پای درس اخلاق آیت الله مظاهری؛
بالاترین لذت پیغمبر(ص) چه بود؟
آیت الله مظاهری در درس اخلاق اخیر خود گفت: بالاترین لذت برای پیغمبر اکرم(ص)این بود که بتواند بینوایی را به نوا برساند. بتواند حاجتی از یک حاجتمندی برآورد.
عقیق:آیت الله مظاهری در درس اخلاق اخیر خود مطالبی فرموده که متن آن برای علاقه مندان در پی می آید.
اول هدف از خلقت، مقام وصول و مقام شهود است. دوم هدف از خلقت بردن انسان به بهشت و آن مقامها و حیات طیب ابدی است. سوم، مقام عبودیت است.
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِن وَ الْإِنْسَ إِلا لِيَعْبُدُونِ» [۱]
انسان اگر در راه مستقیم بیفتد، بالاترین لذات برای او رابطه با خدا و عبادت، رابطه با خلق خدا و عبادت، و بالاخره مقام عبودیت بالاترین لذات برای اوست. اینکه بتواند ارتباطی با خدا پیدا کند، ارزش آن ارتباط برایش از دنیا و آنچه در دنیاست، بیشتر است: «لَرَكْعَتَانِ فِي جَوْفِ الليْلِ أَحَبُ إِلَيَ مِنَ الدنْيَا وَ مَا فِيهَا» [۲] اگر بتواند گرهای از کار مردم بگشاید، چون بنده خداست، «قَضَاءُ حَاجَةِ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ طَوَافٍ وَ طَوَافٍ حَتى عَد عَشْراً» [۳]و این مقام بالایی است.
البته از همین عبادات ظاهری شروع میشود. از همین نماز عوامانه و از روزههای عوامانه و بالاخره از فروع دین عوامانه شروع میشود تا کم کم میرسد به عبادات خواص و کم کم میرسد به عبادات اخص الخواص. آنگاه یک لحظهاش برای او از دنیا و آنچه در دنیاست، بالاتر است. هیچکس نمیتواند این لذت را در ک کند، جز اینکه خودش هم اهل دل باشد.
«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» [۴]
آنگاه همین دل شب در دنیا برای او بالاتر از هر بهشتی است و میرسد به آنجا که ولو اینکه در شکنجه باشد، اما این ارتباط با خدا برای او بالاترین لذات است.
وقتی موسی بن جعفر (ع) را به زندان میبرند، میفرماید: خدایا! جای خلوتی میخواستم برای اینکه رابطه با تو داشته باشم و الحمدلله پیدا شد. راجع به عبادت مربوط به مردم و مربوط به خلق خدا هم بتواند یک بچه گنجشک یا بچه گربهای را نجات دهد و سیر کند و خوشحال کند، برایش بهتر از همه چیز است. برای او بهتر است از دنیا و آنچه در دنیاست. هفته گذشته گفتم حتی یکی از لذتهای بهشتیها همین مقام عبودیت است. در بهشت نماز و روزه اصطلاحی نیست، اما نتیجه نماز و روزه هست و آن مقام خضوع و خشوع و رابطه با خدا و مکالمه با خدا اگر بالا باشد و معاشقه با خدا باشد و در هر مکالمهای یک سعه وجودی است و قیمت سعه وجودی آن از دنیا و آنچه در دنیاست، بالاتر است و تا ابد این مقام عبودیت را دارد.
اینکه بعضی خیال کردند وقتی انسان مُرد، متوقف میشود، غلط است و توقف ممنوع است. بله، اگر جهنمی باشد، ممکن است بگوییم متوقف شد، اما اگر بهشتی باشد و اگر در راه مستقیم باشد، توقف تا ابد ممنوع است. به قول لفظ عوامانه، تا خدا خدایی میکند این در عبادت است. انسان در همین دنیا میتواند برسد به آنجا که بیابد در محضر خداست و ادب حضور را مراعات میکند.
استاد بزرگوار ما حضرت امام بارها به ما نصیحت میکردند که همه جا محضر خداست و ادب حضور باید مراعات شود. این جمله از قرآن گرفته شده است. بالاتر از آن، همه جا محضر پیغمبر اکرم(ص) است و ادب حضور باید مراعات شود. همه جا محضر ائمه طاهرین(ع) است و ادب حضور باید مراعات شود.
این آیه شریفه در قرآن تکرار شده است: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون»[۵]
اینکه بعضی خیال کردهاند این مربوط به دم مرگ و برزخ و قیامت است، اینطور نیست. بعد در این آیه میفرماید: «وَ سَتُرَدونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشهادَةِ فَيُنَبئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» [۶]
صدر قضیه اینکه همه جا محضر خداست و ادب حضور باید مراعات شود. همه جا محضر اهل بیت(ع) است و ادب حضور باید مراعات شود، اما ما از این گونه مطالب و آیات و تذکرات غفلت داریم؛ و اما اگر جداً بیفتد در راه مستقیم، آنگاه طولی نمیکشد که تمام توجه میشود و مییابد که همه جا محضر خداست. وقتی نماز میخواند نمازش یک مکالمه است و حمد و سوره که میخواند، مییابد که خدا با او حرف میزند. وقتی ذکر رکوع و سجده میگوید، مییابد توجه خدا را به ذکرش و اینکه با خدا مکالمه میکند. اگر به جایی رسیده باشد، مییابد معاشقه خود را با خدا. معلوم است که ارزش یک لحظه از این مکالمه و معاشقه از دنیا و آنچه در دنیاست، بیشتر است، و این مربوط به دنیا و مربوط به دل شب نیست، بلکه این یک مقام توجهی پیدا میکند که خود را در همه جا در محضر خدا مییابد. میرسد به آنجا که بندههای خدا، نه تنها انسانها، بلکه موجودات را مربوط به خدا میداند و چون مربوط به خدا میداند، احترام خاصی برای آنها قائل است. اگر بتواند به آنها کمک کند، بالاترین لذت را میبرد.
یکی از لذات بزرگ پیغمبر اکرم(ص) همین بود که بتواند یک نفر را به راه راست هدایت کند. دلش میتپید و گریه میکرد و زاریها داشت برای اینکه چرا اینها جهنمی میشوند و چرا نمیتواند اینها را هدایت کند. در این اواخر اینها راجع به پیغمبر اکرم اول با مماشات جلو آمدند و نشد و با تهدید جلو آمدند و نشد و بالاخره رسید به اینجا که قانون وضع کردند و اراذل و اوباش را روی کار کرده بودند و وقتی پیغمبر اکرم(ص) از منزل بیرون میآمدند، ایشان را سنگباران میکردند. دستور داده شده بود که سنگ را به ساق پا بزنند و به بدن نزنند. پیغمبر اکرم گاهی به خانه برمیگشتند و آنها خانه را سنگباران میکردند. گاهی به مسجد فرار میکردند و آنجا مکان امن بود و اراذل و اوباش متفرق میشدند. گاهی هم از دست این اراذل و اوباش فرار میکردند و سر به بیابان میگذاشتند. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: من و حضرت خدیجه هر دو با هم به دنبال ایشان این طرف و آن طرف را میگشتیم و ایشان را زیر سنگ یا خاری پیدا میکردیم و میدیدیم که زمزمه دارند و میگویند: «اللهُم اهْدِ قَوْمِي فَإِنهُمْ لَا يَعْلَمُونَ»[۷]
خدایا دلم برای اینها میسوزد. خدایا! بر اینها مگیر. خدایا! اگر میخواهی دل من خوش شود، اینها را هدایت کن. ۲۳ سال این روش پیغمبر اکرم بوده است و در رابطه با دشمن میگفتند: «اللهُم اهْدِ قَوْمِي فَإِنهُمْ لَا يَعْلَمُونَ». آنگاه معلوم است که با دوست چه میکردند. اینها برای پیغمبر اکرم لذت بوده است. معلوم است وقتی سنگ به ساق پای پیغمبر بخورد و خون جاری شود، درد میآید و شکنجه است، اما پیغمبر اکرم(ص) راز و نیاز با خدا را شروع میکردند و میفرمودند: «اللهُم اهْدِ قَوْمِي فَإِنهُمْ لَا يَعْلَمُونَ».
بالاترین لذت برای پیغمبر اکرم(ص) این بود که بتواند بینوایی را به نوا برساند. بتواند حاجتی از یک حاجتمندی برآورد. پیغمبر اکرم بعد از نماز مغرب و عشاء، شام مختصری میخوردند و زود میخوابیدند و نصف شب به آن طرف بیدار بودند تا اینکه آفتاب بزند. رابطه با خدا و چه زاریها میکردند که نقل میکنند که پیغمبر اکرم سر به سجده میگذاشتند و به اندازهای گریه و زاری میکردند که جای سجده ایشان تر میشد. با خدا معاشقه و مکالمه داشتند و میفرمودند:
«اللهُمَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدا» [۸]
خدایا مرا یک لحظه به خود وامگذار. یعنی خدایا این رابطه خیلی عالیست و یک لحظهاش اگر نباشد، خسارت است و خدایا! یک لحظهاش به دنیا و آنچه در دنیاست، ارزش دارد. خدایا! توفیق این رابطه را از من نگیر و توفیق این رابطه همیشگی باشد: «اَللهُمَ لا تَکِلنی اِلی نَفسی طَرفَةَ عَینِ اَبَداً»
به اینها رابطه عبودیت و مقام خضوع و خشوع میگوییم و گفتم عبادت دو قسم است. یک قسمت رابطه با خداست و همه جا محضر خداست و هرکجا بتواند رابطه برقرار کند، میکند. یکی هم رابطه با خلق خداست و به هر اندازه در وسع او باشد، بتواند به مردم کمک کند و به عالم وجود کمک کند. به حیوانها و درختها کمک کند. به هر اندازه بتواند جنبه یلیالخلقی را با جنبه یلیالربی توأم با هم داشته باشد، برای او لذت است.
«في بُيُوتٍ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبحُ لَهُ فيها بِالْغُدُو وَ الْآصالِ، رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَ إِقامِ الصلاةِ وَ إيتاءِ الزكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» [۹]
افرادی هستند که هیچ چیز نمیتواند اینها را به خود مشغول کند و ذکر و ورد اینها خداست. اینها دوام توجه دارند و این دوام توجه است که دائمالذکر است. آنجا که نماز است، نماز میخواند و آنجا که روزه است، روزه میگیرد و آنجا که وقت ذکر است، ذکر میگوید و آنجا که در رابطه با مردم است، خدمت به خلق خدا دارند. خوشا به حال اینها.
به قول باباطاهر
خوشا آنان که الله یارشان بید به حمد و قل هو الله کارشان بید
خوشا آنان که دائم در نمازند بهشت جاودان بازارشان بید
و هستند کسانی که جداً بالاترین لذت برای آنها مقام خضوع و خشوع است. هستند افرادی که بالاترین لذت برایشان خدمت به خلق خداست. سیره اهلبیت(ع) نیز چنین بوده است. حضرت زهرا(س) به اندازهای نماز میخواند که پاهای مبارک ورم میکند، اما همین حضرت زهرا سوره هل اتی دارد.
«وَ يُطْعِمُونَ الطعامَ عَلى حُبهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً، إِنما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» [۱۰]
اینها حالاتی دارند. پروردگار عالم اینها را خلق کرده برای همین حالات. بهشت آنها همین دنیاست، اما در دل شب. بهشت آنها همین دنیاست، اما خدمت به خلق خدا. یک گره از کار یک مسلمان بگشاید، برایش بالاتر از همه چیز است.
قضیه امیرالمؤمنین(ع) را همه شما شنیدهاید و قضیه عوامانهای است، اما به راستی یک واقعیتی است که ما باید پیرو مولا امیرالمؤمنین علی(ع) باشیم. در مقام خلیفه بودن ایشان بوده است و توجه کردند که خانمی در جلو میرود و مشک آبی به دوشش است و نق نق میکند. توجه کردند و دیدند به امیرالمؤمنین علی(ع) بد میگوید. زن بی ادبی بوده برای اینکه شوهرش به میدان جبهه رفته و شهید شده و در بهشت بوده و این زن در شکنجه بوده است و این را تقصیر امیرالمؤمنین گذاشته است. مولا امیرالمؤمنین(ع) جلو رفتند و مشک آب را گرفتند و از او عذرخواهی کردند و در خانه مشک آب را گذاشتند و برای او غذا آوردند و حتی ابن ابی الحدید معتزلی در تاریخ نقل میکند که امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: من بچه داری میکنم و تو نان بپز. با همان آردی که امیرالمؤمنین آورده بودند. و امیرالمؤمنین خرما را در دهان بچههای شهید میگذاشتند و گریه میکردند و میفرمودند: علی را ببخشید اگر درباره شما کوتاهی شده است. بعد آن خانم که فهمید چه کار بدی کرده است، عذرخواهی کرد و مولاامیرالمؤمنین(ع) از این خانم عذرخواهی کرد که ببخشید اگر درباره شما کوتاهی شده است. همان وقتی که خرما را در دهان بچه میگذاشت، بالاترین لذت برای امیرالمؤمنین علی(ع) بود. خوردن خرما لذت ندارد مگر رنگ خدا دهد. اما خرما دادن و آن هم به دهان بچه یتیم، لذت دارد. نماز خواندن خوب است، اما اگر انسان برسد به آنجا که در وقت نماز حضور قلب داشته باشد و به راستی نماز یک مکالمه با خدا شود، چقدر ارزش دارد و گفتم از امام صادق(ع) و از پیغمبر اکرم(ص) هست که «لَرَكْعَتَانِ فِي جَوْفِ الليْلِ أَحَبُ إِلَيَ مِنَ الدنْيَا وَ مَا فِيهَا» [۱۱]، دو رکعت نماز در دل شب از دنیا و آنچه در دنیاست، برای من ارزشش بیشتر است. این اغراق نیست، بلکه ما نمیتوانیم درک کنیم و الا یک واقعیت است. روایت از امام صادق(ع) است که برای امام صادق یک ارزش است. اگر به امام صادق بگویند امشب دو رکعت نماز شب نخوان و دنیا و آنچه در دنیاست، برای تو باشد. آقا امام صادق راضی به این امر نیست و دو رکعت نماز شب را از دنیا و آنچه در دنیاست، بالاتر میداند. ما خلق شدهایم برای اینکه در همین دنیا به مقام عبودیت برسیم و به مقامی که لذتش از دنیا و آنچه در دنیاست، بالاتر است. اما چیزی که باید توجه کنید اینست که فقط دنیا و دل شب نیست، بلکه تا خدا خدایی کند یعنی تا ابد این مقام خضوع و خشوع و عبودیت برای او هست و حاضر است بهشت را بدهد، اما حاضر نیست مقام خضوع و خشوع را بدهد.
مثل اینکه هفته گذشته روایت ارشاد را نقل کردم که بهشت از دست اینها شکایت میکند که خدایا تو ما را برای این خلق کردهای، اما اینها هیچ اعتنایی به ما ندارند. خطاب میشود در عالم وحدت است و لذتش رابطه با من است و حرف زدن من با او و حرف زدن او با من است و در روز سیصد و شصت مرتبه به اینها نظر دارم و در هر نظری به اینها سعه وجودی میدهم و الی الابد چنین است و خدا ما را برای این لذتهای معنوی خلق کرده است. البته بهشت لذتهای مادی هم دارد و در بهشت لذت مادی هست و آنچه بخواهیم هست و آنچه نخواهیم، نیست. لذت معنوی هم در بهشت هست و لذت معنوی آن مقام خضوع و خشوع است که هر لحظهاش به دنیا و آنچه در دنیاست، ارزش دارد. برای بعضی از آنها هر لحظهاش از بهشت و آنچه در بهشت است، ارزش دارد و آنها آنچه در بهشت میخواهند، عندالله است.
آسیه زن فرعون، زن عجیبی بوده است و مقام عبودیتش او را به جاهای بالایی رسانده است. زیر شکنجه فرعون که میخهای بزرگ روی دستها و سینه و پاهای او میکوبیدند تا او را شکنجه کنند و از دنیا برود و مردم عبرت بگیرند و دست از حضرت موسی بردارند و این هم احدا احدا میگفت تا از دنیا رفت. قرآن یک جمله از او نقل میکند که در آن وقت میگفت: «رَب ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنةِ وَ نَجني مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجني مِنَ الْقَوْمِ الظالِمينَ» [۱۲]
خدایا این دستگاه فرعون و فرعونیان برایم شکنجه است؛ خدایا! مرا ببر و خدایا! مرا به بهشت ببر. اما قرآن یک جمله از زبانش میگوید که او میگوید: «رَب ابْنِ لي عِنْدَكَ بَيْتاً» [۱۳]
یعنی: خدایا! بهشت میخواهم، اما بهشت پیش تو را میخواهم. آنچه لذت دارد بهشت پیش توست. لذا بهشتیها بهشت را دارند و از نظر مادی هرچه بخواهند دارند و هرچه نخواهند، ندارند و لذت صد در صد است و ذرهای در این لذت الم نیست، اما این از نظر مادی است و اما از نظر روحی عندالله است. رسیدهاند به مقام خضوع و خشوع و با خدا مکالمه دارند و با خدا حرف میزنند و خدا با اینها حرف میزند و در آن حرفها سعه وجودی پیدا میشود و بالاخره لذت معنوی صد در صد و لذت مادی صد در صد برای کسانی که به مقام خضوع و خشوع در این دنیا رسیدهاند.
این عبادات ظاهری ما، به راستی ما را به اینجا میرساند، اگر متقی شویم.
«إِن الْمُتقينَ في جَناتٍ وَ نَهَرٍ، في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ» [۱۴]
متقین در بهشتند و در آن باغهای کذایی هستند. اما این بهشتیها چیز دیگری هم دارند و آن:
«في مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ» [۱۵] است. یعنی پیش خدا هستند و با خدا مکالمه و معاشقه دارند، درحالی که لذت مادی آنها صد در صد و لذت معنوی آنها صد در صد است و لذت معنوی آنها مقام خشوع و خضوع آنهاست. این مقام خضوع و خشوع از همین دنیا شروع میشود و از همین دنیا میتواند در دل شب مقام خضوع و خشوع داشته باشد و این بالاترین مقام است.
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» [۱۶]
رستگاری از مؤمن است و مؤمن کسی است که نماز دارد اما نماز با خشوع و نماز با حضور قلب دارد و نمازی که مکالمه و معاشقه با خداست. آنگاه همین دنیا بالاترین لذت برای اوست. ولو اینکه در دنیا از نظر آلام جسمی و روحی فراوان آلام جسمی و روحی دارد، اما نماز به این کمک میکند.
«وَ اسْتَعينُوا بِالصبْرِ وَ الصلاةِ وَ إِنها لَكَبيرَةٌ إِلا عَلَى الْخاشِعينَ» [۱۷]
نماز خیلی بالاست و آنها که نمیدانند، نماز برایشان سنگین است. اما کسانی که میدانند و به مقام خضوع و خشوع رسیدهاند، بالاترین لذت برای آنها نماز است و نماز برای آنها یک مکالمه است و به واسطه این نماز میتوانند بالاترین لذت را ببرند، ولو در شکنجه و مضیقه هستند و ولو دنیایشان آباد نیست و دنیای با شکنجه است، اما نماز کار خودش را میکند. آن نماز میتواند همه آلام جسمی و روحی این را رفع کند. در آن موقعی که حضور قلب هست، هیچ چیز و هیچ کس در دلش نیست، به جز خدا.
چه خوبست که انسان در این دنیا گاهی لاأقل در این پنج مرتبه نماز، برسد به جایی که هیچ کس و هیچ چیز در دلش نباشد به جز خدا. آنگاه بالاترین لذت برای او هست و بالاترین نعمتها برای او هست و اگر به شما بگویند برای چه خلق شدهایم، بگویید برای اینکه به مقام عبودیت برسیم و نه فقط در این دنیا که بعضی تخیل کردهاند، بلکه به مقام عبودیت برسیم الی الابد و تا خ دا خدایی میکند. آن هم نه با توقف، بلکه با استکمال و هر قدمی که برمیداریم یک استکمال است. آن روایت همین را میگفت که من سیصد و شصت مرتبه به اینها نظر دارم و در هر نظری ملک اینها را توسعه میدهم و سعه وجودی برایشان پیدا میکنم، لذا همینطور که در این دنیا توقف ممنوع است و اگر انسان در راه مستقیم باشد، هر لحظه رو به استکمال است و وقتی بمیرد در عالم برزخ هر لحظه رو به استکمال است. استکمال آنها در عالم برزخ و در عالم قیامت و بعد رفتن به بهشت و بالاخره الی الابد در حال خضوع و خشوع است و مقام عبودیت بالاترین لذتهاست.
بحث ناقص است و باید بیش از این درباره آن صحبت کنم. انشاءالله.
پی نوشت:
[۱]. الذاریات، ۵۶: «و جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.»
[۲]. علل الشرائع، ج ۲، ص ۳۶۳.
۳]. الکافی، ج ۲ ص ۱۹۴.
[۴]. السجدة، ۱۷: «هيچ كس نمىداند چه چيز از آنچه روشنىبخش ديدگان است به [پاداش] آنچه انجام مىدادند براى آنان پنهان شده است.»
[۵]. التوبة، ۱۰۵: «و بگو: [هر كارى مىخواهيد] بكنيد، كه به زودى خدا و پيامبر او و مؤمنان در كردار شما خواهند نگريست.»
[۶]. التوبة، ۱۰۵: «و به زودى به سوى داناى نهان و آشكار بازگردانيده مىشويد؛ پس شما را به آنچه انجام مىداديد آگاه خواهد كرد.»
[۷]. اعلام الوری، ص ۸۳.
[۸]. مناقب آل ابیطالب، ج ۱، ص ۵۷.
[۹]. النور، ۳۶و۳۷: «در خانههايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود. در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مىكنند: مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى، آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات، به خود مشغول نمىدارد، و از روزى كه دلها و ديدهها در آن زيرورو مىشود مىهراسند.»
[۱۰]. الإنسان، ۸و۹: «و به [پاس] دوستىِ [خدا]، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مىدادند. ما براى خشنودى خداست كه به شما مىخورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمىخواهيم.»
[۱۱]. علل الشرائع، ج ۲، ص ۳۶۳.
[۱۲]. التحریم، ۱۱: «پروردگارا، پيش خود در بهشت خانهاى برايم بساز، و مرا از فرعون و كردارش نجات ده، و مرا از دست مردم ستمگر بِرَهان.»
[۱۳]. التحریم، ۱۱: «پروردگارا، پيش خود در بهشت خانهاى برايم بساز.»
[۱۴]. القمر، ۵۴و۵۵: «در حقيقت، مردم پرهيزگار در ميان باغها و نهرها، در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانايند.»
[۱۵]. القمر، ۵۵: «در قرارگاه صدق، نزد پادشاهى توانايند.»
[۱۶]. المؤمنون، ۱و۲: «به راستى كه مؤمنان رستگار شدند، همانان كه در نمازشان فروتنند»،
[۱۷]. البقرة، ۴۵: «از شكيبايى و نماز يارى جوييد. و به راستى اين [كار] گران است، مگر بر فروتنان.»
منبع:مهر