عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۴۲۹۶
تاریخ انتشار : ۰۷ دی ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۵
درس اخلاق حجت الاسلام رشاد؛
رئیس شورای حوزه‌های علمیه استان تهران گفت: نفس ما خصم ماست کافی است انسان این حقیقت را باور کند، بعضی حقایق هستند که ام الحقایق‌اند انسان اگر به آنها ملتزم شود، معجزه می‌کند اما در نهایت نفس ما، دشمن ماست.
عقیق:چهل و پنجمین سلسله دروس هفتگی اخلاق آیت الله رشاد رییس شورای حوزه‌های علمیه استان تهران در حوزه علمیه امام رضا(ع) برگزار شد. متن بحث فوق بدین شرح است:

مجادله (در ادامه سلسله مباحث آفات اللسان) بود. مباحث مربوط به ماهیت، مراتب و انواع، معادل‌ها و مقابل‌ها، نیز علل و آثار آن را در جلسات قبل طرح کردیم، حلقه‌ آخر بحث یعنی شیوه‌ها و راهکاهای درمان رذیلت باقی مانده بود؛ مثل همه رذائل، راه چاره‌ها و درمان‌های رذیلت مراء و مجادله هم، از حیثی به دو دسته نظری علمی، و عملی و رفتاری، و از حیث دیگر به راه‌های دفع و راههای رفع تقسیم می‌شوند.

اما راه‌های نظری و علمی:

آیت الله رشاد، پس از اشاره به تقسیم راه‌های درمان رذائل، راجع به راه‌های نظری درمان مراء گفت:

راههای نظری، به دو نوع ایجابی و سلبی تقسیم می‌شود. از جمله راه‌های ایجابی باور به درد و دردمندی است.  قبل از درمان هر دردی، انسان باید باور کند که دردمند است. چنان که در درد‌های جسمی اگر بیمار نپذیرد یا نداند که بیمار است، نمی‌توان معالجه‌اش کرد، در دردهای باطنی هم تا بیمار، بیماری خود را نپذیرد، نمی‌توان او را معالجه کرد. تا وقتی که فرد مبتلای به رذائل اخلاقی و روحی، نپذیرد که رذیلت، رذیلت است و او هم مبتلا به بیماری رذیلت است، اصلا درمان را نمی‌توان آغاز کرد!! اگر کسی تفطن ندارد که گرفتار رذیلت است یا اینکه قبول ندارد که مبتلای به رذیلت است بلکه آن را فضیلت هم می‌پندارد، این چنین فردی هیچگاه معالجه نمی شود. این مشکل در خصوص بیماری‌های درونی و اخلاقی شدیدتر است، جهتش این است که اولاً بیماری روحی با وجود خود بیمار، سروکار دارد. مسأله از جنس درد جسمی نیست که از حقیقت آدمی جدا باشد. ثانیاً: اینکه انسان مبتلا به امراض نفسانیه، باید خودش همراهی کند والا معالجه ناممکن یا بس مشکل می‌شود.

در بیماری‌های جسمی، اگر بیمار نداند یا نخواهد، غالباً می‌شود معالجه‌اش کرد. به جبر هم می‌شود دارو را به او خوراند، اثر خود را هم خواهد گذاشت. اما در بیماری‌های روحی، این طور نیست. بسیاری از راهکارها را باید خود بیمار به کار ببندد و اگر کسی بخواهد از بیرون، تزریق و تلقین کند، مشکل حل نمی‌شود. خود او طبیب خود است، خود باید پرستار خود باشد. و اگر همراهی نکند، باور نکند، همدل و همکار نباشد، بیماری روحی معالجه نمی‌شود. این تفاوت بیماری روحی و بیماری جسمی است.

از همین‌جا این استفاده را بکنم که قبلا هم عرض کرده‌ام؛ این که تصورکنیم باید برای ما درس اخلاق بگذارند و یک استادِ اخلاقِ متخلقِ جامع الشرایط بالای سر ما باشد و حتماً باید دیگران برای ما برنامه مراقبه بگذارند؛ و حتماً باید بالا‌سر ما کسی بایستد که مرتکب معصیت نشویم یا بتوانیم رذائل را ترک کنیم؛ و حتماً باید دیگری ما را تربیت کند؛ این تلقی و رویکرد غلطی است. در این هیچ تردیدی نیست که برای تربیت نفس، مربّی لازم داریم؛ بحثی نیست. اما اینجور هم نیست که بگوییم باید فقط کسی از بیرون در ما تأثیر بگذارد.

من به شما عرض می‌کنم؛ نقش استاد، مربّی و مرشد در طریق معنویت و سلامت اخلاقی خیلی مهم ست. اما اگر کسی درد را احساس نکرد، آن پزشک حاذق نمی‌تواند کاری بکند. کسانی که ما می‌شناسیم که اهل اخلاق بودند، اهل معنا بودند، اهل معرفت شدند، اگر زندگی اینها را مطالعه کنیم، خواهیم دید که گرچه تحت تأثیر یک استاد، مربی و معلّمی بوده اند؛ اما اگر خوب تحلیل کنیم می‌بینیم نقش خودشان در تربیت و تکامل نفوسشان بیش از نقش معلّمشان بوده است. خودشان بیشتر مراقبت و مراعات می‌کرده‌اند. مراقبه از بیرون ممکن نیست؛ مراقبه از درون باید اتفاق بیفتد. درمان رذیلت، مراقبه است. مریض روحی را از بیرون نمی توان درمان کند. بسیاری از رذائل، اصلاً در دسترس انسان بیرونی نیست. حسد از درون برمی خیزد. کسی از بیرون متوجّه نمی‌شود که این فرد بیمار است و الان این بیماری دارد اثر خود را می‌گذارد. خود انسان متوجه می شود. کسی که از بیرون نمی‌تواند کاری کند که حسد نورزیم. ما خودمان از درون باید حسد را ترک کنیم. لهذا بسیاری و بلکه همه بیماری‌های روحی، بیش از آنکه نیازمند موثّر بیرونی و معالجه‌ی خارجی باشند، به معالجه‌ی شخصی و درونی احتیاج دارند. راهکارش هم این است که خود ما مقیّد باشیم. و الا اگر خود انسان درک نکند، نپذیرد، ترک نکند و مراقب نباشد، هرچه از بیرون بخواهند بر انسان تأثیر بگذارند اتفاقی در وجود آدم نمی افتد.

این مسأله، مسأله‌ بسیار مهمی است؛ لهذا حتّی اگر در یک مدرسه ای، مجمعی ، متولّیان و مسئولین آن مجمع و مدرسه و مکتب احساس مسئولیت نکنند؛ توانایی نداشته باشند؛ عقیده نداشته باشند؛ باز مسئولیت از خود متربی وسالک سلب نمی شود و راه بسته نیست. باید خود ما اقدام کنیم.

دفع درد، مقدم بر رفع است:

راه‌های مقابله با رذائل به راههای دفع و راههای رفع تقسیم می شوند. لهذا نباید اجازه داد که رذیلتی وارد نفس بشود تا آدم را درگیر کند و سرانجام انسان، مغلوب بشود. باید از همان ابتدا دفع کرد. ولی اگر وارد شد به ناچار باید به راه‌های رفع آن پرداخت. راه دفع، سهل تر از عمل رفع است. در واقع اگر انسان مقابله و مواجهه کند و اجازه ندهد که رذیلت سراغ انسان بیاید او دیگر رفتار نمی شود تا به اندیشه رفع و درمان آن بیفتد. نظیر آن است که گفته می‌شود بهداشت از درمان سهل‌تر و کم‌هزینه‌تر است.

دولت‌هایی که این حقیقت را درک کرده‌اند، بیشتر در بهداشت، سرمایه‌گذاری می کنند تا درمان. درمان بعد از ابتلا است ولی بهداشت اجازه مبتلا‌شدن را نمی‌دهد. وقتی محیط، آلوده نبود. وقتی محیط کار، زندگی، محیط اجتماع، آلوده نبود؛ بیماری رخ نمی دهد تا نیاز به بیمارستان باشد. بهداشت به لحاظ مادی کم‌هزینه‌تر و به لحاظ اجرایی سهل‌تر از درمان است. به همین جهت می گویند پیشگیری مقدم است. در مسیر اخلاق هم همین طور است.

بهداشت اخلاقی و پیشگیری و دفع، سهل تر، سریع تر، کم‌هزینه‌تر و عملی‌تر از درمان و معالجه است. چرا‌که وقتی انسان مبتلا شد، امید به درمان کم می‌شود. برای اینکه کسی معتاد نشود جلوگیری آسانتر است؛ اما وقتی معتاد شد معلوم نیست بشود او را از چاه ویل اعتیاد بیرون آورد! رذائل اخلاقی هم همین وضعیت را دارد.

راه علمی دیگر مراء، اندیشیدن به عواقب رذیلت است:

درمان علمی سلبی رذیلت، این است که ما به عواقب رذالت‌بار یک بیماری فکر کنیم. تا زمانی که به بیماری خود نمی اندیشیم لاجرم از او اندیشه نمی‌کنیم، نمی‌ترسیم، پرهیز نمی کنیم. یکی از راه‌ها این است که به آثار خسارت بار و مخرّب مراء فکر کنیم. همین! آثار فراوانی که از روایات نقل کرده‌ایم.

الْمِراءُ بَذْرُ الشَّرِّ(غررالحکم ، چاپ دانشگاه جلد 7 ص 364). مراء، تخم شر است؛ هرچه شر است از مراء برمی خیزد. خب اگر اینقدر خطرناک است به خطرات آن فکر کنیم.

ایّاکم والمِراءَ والخصومَه؛ فاِنّهما یُمرضان القلوبَ علی الاِخوانِ وَیَنبُتُ علیهما النفاق( الکافی ، جلد 1 ، ص 49 ). فرمود که مراء و خصومت و مواجهه‌ی خصمانه در بحث ها که نه عالمانه باشد و نه منتقدانه، باعث مردن دل انسان می شود و نفاق در بین برادران به وجود می‌آورد.

ایّاکَ وَالْمِرَاءَ فَإِنَّهُ یُحْبِطُ عَمَلَکَ. (تحف العقول، ص 309) این خسارت مگر کم چیزی است! انسان سرمایه ای اندوخته باشد، یک هفته عتبات رفته باشد. پیاده‌روی کرده باشد. ولی در یک جلسه، با یک رذیلت، همه اینها دود می‎شود و بسا تبدیل به ضدش شود.

لا مُحَبَّةَ مَعَ کِثْرَةِ مِراءٍ.(غررالحکم ، جلد 7 ، ص364) . و امثال اینها که در جلسات قبل قرائت شد. این یک راه؛ به آثار مراء و هر رذیلت دیگری فکرکردن. قهراً انسان وقتی به آن رذیلت فکر می‌کند از او متنفر می‌شود. و لاجرم از آن فاصله گرفته و اجتناب می‌کند.

اندیشیدن به برکات ترک مراء

طریقه‌ دیگر ایجابی درمان نظری این است که بنگریم که ترک مراء، چقدر برکت بار است. براساس بعضی روایات ضرر معرفتی مراء این است که انسان، جاهل می‌میرد. حق را نمی‌فهمد و کشف نمی‌کند. گوش و هوش او به روی حق بسته می شود. گوش، حق را نمی‌شنود و هوش، آن را درک نمی کند. انسان از فهم و پذیرش حقیقت محروم می شود.

اگر مراء نکنیم به جای اینکه ذهنمان را ببندیم، فکر‌ کنیم که با هرکس مواجه می‌شویم، در یک بحث انتقادیِ عالمانه‌ متواضعانه‌ مخلصانه با او بحث کنیم. در این صورت، حقیقتی که او در حال القاء آن است، خوب فهم می‌کنیم و اشکالاتی که نسبت به آن حقیقت داریم مطرح می کنیم؛ او هم جواب می دهد. اگر مکشوف شد که این اشکالات وارد نیست، رفع اشکال می شود و با رفع اشکال، آن حقیقت به ما منتقل می‌گردد. خوب است انسان بیندیشد که ترک مراء، چقدر برکت و ارزش دارد.

اگر دیدند ما اهل مراء نیستیم و انتقاد می‌کنیم، حرف ما را می شنوند.

ولی اگر بفمند عادتاً طبع ما این است؛ قصد خرده گیری، خود نمایی و خُرد کردن مخاطبمان را داریم؛ بزرگترین حقیقت را هم بگوییم، گوش نمی‌کنند. می‌گویند: این قلبش مریض است؛ مغرض است؛ برای خودنمایی می‌گوید. یا راجع به حقیقتی که می‌خواهیم به دیگری منتقل کنیم می‌گویند او شفقت ندارد؛ مروت ندارد؛ می‌خواهد ما را تخریب کند. حال اینکه اگر اهل مراء نبودیم می توانیم حقیقتی را که بدان دست یافته ایم اشاعه دهیم.

اگر حقیقتی را گفتیم، درمی‌یابند که از سر علم، سخن می‌گوییم نه از سر غرض. بیایید به دهها بلکه صدها اثر مثبت ترک مراء فکرکنیم. تا ذهن ما آماده شود برای اینکه با مراء، مقابله و مواجهه کند. وقتی ذهن ما درست شد زبان ما هم درست می‌شود. دیگر در زبان مراء نمی‌کنیم. قلب ما که درست شد قالب ما هم درست می‌شود. باطن ما درست شد ظاهر ما هم درست می‌شود. وقتی قلباً از سر مراء، حرفی را نزنیم در دیگران نسبت به حرف ما پذیرش ایجاد می‌شود. اما اگر اینجور شناخته شده بودیم که اهل مرائیم و ریائیم و تحقیریم؛ اهل خودنمایی هستیم؛ سخن حق ما را هم کسی نمی‌شنود. پس راه حل دوم این است که ما به نحو ایجابی فکر کنیم که آثار مثبت ترک مراء چیست؟ والبته آثار و برکات فراوانی دارد که به دو سه مورد آن اشاره شد.

 راه‌های عملی درمان مراء

دو دسته ایجابی و سلبی تقسیم شود. باورکنیم: نفس ما خصم ماست.

بعضی حقایق هستند که ام‌الحقایق‌اند. انسان اگر دو سه مطلب کلیدی و اساسی را درک و فهم کند و بدان ملتزم می‌شود و چنانچه به آن ملتزم شد، معجزه می‌کند. یکی از آنها فهم این مطلب است که نفس آدمی خصم اوست. أَعْدَى‏ عَدُوِّکَ‏ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْکَ‏.. (بحارالانوار ،علامه مجلسی: جلد 67 ص 36) این را معصوم فرموده، قطعی است. اصلاً به خودم می گویم: آقای رشاد! اینقدر که در زبان و احساسات، عشق می ورزی به وجود مقدس حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) این کلام، متعلق به ایشان است! توجه کنیم خاتم الرسل این کلام نورانی را فرموده اند. این همه عشق به ساحت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله وسلم)کافی نیست که بگوییم این کلام نورانی، یک حقیقت، و بلکه از بزرگترین حقایق است!؟ نفس ما، دشمن ماست.

کافی است انسان، این حقیقت را باورکند؛ که اگر باور کرد خیلی از مشکلاتش حل می شود. اگر یک وقتی فرصت کردیم؛ بنشینیم تحلیل کنیم که نفس ما دشمن ماست؛ یعنی چه؟ بشمریم؛ ببینیم چه قدر برکت دارد باور، عقیده و معرفت به این حقیقت! باورکنیم نفس ما خصم ماست. چرا اینقدر فکر می‌کنیم آن آقا که از خیابان رد می‌شود؛ آن همسایه، آن دیگری، اینها دشمنان ما هستند؟ آمریکا شیطان بزرگ است. در این هیچ تردیدی نیست. اما اگر بکاویم؛ می بینیم که حاکمان آمریکا، مبتلای به نفسشان هستند. خصم آنها که خصم ما هم هست؛ مع الواسطه، موجب خصومت است. آنها نفسانی رفتار نمی‌کردند، دعوایی بین ما و آمریکا پدید نمی‌آمد. شیطان هم خصم ما شد چون خصم خودش بود. کبر و عُجب او را ساقط کرد و گفت: حالا که چنین است کار من همه عمر، اغوای بشریت خواهد بود.

ولی دسترسی به مخلَصین ندارم. مخلِص آن است که خودش کوشش می‌کند تا اخلاص بورزد ولی مخلَص آنست که خالص شده است! اسم مفعول است و مرتبه‌ بالاتری نسبت به مخلِص دارد. به کسانی که نفسشان را مهار کرده‌اند؛ منِ شیطان که اسیر نفسم هستم دسترسی ندارم! کسی که با آمریکا همکاری می‌کند هم، گرفتار نفسانیت خودش است. هم سنخیت دارد و هم نفسش به او می گویدکه این کار را بکن! برایت منافع دنیوی دارد! کسی که می‌خواهد با آمریکا مقابله کند، نخست باید با نفسش خصم باشد. اگر نفس را زمین نزنی که نمی‌توانی در مقابل آمریکا جبهه بگیری! از جانت می‌ترسی؟! از مالت می ترسی؟! از جاهت می ترسی؟! نگران زن و زندگی‌ات هستی؟! لذا نفست، به تو اجازه نمی دهد به جبهه بروی.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی راجع به راه‌های عملی درمان مراء تاکید کرد:

حتی در عرصه‌ی سیاست هم حرف اول را مقابله با نفس می‌زند. در مواقع شکست، باز حرف اول آنست که در برابر نفست شکست خورده‌ای! انسان آزاده، حتماً ازاد است. نفسش اگر آزاده بود، در برابر تحکّم ها هم آزاد است. هم تحکّم، بد است و هم تعلّق . اما وقتی آدمی می رود زیر بار تحکم، که قبل از آن زیر بار تعلقات رفته باشد. حافظ می گوید: غلام همت آنم که زیر چرخ کبود    ز هرچه رنگ تعلّق پذیرد، آزاد است. در واقع، آزاده است؛ چون از نفس رها شده است. و اگر انسان از تعلّق آزاد نباشد، زیر بار تحکّم هم می‌رود. زیر بار تحکّم رفتن، مخالف آزادی است و زیر بار تعلّق رفتن، مخالف آزادگی است. چون آزادی با آزادگی تفاوت دارد. آزادی را از دست دادن، نتیجه‌ی از دست دادن آزادگی است. زیر بار تحکم رفتن، ثمره‌ی زیر بار تعلّق بودن است. اینکه اول، انسان باورکند که این نفس امّاره، خصم اوست؛ خیلی از مسائل دیگر حل می شود. دیگر می‌فهمد با دشمن طرف است. مانند کسی می‌ماند که یک سگ هار به اتاقش آمده و در هم بسته است. این چنین شخصی خواب ندارد. مدام با خود می‌گوید نکند من بخوابم و او مرا بدرد! با نفس، اینجور رفتار می‌کند؛ مدام مراقب اوست. مثل کسی که درون اتاق است و می‌داند که مار خطرناکی در‌آنجاست؛ دشمن اوست نه یک مار آرام! ماری عصبی و ضربه خورده در آن اتاق است. این شخص دائماً مراقب است که این مار به او حمله نکند؛ یکباره نیاید و زهرش را بریزد! آدمی اگر بپذیرد که نفسش خصم اوست؛ آنجاست که مراقبت شروع می شود؛ مراقب نفس است و می‌داند که نباید از او غفلت کند. پس یکم اینکه نباید از نفس غافل شد! دوم اینکه اگر بخواهیم مثل دشمن با او برخورد کنیم، باید مرتباً مطالبه کنیم ؛ طلبکار باشیم! انسان هیچ وقت به دشمن خود، پیام دوستی نمی‌دهد! نمی‌گوید به تو بدهکارم! مطالباتش را می خواهد! دائماً نفس خود را مواخذه می کند. وقتی می‌داند دشمن است؛ پیوسته با او از در مخاصمه درمی‌آید. این راه حل است! عکس مراء عمل کردن! به آنچه دلش، نفسش یا هوسش می گوید، پشت پا بزند. می‌گوید که: این آقا که الان بالای منبر بود حرف بی ربطی زد؛ عیب و اشکال داشت؛ سست بود و غلط؛ بهتر است همین الان بلند شوم و بگویم آن مطلبی که گفتی به این دلیل، غلط است؛ بگذار بشکند! چه خوب است به نفسم بگویم: حالا که تویی که نفس هستی می گویی بگو، من اصلاً چیزی به او نمی‌گویم. بعداً درِگوشی و محترمانه به او بگویم که: به نظر می‌رسید این مطلب، این اشکال را داشت. به خاطر لج بازی با نفسم! خب دشمن است دیگر! حضرت امام در عرصه‌ی سیاست می‌فرمود: شما همیشه ببینید آمریکا چه می‌گوید، خلاف آن را بگویید! از هرچه گفتید و خوششان آمد، بدانید اشتباه کرده اید! با دشمن همیشه باید از موضع مقابله و مهاجمه و مخاصمه برخورد کرد! مواجهه‌ی ضد مرائی! همیشه انسان ببیند اقتضائات مراء چیست، آنگاه خلاف آن را عمل کند؛ یعنی لذت مراء را ترک کند!

اگر لذت ترک لذت، بدانی    دگر لذت نفس، لذت نخوانی!

این طور که شد دیگر آدمی لذتی از مراء نمی‌برد و خوشایند او نیست. شیوه‌ی ایجابی هم در همین مسیر عملی، وجود دارد. اینکه انسان بنشیند و برای خودش برنامه‌ریزی کند. اصولاً معاصی و رذائل وقتی به سراغ انسان می‌آیند که وقتی پیدا می‌کنند. اگر در برنامه‌ی ما، وقت خالی دیدند، به سراغ ما می‌آیند. اما اگر برنامه پر بود، جایی برای کارهای خلاف و معصیت و رذیلت باقی نمی‌ماند. انسان اگر با برنامه‌ریزی صحیح، بنا را بر این بگذارد که هر لحظه‌اش را ارزشمند قلمداد کند؛ آنگاه دیگر فرصت و مجالی باقی نمی‌ماند که مبتلا به رذائل شود. از بهترین شیوه‌های درمان، این است که ما سعی‌کنیم؛ و بنا را بر این بگذاریم که در زندگی خود، وقت خالی نداشته باشیم. « فاذا فرغت فانصب»(سوره انشراح، آیه 7). من بارها عرض کرده‌ام که از این آیه، به این معناست که اصولاً وقت خالی و معطل در عمر نباید داشت؛ هرکاری تمام شد، کار دیگری باید شروع شده باشد؛ از هر کاری فارغ شدی، باید کار جدیدی آغاز شده باشد. این که انسان بی برنامه باشد؛ قهراً دچار معاصی و رذائل می‌شود.

«اللهّم صلّ علی محمّد و آل محمّد و زِد و بارِک علی محمّد و آل محمّد کما صلّیت و بارکتَ علی ابراهیم و آل ابراهیم انّک حمیدٌ مجید»


منبع:فارس

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین