کد خبر : ۴۵۸۳۱
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۳۹۳ - ۱۸:۲۹
برشی از کتاب «نظام حقوق زن در اسلام»

نگاه اسلام به تعدد زوجات چگونه است

اسلام چندزنى را برخلاف چندشوهرى به کلى لغو نکرد، بلکه آن را تقیید کرد؛ یعنى از طرفى نامحدودى را از میان برد و براى آن حداکثر قائل شد و از طرف دیگر براى آن قیود و شرایطى قرار داد و به هر کس اجازه نداد که همسران متعدد انتخاب کند.
عقیق: کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» استاد شهید مرتضی مطهری مجموعه مقالاتی است که طی سال‌های 45-46 شمسی در مجله زن روز تحت عنوان «زن در حقوق اسلامی» به رشته تحریر آوردند، در واقع مقالات استاد در پاسخ به سلسله مقالاتی نگارش یافته که در آن‌ها پیشنهاداتی درباره تعویض قوانین مدنی مربوط به حقوق خانواده ارائه شده و مطالبی بر ضد نصوص مسلم قرآن نگارش یافته بود.

شهید مطهری با پاسخ‌های مستدل خود به این پیشنهادها در واقع نظام حقوق زن را در مکتب متعالی اسلام طرح و بررسی کرد و مسائلی همچون خواستگاری، ازدواج موقت، زن و استقلال اجتماعی، اسلام و تجددزدگی، مقام زن در قرآن و مسائل متنوع دیگری را مورد بحث و تحقیق عالمانه قرار داده‌اند، بر آن شدیم که در سلسله گزارش‌هایی به گوشه‌ای از مقالات استاد در این رابطه اشاره کنیم که بخش دوم آن با عنوان «اسلام و تعدد زوجات» می‌‌آید:

*اسلام و تعدد زوجات‏

اسلام چند زنى را برخلاف چند شوهرى به کلى نسخ و لغو نکرد، بلکه آن را تحدید و تقیید کرد؛ یعنى از طرفى نامحدودى را از میان برد و براى آن حداکثر قائل شد که چهارتاست و از طرف دیگر براى آن قیود و شرایطى قرار داد و به هر کس اجازه نداد که همسران متعدد انتخاب کند.

آرى! اسلام تعدد زوجات را ابتکار نکرد، بلکه آن را از طرفى محدود ساخت و براى آن حداکثر قائل شد و از طرف دیگر قیود و شرایط سنگینى براى آن مقرر کرد.

اقوام و مللى که به دین اسلام گرویدند، غالباً در میان خودشان این رسم وجود داشت و به واسطه اسلام مجبور بودند حدود و قیودى را گردن نهند.

*تعدد زوجات در ایران‏

در تاریخ اجتماعى ایران از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان (تألیف مرحوم سعید نفیسى) مى‏‌نویسد: «شماره زنانى که مردى مى‏‌توانست بگیرد نامحدود بود و گاهى در اسناد یونانى دیده شده است که مردى چند صد زن در خانه داشته است.

ما مبناى نظر اسلام را درباره تعدد زوجات خواهیم گفت. از  هر صاحب نظر ملتمسانه طلب مى‏‌کنیم ببینند و نظر بدهند که آیا نظر اسلام مبتنى بر یک اصل تزلزل ناپذیر است یا نه، من قول شرف مى‌دهم اگر کسى توانست خللى در مبناى نظر اسلامى راجع به این مسأله پیدا کند، من از تمام گفته‏‌هاى خود در زمینه حقوق زن صرف نظر مى‏‌کنم.

*علل تاریخى تعدد زوجات‏

هوسرانى و تسلط بى‏‌چون و چراى مرد، به تنهایى براى پیدایش رسم «چندزنى» کافى نیست؛ حتماً علل و عوامل دیگر نیز دخالت داشته است، زیرا براى مرد هوسران راه سهل‌تر و بى‌‏دردسرتر از چندزنى این است که حس تنوع طلبى خود را از راه زن بازى آزاد و رفیقه و معشوقه‌گیرى ارضاء کند، بدون آنکه زن مورد نظر خود را به عنوان «همسرى» بپذیرد و نسبت به فرزندان احتمالى او تعهد و مسؤولیتى به عهده بگیرد.
*محدود بودن دوره فرزندزایى زن‏

به عقیده بعضى محدود بودن سن زن از نظر تولید فرزند برخلاف مرد و رسیدن او به سن «یائسگى» یکى از علل پیدایش رسم تعدد زوجات بوده است. احیاناً زنى به این سن مى‏‌رسیده است، در حالى که به قدر کافى براى مرد فرزند نیاورده بوده است یا فرزندان قبلى تلف شده بودند.

میل مرد به داشتن فرزند به علاوه عدم میل او به طلاق زن اول سبب شده که مرد به دنبال زن دوم یا سوم برود، همچنانکه نازا بودن زن اول عامل دیگرى براى روآوردن مرد به ازدواج ثانوى بوده است.

*عامل عدد و عشیره‏

علاقه به کثرت فرزند و توسعه نفوس فامیل نیز به نوبه خود عامل دیگرى براى تعدد زوجات بوده، یکى از جهاتى که زن و مرد را در وضع متفاوتى قرار مى‏‌دهد، این است که عدد فرزندانى که یک زن مى‏‌تواند تولید کند بسیار معدود و محدود است، خواه تک‌شوهر باشد یا چند شوهر، اما عدد فرزندانى که مرد مى‏‌تواند تولید کند بستگى دارد به تعداد زنانى که در اختیار دارد.

*فزونى عدد زنان بر مردان‏

آخرین عامل تعدد زوجات که ضمناً مهمترین عوامل است، فزونى عدد زنان بر عدد مردان بوده است، موالید دختران از موالید پسران زیادتر نبوده و نیست. احیاناً اگر در برخى سرزمین‌ها موالید دختر از موالید پسر بیشتر است، در بعضى سرزمین‌هاى دیگر بر عکس است، موالید پسر از موالید دختر افزونتر است. چیزى که همواره سبب مى‏‌شود که عدد زنان آماده ازدواج از عدد مردان آماده ازدواج بیشتر باشد این است که تلفات مرد همیشه از تلفات زن بیشتر بوده و هست، کثرت تلفات مرد همواره سبب شده و مى‏‌شود که در صورت تک همسرى، گروه فراوانى از زنان از داشتن شوهر قانونى و خانه و زندگى و فرزند مشروع محروم بمانند.

*حق زن در چندهمسرى

براى اثبات این مدعا دو مقدمه باید روشن شود: یکى اینکه ثابت شود طبق آمار قطعى و مسلّم، عده زنان آماده ازدواج بر عدد مردان آماده ازدواج فزونى دارد.

دیگر اینکه اگر چنین چیزى وجود پیدا کند، از جنبه حقوق بشرى و انسانى موجب حقى‏ مى‏‌شود براى زنان محروم بر عهده مردان و زنان متأهل.

اما از نظر اول، خوشبختانه در دنیاى امروز آمار نسبتاً صحیحى در این زمینه وجود دارد، همه کشورهاى جهان در هر چند سال یک بار سرشمارى مى‏‌کنند.

البته قبلًا باید به این نکته توجه داشته باشیم که براى مدعاى ما کافى نیست که بدانیم مجموع عدد جنس ذکور مردم یک کشور چقدر است و مجموع عدد اناث آن‌ها چقدر، آنچه مفید و لازم است این است که بدانیم نسبت مردان و زنان آماده به ازدواج چه نسبت است، غالباً نسبت مردان و زنان آماده به ازدواج با نسبت مجموع جنس ذکور و جنس اناث متفاوت است و این دو علت دارد: یکى اینکه دوره بلوغ دختران قبل از دوره بلوغ پسران است، به همین جهت معمولًا در قوانین جهان سن قانونى دختران از سن قانونى پسران پایین‏تر است و عملًا در همه جهان اکثریت قریب به اتفاق ازدواج‌ها میان مردان و زنانى صورت مى‏‌گیرد که مردان به طور متوسط پنج سال از زنان بزرگترند.

علت دیگر که علت اساسى است و مهمتر است این است که با اینکه موالید دختر از موالید پسر بیشتر نیست و احیاناً در بعضى کشورها موالید پسر بیشتر است، همواره به واسطه اینکه تلفات جنس ذکور از تلفات جنس اناث بیشتر است، در سنین ازدواج توازن بهم مى‏‌خورد؛ گاهى به صورت فاحشى تفاوت پیدا مى‏‌شود.
*علل فزونى عدد زنان آماده به ازدواج نسبت به مردان‏

علت این امر واضح است: تلفات جنس مرد از تلفات جنس زن بیشتر است، این تلفات معمولًا در سنینى واقع مى‏‌شود که مرد باید سرپرست خانواده‏‌اى باشد، اگر اندکى به مرگ‌هایى که در اثر حوادث پیش مى‏‌آید توجه کنیم از جنگ‌ها، غرق شدن‏‌ها، سقوط‌ها، زیر آوار ماندن‏‌ها، تصادف‌ها و غیر اینها خواهیم دید، همه این حوادث و تلفات متوجه جنس مرد است، ندرتاً زنى در میان اینها دیده مى‏‌شود، چه در مبارزه انسان با انسان، چه در مبارزه انسان با طبیعت، تلفات متوجه مرد مى‏‌شود.

اگر تنها جنگ‌ها را در نظر بگیریم که از اول تاریخ بشریت روزى نبوده که در چند نقطه جهان جنگ نباشد و تلفاتى بر مردان وارد نیاورد، کافى است که بدانیم چرا توازن زن و مرد در سنین ازدواج بهم مى‏‌خورد، میزان تلفات جنگ در عصر صنعت صدها برابر عصرهاى شکار و کشاورزى است، تلفاتى که در دو جنگ اخیر جهانى بر جنس مرد وارد شد- که ظاهراً در حدود هفتاد میلیون نفر بوده است- مساوى است با تلفاتى که سابقاً در چند قرن از راه جنگ بر بشر وارد مى‏‌شد، شما اگر تنها تلفاتى را که در چند سال اخیر در جنگ‌هاى منطقه‏‌اى خاور دور و خاور میانه و آفریقا وارد آمده و هنوز هم در جریان است در نظر بگیرید، مدعاى ما را تصدیق خواهید کرد.

*مقاومت بیشتر زن در برابر بیماری‌ها

در دى ماه 1335 روزنامه اطلاعات نوشت: «اداره آمار فرانسه اطلاع مى‏‌دهد که با اینکه در فرانسه عدد مولود پسر از دختر بیشتر است و به ازاى هر 100دختر، 105 پسر متولد مى‏‌شود، مع ذلک عدد زنان یک میلیون و هفتصد و شصت و پنج هزار نفر از مردان بیشتر است و آن‌ها علت این تفاوت را مقاومت جنس زن در مقابل بیمارى ذکر کرده‏‌اند».

اینها همه راجع به مقدمه اول، یعنى فزونى نسبى عدد زنان آماده ازدواج بر عدد مردان آماده ازدواج، پس معلوم شد واقعاً چنین حقیقتى وجود دارد و معلوم شد علت آن چیست و آن علت یا علت‌ها از اول تاریخ بشر تا این ساعت وجود داشته و دارد.

*حق زن در چندهمسرى‏

اما مقدمه دوم، یعنى اینکه فزونى عدد زن آماده ازدواج بر عدد مرد آماده ازدواج براى طبقه زن تولید «حق» مى‏‌کند و براى مردان و زنان متأهل ایجاد «وظیفه».

در اینکه حق تأهل از طبیعى‌ترین و اصیل‌ترین حقوق بشرى است جاى سخن نیست، هر کسى (اعم از زن یا مرد) حق دارد زندگى خانوادگى داشته باشد، از داشتن زن یا شوهر و فرزند بهره‏‌مند باشد؛ همان طورى که حق دارد کار کند، مسکن داشته باشد، از تعلیم و تربیت بهره‏‌مند شود، از بهداشت استفاده کند، امنیت و آزادى داشته باشد. اجتماع نه تنها نباید مانعى در راه استیفاى این حقوق ایجاد کند، بلکه باید وسیله تأمین این حقوق را فراهم سازد.

از نظر ما یک نقیصه بزرگ در اعلامیه جهانى حقوق بشر این است که به حق «تأهل» توجهى نکرده است، این اعلامیه از حقوقى مانند حق آزادى و امنیت، حق رجوع مؤثر به محاکم ملى، حق تابعیت و ترک تابعیت، حق آزادى ازدواج با اهل هر نژاد و مذهب، حق مالکیت، حق تشکیل اتحادیه، حق استراحت و فراغت، حق آموزش و پرورش یاد مى‏‌کند، اما از حق تأهل یعنى حق داشتن یک کانون خانوادگى قانونى نامى به میان نمى‏‌آورد، این حق مخصوصاً از ناحیه زن بیشتر اهمیت دارد.

زیرا زن بیش از مرد به داشتن کانون خانوادگى نیازمند است، ازدواج براى مرد از جنبه مادى اهمیت دارد و براى زن از جنبه‏‌هاى معنوى و عاطفى، مرد اگر خانواده را از دست بدهد، با فحشاء و رفیقه بازى لااقل نیمى از احتیاجات خود را بر مى‏‌آورد، اما اهمیت خانواده براى زن بیش از اینهاست، زن اگر محیط خانوادگى را از دست بدهد، با فحشاء و رفیق بازى نمى‏‌تواند به هیچ وجه احتیاجات مادى و معنوى خود را- ولو به حداقل- تأمین کند.

حق تأهل براى یک مرد یعنى حق اشباع غریزه، حق همسر و شریک و همدل داشتن، حق فرزند قانونى داشتن. اما حق تأهل براى یک زن علاوه بر همه اینها یعنى حق حامى و سرپرست داشتن، حق پشتوانه عواطف داشتن.

اکنون پس از اثبات دو مقاله بالا:

1. فزونى نسبى عدد زنان بر عدد مردان.

2. حق تأهل یک حق طبیعى بشرى است.

نتیجه این است: اگر تک همسرى تنها صورت قانونى ازدواج باشد، عملًا گروه زیادى از زنان از حق طبیعى انسانى خود (حق تأهل) محروم مى‏‌مانند. تنها با قانون تجویز تعدد زوجات است- البته با شرایط خاصى که دارد- که این حق طبیعى احیاء مى‏‌گردد.

بر عهده زنان روشن‌بین مسلمان است که شخصیت واقعى خود را باز یابند و به نام حمایت از حقوق حقه زن، به نام حمایت از اخلاق، به نام حمایت از نسل بشر، به نام یکى از طبیعى‌ترین حقوق بشر، به کمیسیون حقوق بشر در سازمان ملل پیشنهاد کنند که تعدد زوجات را در همان شرایط منطقى که اسلام گفته، به عنوان حقى از حقوق بشر به رسمیت بشناسد و از این راه بزرگترین خدمت را به جنس زن و به اخلاق بنمایند. صرف اینکه یک فرمول از جانب شرق آمده و غرب باید از شرق پیروى کند، گناه محسوب نمى‏‌شود.

اسلام مى‏‌گوید: این مشکل را به این صورت حل کنید که یک نفر مرد واجد شرایط مالى و اخلاقى و جسمى بیش از یک زن را تکفل کند، زن دوم را همسر قانونى و شرعى خود قرار دهد، میان او و همسر اولش و همچنین میان فرزندان این زن و فرزندان همسر اولش هیچ گونه تبعیض و تفاوتى قائل نشود، زن اول تحت عنوان یک وظیفه اجتماعى نسبت به خواهر خودش از حق خود بگذرد و فداکارى کند.
آنچه مایه تعجب و تأسف من است این است که مردم ما چرا منطق خود را از دست داده‏‌اند؟! چرا جوانان و تحصیل کرده‏‌هاى امروز ما کمتر قدرت تجزیه و تحلیل قضایا را دارند؟! چرا شخصیت خود را باخته‏‌اند؟! چرا اگر گوهرى در دست داشته باشند و مردم آن سوى جهان بگویند این گردوست، باور مى‏‌کنند و دور مى‏‌اندازند، و اما اگر گردویى در دست اجنبى ببینند و به آن‌ها گفته شود این گوهر است، باور کرده شیفته‏‌اش مى‏‌گردند؟!

آرى، این است صورت صحیح طرح مسأله چندهمسرى، چندهمسرى اگر جنبه تفنن و تنوع نداشته باشد، بلکه مرد یکى از مجوزهایى که در مقالات پیش اشاره کردیم داشته باشد، این ایراد مورد ندارد. مثلًا اگر زن عقیم باشد، یا به سن یائسگى رسیده باشد و مرد نیازمند به فرزند باشد، یا زن مریض و غیرقابل استمتاع باشد، در این گونه موارد حق زن مانع تعدد زوجات نخواهد بود، تازه این در صورتى است که مجوز تعدد زوجات امر شخصى مربوط به مرد باشد.

اما اگر پاى یک علت اجتماعى در کار باشد و تعدد زوجات به واسطه فزونى عدد زنان بر مردان و یا به واسطه احتیاج اجتماع به کثرت نفوس تجویز شود، این ایراد صورت دیگرى پیدا مى‌‏کند، در این گونه موارد، تعدد زوجات یک نوع تکلیف و واجب کفایى است؛ وظیفه‏‌اى است که براى نجات اجتماع از فساد و فحشاء و یا براى خدمت به تکثیر نفوس اجتماع باید انجام شود، بدیهى است آنجا که پاى تکلیف و وظیفه اجتماعى به میان مى‏‌آید، رضایت و اجازه و اذن مفهوم ندارد، اگر فرض کنیم اجتماع واقعاً مبتلا به فزونى زن بر مرد است یا نیازمند به تکثیر نفوس است، یک وظیفه، یک واجب کفایى متوجه همه مردان و زنان متأهل مى‏‌شود؛ پاى یک فداکارى و ازخودگذشتگى به خاطر اجتماع براى زنان متأهل به میان مى‏‌آید.

درست مثل وظیفه سربازى است که متوجه خانواده‏‌ها مى‏‌شود و باید به خاطر اجتماع از عزیزشان دل بکنند و او را روانه میدان کارزار کنند، در این گونه موارد، غلط است که موکول به رضایت و اجازه شخص یا اشخاص ذینفع بشود، کسانى که مدعى هستند حق و عدالت ایجاب مى‏‌کند که تعدد زوجات با اجازه همسر پیشین باشد، فقط از زاویه تفنن و تنوع طلبى مرد مطلب را نگریسته‏‌اند و ضرورت‌هاى فردى و اجتماعى را از یاد برده‏‌اند.

*بحران ناشى از محرومیت زنان بى‏‌شوهر

اگر عدد زنان نیازمند بر مردان نیازمند فزونى داشته باشد، منع تعدد زوجات‏ خیانت به بشریت است، زیرا تنها پامال کردن حقوق زن در میان نیست. اگر مطلب به پامال شدن حقوق عده‏‌اى از زنان ختم مى‏‌شد، باز قابل تحمل بود، بحرانى که از این راه عارض اجتماع مى‏‌شود، از هر بحران دیگر خطرناکتر است، همچنانکه خانواده از هر کانون دیگر مقدس‌تر است.

زیرا آنکه از حق طبیعى خود محروم مى‏‌ماند، یک موجود زنده است با همه عکس‌العمل‏‌هایى که یک موجود زنده در محرومیت‌ها نشان مى‏‌دهد، یک انسان است با همه عوارض روانى و عقده‏‌هاى روحى در زمینه ناکامی‌ها، زن است با همه نیرنگ‌هاى زنانه، دختر حوّاست با قدرت کامل «آدم فریبى».

او گندم و جو نیست که زائد بر مصرف را به دریا بریزند یا در انبارى براى «روز مبادا» ذخیره کنند، خانه و اتاق نیست که اگر مورد احتیاج نبود قفلى به آن بزنند، بلى، او یک موجود زنده است، یک انسان است، یک زن است، نیروى شگرف خود را ظاهر خواهد کرد و دمار از روزگار اجتماع برخواهد آورد،‌ او خواهد گفت:

سخن درست بگویم نمى‏‌توانم دید/که مى‏‌خورند حریفان و من نظاره کنم‏

همین «نمى‏‌توانم دید» کارها خواهد کرد، خانه‏‌ها و خانواده‏‌ها ویران خواهد ساخت، عقده‏‌ها و کینه‏‌ها به وجود خواهد آورد، واى به حال بشر آنگاه که غریزه و عقده دست به دست هم بدهند.

زنان محروم از خانواده نهایت کوشش را براى اغواى مرد- که قدمش در هیچ جا این اندازه لرزان و لغزان نیست- به کار خواهند برد و بدیهى است که «چو گِل بسیار شد پیلان بلغزند» و متأسفانه از این «گل» مقدار کمى هم براى لغزیدن این پیل کافى است.


منبع:فارس

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین