكي از غزوه‌هاي رسول خدا (صلي الله عليه و اله) دانسته‌اند. بعضي از ظاهر اين آيه نتيجه گرفته‌اند كه ابوطالب كافر درگذشت. ابوالفتوح رازي اين ديدگاه را نقد كرده و آورده است كه نزول اين آيه درباره ابوطالب نه تنها بر كفر او دلالت ندارد، بلكه مؤيد ايمان اوست؛ چرا كه هدايت كردنش را نفي نمي‌كند، بلكه اين‌گونه هدايت را ويژه خدا مي‌داند. رازي با توجه به كلمه «اَحَببتَ» از محبت پيامبر (صلي الله عليه و اله) به ابوطالب سخن گفته و با ذكر آيات ۲۲ مجادله/۵۸ و ۲۳ توبه/۹ تصريح مي‌كند كه پيامبر (صلي الله عليه و اله) به كافري كه بر كفر خود اصرار دارد، محبت نمي‌ورزد. نيز به اذعان فخر رازي، ظاهر اين آيه بر كفر ابوطالب دلالت ندارد. بنا بر اين، ادعاي كفر او به هيچ روي درست نيست و قراين تاريخي و نيز اختلاف شأن نزول آيات مربوط، گوياي خلاف آن است.

گويا مسئله ايمان ابوطالب از منظر تاريخ سياسي، پيوندي روشن با جايگاه سياسي فرزندش علي (عليه السلام) در اسلام و رخدادهاي پس از خلافتش در دو دوره بني‌اميه و بني‌عباس دارد. اينكه ابوسفيان و بزرگان بني‌اميه در روز فتح مكه ايمان آورده بودند و نيز عباس، نياي عباسيان، بسيار دير ايمان آورد، در جامعه‌اي كه فخرفروشي به نياكان جايگاهي مهم داشت، نقطه ضعفي در برابر علي (عليه السلام) و آل ابي‌طالب به شمار مي‌رفت؛ به‌ ويژه براي كساني كه دعوي خلافت و حكمراني مسلمانان را داشتند. از اين رو، در اين دوره كه هنگامه تدوين و نگارش حديث در عرصه‌هاي گوناگون تاريخي و تفسيري است، فضاي مناسبي براي ترديد در ايمان ابوطالب و حتي نفي ايمان او پديد آمد.

دانشوران شيعه توجهي ويژه به موضوع ايمان ابوطالب داشته‌اند. نخستين گردآورندگان جوامع حديثي شيعه مانند كليني در كافي، با نقل گزارش‌هايي از خدمات ابوطالب به اسلام سخن گفته‌اند. نجاشي تا اواسط سده پنجم ق. حدود ۱۰ نگاشته را در ميان دانشوران شيعه درباره ابوطالب ثبت كرده است. مهم‌ترين مؤلفان در اين زمينه از اين قرارند: احمد ‌بن محمد بن عمار كوفي (م. ۳۴۶ق.)، ابن طرخان جرجرائي، سهل بن احمد ديباجي (م. ۳۸۰ق.)، علي بن بلال مهلبي ازدي، حسين بن عبيدالله (ابوعبدالله غضائري) (م. ۴۱۱ق.) و شيخ مفيد محمد بن محمد بن نعمان (م. ۴۱۳ق.). از نوشته‌هاي اين شش تن، كتاب ايمان ابي‌طالب شيخ مفيد در دسترس است.

در سده‌هاي بعد نيز نگاشته‌هايي درباره ايمان ابوطالب سامان يافت؛ همچون: مني الطالب في ايمان ابي‌طالب تأليف محمد بن احمد بن حسين خزاعي نيشابوري (م. سده پنجم)، الحجة علي الذاهب الي تكفير ابي‌طالب نوشته فخار بن معد الموسوي (م. ۶۰۳ق.) و كتاب ايمان ابي‌طالب تاليف احمد بن موسي بن طاووس (م. ۶۷۳ق.). از سده دهم به بعد، نگاشته‌ها درباره ايمان ابوطالب در ميان شيعه و سني افزايش يافته است. از آن جمله مي‌توان به اين نمونه‌ها اشاره كرد: أسني المطالب في نجاة ابي‌طالب نوشته احمد بن زيني دحلان الشافعي، منية الراغب في ايمان ابي‌طالب نوشته محمد رضا طبسي، ابوطالب مؤمن قريش نوشته عبدالله الخنيزي. مقاله‌اي نيز در زمينه كتاب‌شناسي ابوطالب انتشار يافته است.

ابوطالب و حرم مكي
ميزباني و پذيرايي از حاجيان (سقايت و رفادت) از مناصب عمده مكه بود كه عاملي مؤثر در نفوذ اجتماعي و سياسي قريش در حجاز شمرده مي‌شد. قبايل و افراد متولي اين امر، در ميان قريش از جايگاهي والا برخوردار بودند. از اين روي، خاندان‌هاي قريش براي تصدي آن به رقابت برمي‌خاستند. نمونه تاريخي آن، رقابت و قرعه‌كشي فرزندان عبدمناف براي عهده‌دار شدن اين مقام است كه در آن، قرعه به نام هاشم بن عبدمناف افتاد. پس از هاشم، عبدالمطلب ميزباني حاجيان را بر عهده داشت تا آن‌گاه كه وي هنگام مرگش در سال هشتم عام الفيل مقام سقايت (آبرساني به حاجيان) مكه را به ابوطالب وانهاد. گر چه همه قريش با توجه به جايگاه خود، در تأمين مالي ميزباني از حاجيان و زائران خانه خدا سهيم مي‌شدند، مديريت و برنامه‌ريزي وظيفه متولي اين امر بود.

ابوطالب پس از مرگ برادر بزرگ‌ترش زبير و آن‌گاه كه وضع مالي مناسبي نداشت، سه سال عهده‌دار رفادت و سقايت شد. در سال نخست براي پذيرايي از زائران ۰۰۰/۱۰ درهم از برادرش عباس وام گرفت و انفاق كرد. در سال دوم ۱۵۰۰۰ درهم وام ستاند. اما پس از سال سوم توان اقتصادي ادامه اين كار را نداشت. از اين رو، آن را به برادرش عباس وانهاد و او تا زمان مرگ عهده‌دار آن بود. با وجود اين، نفوذ ابوطالب در ميان قريش ادامه يافت و او بزرگ بني‌هاشم و مورد احترام قريش بود. نيز وي عهده‌دار تعمير كعبه پس از سيل شد. او دستور داد تا از مال پاكيزه در بازسازي بناي كعبه استفاده كنند. در اين هنگام، رسول خدا ۲۵ سال داشت و ستيز بر سر نصب حجرالاسود در همين ماجرا رخ داد.

منبع:حج

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین