زینب(س) آرامش دل امام سجاد (ع)
روایتی که اینک میآوریم بیانگر ماجرایی است که امام سجاد(ع) با نقل آن اراده فرموده است تا جلوۀ دیگری از دانش عمه گرامیاش را نشان دهد
عقیق:امام سجاد(ع) در روایتی مفصل گزارشی از رویداد کربلا و مقدمات و پیامدهای آن از عمه گرامی خود حضرت زینب(س) نقل میکند. این روایت در کتاب «کامل الزیارات» نوشتۀ ابن قولویه قمی (متوفای قرن چهارم هجری) آمده و یکی از مستندترین روایات دربارۀ حادثۀ عاشوراست. نگارنده در این گفتار ترجمۀ فارسی این روایت را با مقدمات لازم و برخی نکات توضیحی آورده است.
روایتی که اینک میآوریم بیانگر ماجرایی است که امام سجاد -علیهالسلام- با نقل آن اراده فرموده است تا جلوۀ دیگری از دانش عمه گرامیاش را نشان دهد همچنان که حضرت زینب خود از ام ایمن گزارشی نقل میکند که خود نسبت بدان آگاهتر است؛ و این به جهت اتمام حجت بر کسانی است که در آینده این خبر را میخوانند و ام ایمن را از آن رو که خدمتکار پیامبر بوده نسبت به اسرار زندگی پیامبر آگاهتر از حضرت زینب میدانند که در آن زمان در سن کودکی بوده است. امام سجاد به خاطر علم وهبی الاهی امامت خود آن ماجرا را میداند اما به خاطر بیان مقام والای حضرت زینب یا مصلحتی دیگر که نمیدانیم ماجرا را به نقل از ایشان گزارش میفرماید.
این روایت در کتاب کامل الزیارات نوشتۀ محدث بزرگوار قرن چهارم جعفر بن محمد بن قولویه، باب 88 و به نقل از آن در بحارالانوار ج 45 ص 179- 183 حدیث 30 آمده است. راوی حدیث قدامه بن زائده است که حدیث را از پدرش زائده نقل میکند. زائده با اینکه در دستگاه حکومتی جایگاهی داشته به حضور امام سجاد میرسیده است. اینک حدیث را به نقل از زائده میخوانیم تا با گوشهای از زندگی و کمالات حضرت زینب آشنا شویم که تا کنون کمتر بازگو شده است.
البته جای جای این حدیث شریف که سرشار از نکات مهم و حقایق والاست باید توضیح و تحلیل شود که این کار مهم در فرصت کوتاه نویسنده مقدور نیست و به زمان دیگر موکول میشود. عنوان بندی فرعی متن حدیث از سوی نگارنده و برای تسهیل در تقسیم مطالب انجام شده است.
زائده گوید: به محضر مبارک امام سجاد مشرف شدم. امام به من فرمود: ای زائده به من گفتهاند که تو هر زمان که بتوانی به زیارت حضرت اباعبدالله الحسین میروی.
به امام عرض کردم: آری همان طور که به عرض و اطلاع شما رسانیدهاند گاهی چنین سعادتی نصیبم میشود. امام سجاد به من فرمود: چرا چنین میکنی، در حالی که تو نزد سلطان سرزمین خویش از جایگاه خوبی برخورداری؟ همان سلطانی که اجازه نمیدهد احدی ما را دوست بدارد و ما را بر دیگران برتری دهد و فضائل ما را ذکر کند و هر آنچه را از حق ما بر این امت واجب است یادآوری نماید. من به امام عرض کردم: به خدا سوگند من این کار مقدس را فقط به خاطر خشنودی خدا و رسولش انجام میدهم و خشم و ناخرسندی هیچ کس برایم هیچ اهمیتی ندارد و اگر به سبب زیارت حسین ناراحتی و سختیای به من برسد هرگز بر من گران نمیآید.
امام فرمود: به خدا سوگند مطلب همانگونه است که گفتی. من هم دوباره عرض کردم: به خدا سوگند مطلب همانگونه است که عرض کردم. امام از باب تأکید سه بار این را فرمود و من هم از باب تسلیم سه بار همان سخن را عرض کردم. سپس امام فرمود: بشارت بر تو باد، بشارت بر تو باد، بشارت بر تو باد. پس اینک تو را از خبری آگاه میکنم که نزد من از اخبار برگزیدهای است که در خزانۀ سینهام مخزون است.
سخنان امام سجاد با حضرت زینب
آنگاه امام چنین فرمود: هنگامی که حادثۀ هولناک کربلا رخ داد و آن همه بلا به ما رسید و پدرم و فرزندان و برادران و دیگر همراهانش کشته و خانوادۀ آن حضرت به اسارت گرفته شدند و ما را بر شتران بی جهاز سوار کردند تا به سوی کوفه ببرند در آن حال غم بار من با ناراحتی بسیار به جنازههای عریانی که در بیابان افتاده بودند نگریستم و آن صحنه بر من بسی سنگین آمد و اضطراب و ناراحتی من بسی فزونی یافت بهگونهای که نزدیک بود از شدت ناراحتی جان دهم.
شدت افسردگی من به حدی بود که عمهام زینب کبری متوجه بدحالیام شد و به من فرمود: ای بازماندۀ جد و پدر و برادرم مرا چه میشود که میبینم نزدیک است از شدت غم جان دهی؟
من به عمهام گفتم چگونه بیتابی نکنم. در حالی که میبینم سید و سرورم حسین و نیز برادران و عموها و عموزادگان و خاندان و وابستگانم همگی بر خاک غلتیده و در خون غوطهور و برهنهاند و در میانۀ صحرا افتادهاند و این دشمنان ددمنش پوشش آنان را هم به غارت بردهاند. ایشان را میبینم که کسی کفنشان نکرده و به خاکشان نسپرده و کاری به کارشان ندارد گویا که از خاندان دشمنان مسلماناناند.
سخنان حضرت زینب
عمهام زینب به من فرمود: از آنچه میبینی بیتابی مکن به خدا سوگند تمامی این حوادث عهد و پیمانی است که رسول خدا با جد و پدر و عمویت بسته است و نیز خداوند پیمانی استوار از مردمانی از این امت گرفته است مردمانی که فرعونهای زمین آنان را نمیشناسند در حالی که آنان در میان اهل آسمانها بسی شناختهشدهاند. آن مردمان بزرگ و برگزیده این پیکرهای پاک پراکندۀ خونآلود را جمع میکنند و به خاک میسپارند. آنان در این سرزمین برای تربت پاک پدرت حضرت سیدالشهدا نشانهای مینهند که اثرش درگذر زمان هرگز از میان نمیرود و هر چه پیشوایان کفر و پیروان گمراهی در محو و نابودی آن بکوشند کوشش ایشان جز بر ظهور و پیدایی آن تربت پاک و بلندی امر آن عزیز نمیافزاید.
از عمهام پرسیدم: آن عهد و پیمان که پیامبر با جدم علی و پدرم حسین و عمویم حسن بسته چیست و داستانش از چه قرار است؟ حضرت زینب داستان آن پیمان را از زبان ام ایمن کنیز با وفای پیامبر رحمت چنین تعریف کرد:
گزارش ام ایمن
یک روز پیامبر به خانه فاطمه آمد. حضرت زهرا برای پدر غذایی از آرد و شیر پخت. علی هم طبقی از خرما آورد. من هم قدحی از شیر و سرشیر آوردم. رسول خدا همراه با علی و فاطمه و حسن و حسین از غذایی که مادر فراهم کرده بود خوردند و از آن شیر که من آورده بودم نوشیدند. سپس از خرما و سرشیر خوردند. پس از صرف غذا علی آب ریخت و پیامبر دستانش را شست.
آنگاه پیامبر دست به صورت کشید و به علی و فاطمه و حسن و حسین نگریست و ما شادی و سرور را در چهرۀ مبارک آن عزیز دیدیم. سپس مدتی با گوشۀ چشم به آسمان نگریست. پس از آن روی به سوی قبله گردانید دو دستش را گشود لب به دعا باز کرد و آنگاه به سجده رفت. در حالی که بغض گلویش را میفشرد.
این حالت بغض گرفتگی مدتی به طول انجامید. ناگهان بغض پیامبر ترکید و شروع کرد به زارزار گریستن. سپس سرش را به سوی آسمان بالا برد و پس از آن سر به زیر افکند و اشک همچنان مثل باران از دیدگانش فرو میریخت.
از دیدن این صحنۀ غم بار فاطمه و علی و حسن و حسین بسی محزون شدند و اندوه سراپای مرا هم فراگرفت؛ اما هیبت رسول خدا چنان بود که کسی جرئت نمیکرد سبب این گریۀ شدید را بپرسد. مدت زمانی چنین گذشت. در این هنگام علی و فاطمه طاقت نیاوردند و از آن عزیز علت گریهاش را پرسیدند و عرض کردند: ای رسول خدا چه چیزی موجب گریۀ شما شد؟ خداوند دیدگان شما را گریان نفرماید. این حال شما دلهای ما را جریحه دار کرد.
سخنان پیامبر خطاب به امیرالمؤمنین
پیامبر خطاب به امیر المومنین فرمود: برادرم و حبیبم در این مجلس چنان خشنود شدم که تا کنون آنگونه مسرور نشده بود. شما را مینگریستم و حمد و سپاس خداوندی را بر نعمتی که به خاطر جمع شما بر من ارزانی فرموده بود به جای میآوردم.
در آن حال سپاس و ستایش جبرئیل بر من فرود آمد و گفت: ای محمد! خداوند از آنچه در دل تو گذشت آگاه شد و سرور و شادمانی تو را به خاطر داشتن برادری چون علی و دختری مثل فاطمه و فرزندانی چون حسن و حسین دانست. خداوند نعمت را بر تو کامل کرد و دهش و بخشش خویش را بر تو گوارا فرمود. این لطف و کرامت بدین سان بر تو ارزانی شد که:
-آنان و فرزندان و دوست داران شما و شیعیانشان را با تو در بهشت برین جای دهد.
- میان تو و ایشان در بهشت جدایی نیفکند.
- همانگونه که تو حیات جاودانۀ بهشتی مییابی آنان نیز به همانسان حیات جاودانۀ بهشتی خواهند یافت.
- هر چه از نعمتهای ماندگار به تو ارزانی و عطا شود به آنان نیز همان عطا میشود.
- خداوند آنقدر به تو و ایشان عطا میفرماید که راضی و خشنود شوید و حتی بالاتر از رضایت و خشنودیتان به شما عطا میکند.
البته تمامی این نعمتها در پی بلاها و دشواریهای زیادی خواهد بود که در این دنیا به آنان میرسد. شگفت آنکه این بلاها و ناراحتیها به دست مردمانی انجام میگیرد که خود را به دین تو منسوب میکنند و خود را از امت تو میپندارند در حالی که از خدا و از تو بری و بسی دورند. آن مردمان نابکار با ضربات شلاق و شمشیر به جان این برگزیدگان خداوند میافتند و آن عزیزان را به قتل میرسانند.
قتلگاه هر یک از آنان جداگانه و پراکنده و قبرهایشان از یکدیگر دور است. حوادث و بلاهایی که بر سر آنان میآید چیزی است که خداوند برای تو و آنان خواسته و گزیده است. پس سپاس و ستایش خداوند را به جای بیاور که چنین مقام و منزلت والایی را برای تو و آنان برگزیده است و به خواستۀ خداوندی خوشنود باش.
من نیز با شنیدن این سخنان آسمانی خدای را سپاس گفتم و به قضای خداوند نسبت به آنچه برای شما برگزیده است راضی شدم.
سپس جبرئیل افزود: ای محمد برادر تو علی پس از تو مقهور و مغلوب این امت میشود. دشمنان بر او گستاخی میکنند و سپس کشته میشود. بدترین خلق خدا که همانند کشندۀ شتر صالح است او را میکشد. در سرزمینی که بدان جا هجرت کرده است (کوفه) کشته خواهد شد. آن سرزمین جایگاه شیعیان او و فرزندانش است. سرزمینی که مصیبتها و بلاهای شیعیان در آنجا در هر حالی فزونی مییابد.
سخنان جبرئیل در مورد امام حسین
آنگاه جناب جبرئیل به حسین اشاره کرد و فرمود این فرزند تو همراه با گروهی از فرزندان و خاندان و برگزیدگان از امت تو در کنار رود فرات و در سرزمینی به نام کربلا گشته خواهند شد علت آنکه به آن سرزمین کربلا میگویند آن است که در روز قیامت که اندوه و غم و بلا و حسرت و پشیمانی در آن روز پایان ندارد اندوه و بلا بر آنان فزونی میگیرد...آن سرزمین پاکترین نقطه زمین و حرمتش از تمامی سرزمینهای مقدس بیشتر است آن سرزمین قطعهای از بهشت است هنگامی که آن روز فرا رسد، روزی که فرزند تو و خاندانش در آن شهید شوند و لشکریان کفر و نفرینشدگان زمین آنان را احاطه کنند زمین به لرزه میافتد کوهها به حرکت در میآیند و سخت میلرزد، امواج دریا خروشان میشوند و آسمان بر اهلش میخروشد تمامی این حوادثی که در آفرینش رخ میدهد، به خاطر خشم و خروشی است که نسبت به تو ای محمد و فرزند برومند توست و نیز به آن خاطر است که حریم و حرمت تو را شکستهاند و شری است که درباره فرزند و خاندان تو رخ داده است.
در تمامی آفرینش چیزی باقی نمیماند جز آنکه خداوند به آن اجازه میدهد تا به یاری خاندان تو که اینک ناتوان و ضعیف نگاه داشته شدهاند و مظلوم و ستم دیده گشتهاند برخیزند به یاری همان عزیزانی که پس از تو حجت خدا بر مردماند.
خداوند به آسمانها و زمین و کوهها و دریاها و ساکنان آنها چنین وحی میفرماید: منم الله پادشاه قادری که هیچ گریزندهای از حیطه قدرت و سلطنتش نمیتواند بگریزد و هیچ کس او را نمیتواند ناتوان کند و من بر انتقام گرفتن از او بسی توانایم به عزت و جلالم سوگند هرکس را که مورد خودخواهی رسول و برگزیده من باشد حرمت او را بشکند خاندانش را بکشد عهد و پیمان او را پشت سر بیفکند و به آنان بیاعتنایی کند و به اهلبیت آن عزیز ستم روا دارد چنان عذاب کنم که هیچ یک از عالمیان را آنگونه عذاب نکردهام.
جناب جبرئیل در پی این بیانات خطاب به پیامبر خدا عرض کرد: در این هنگام هرچه که در آسمانها و زمین است ضجه میزند و زبان به نفرین کسانی میگشاید که به عترت تو ظلم کرده و حریم تو را شکستهاند آنگاه که شهیدان کربلا به خاک و خون بغلتند و در آرامگاه خویش قرار گیرند خداوند خود به دست قدرت خویش روح آنان را برمیگیرد و گروهی از فرشتگان آسمان را با ظرفهایی از یاقوت و زمرد و پر از آب حیات و پوششهایی از پوششهای بهشت و عطری خوشبو از عطرهای بهشت به زمین میفرستد.
آنان پیکرهای پاک آن شهیدان را با آن آب حیات غسل میدهند با آن پوششهای بهشتی میپوشانند و با آن عطر آسمانی خوشبو میکنند و فرشتگان صف در صف بر آنان نماز میگزارند.
(باز هم جناب جبرئیل با بیان بشارتی دیگر دل نازنین پیامبر را تسلی داد و شاد کرد):
پس از انجام این مراسم پر شکوه خداوند قومی را از امت تو بر میانگیزد که کافران آنان را نمیشناسند و ایشان در ریختن آن خونهای پاک نه در گفتار و نه در کردار و نه در دل و درون شراکتی نداشتهاند. آنان مردانه بر میخیزند و آن پیکرهای پاک را به خاک میسپارند و در آن سرزمین برای قبر حضرت سیدالشهدا نشانهای بر پا میکنند که آن نشانه پرچمی برای اهل حق و سببی برای رستگاری مؤمنان میشود.
از سوی دگر از هر آسمان صد هزار فرشته آن آرامگاه آسمانی و ملکوتی را شب و روز در میان میگیرند و بر آن آرامگاه درود و صلوات میفرستند و نزد آن خدای را تسبیح و تنزیه میکنند. اینان برای زائران قبر حسین از خداوند طلب آمرزش و بخشایش میکنند و نامهای کسانی از امت تو و نامهای پدران و عشیرهها و شهرهایی را که برای قرب و نزدیکی به خداوند به زیارتش بشتابند مینویسند و با علامت و نشانهای از نور عرش خداوند چهره آنان را نشاندار میکنند و بر آن چهره چنین مینگارند: این است زائر قبر بهترین شهیدان و زائر قبر پسر بهترین پیامبران؛ و چون روز قیامت فرا رسد از اثر آن نشانه نوری پرتو میافکند که دیدگان را فرا میگیرد و آن نور ایشان را مینمایاند و به آن نور شناخته میشوند.
جبرئیل فرمود:
ای محمد! گویا میبینم که قیامت فرا رسیده و تو در میان من و میکائیل هستی و علی هم پیشاپیش ماست و فرشتگان بسیاری نیز ما را همراهی میکنند. در همان حال کسانی را که آن نشانۀ نورانی را به چهره دارند از میان مردم بر میگیریم تا خداوند آنان را از سختیها و هول و هراس آن روز نجات دهد.
این نجات و رهایی از آن ترس و هراس فرمان و عطایی است از جانب خداوند برای کسی که قبر تو یا قبر برادرت یا قبر حسن و حسین را زیارت کند. در حالی که به جز خشنودی خداوند را اراده نکرده باشد. البته گروهی از مردمی که نفرین و خشم خداوند بر آنان واجب شده است خواهند کوشید که نشانه و اثر آن مزار مبارک را نابود کنند ولی خداوند راهی برای آنان که به این هدف شوم برسند قرار نخواهد داد.
پس از نقل این مطالب پیامبر فرمود: چیزی که مرا گریاند و اندوهگین ساخت همین ماجراهایی بود که جناب جبرئیل برایم نقل کرد.
ادامۀ سخنان حضرت زینب(س)
حضرت سجاد فرمود: عمهام زینب افزود: هنگامی که ابن ملجم که نفرین خدا بر او باد پدرم را با شمشیر زهرآگین ضربت زد و من نشانۀ مرگ ر ا در چهرۀ آن عزیز دیدم به او عرض کردم: پدر جان ام ایمن برایم چنین مطالبی بازگفته است؛ دوست دارم در این ساعات پایانی زندگانی شما آن را از زبان شما نیز بشنوم.
پدرم فرمود: دختر عزیزم آن ماجرا در ست همانگونه است که ام ایمن برایت نقل کرده است. گویا من میبینم که تو و دختران خاندانت اسیران این شهر و دیار شدهاید، در حالی که خوار و خفیفتان کردهاند و میترسید که مردم شما را از میان بردارند. دخترم در آن هول و هراس صبوری پیشه کن. به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید سوگند میخورم که در آن روزگار در روی زمین برای خدا ولی ای به جز شما و دوستداران و شیعیان شما وجود ندارد.
پدرم در ادامۀ این بشارت تسلی بخش فرمود:
رسول خدا پس از بیان این مطالب به ما فرمود: ابلیس در آن روز که حسین به شهادت میرسد از فرط خشنودی به پرواز در میآید و تمام پهنۀ زمین را میپیماید و به شیاطین و عفریتهایش میگوید:
ای گروه شیاطین به آن هدف که از فرزندان آدم میخواستیم رسیدیم. سرانجامی را که از هلاکت و نابودی آنان در انتظارش بودیم فرا رسید و آتش دوزخ را برای آنان به ارث نهادیم مگر آنان که به این گروه (حسین و یارانش) پناه ببرند. اینک تمامی تلاش و کوشش خویش را به کار گیرید تا مردم را دربارۀ آنان به شک و دودلی دچار کنید آنان را به دشمنی با ایشان برانگیزید و نسبت به دشمنی با آنان و اولیایشان ترغیب و تحریکشان کنید. این دشمنی با حسین و خاندانش را آنچنان ادامه دهید تا گمراهی و کفر مردم استوار گردد و هیچ کس از آنان نجات نیابد.
پدرم علی -علیهالسلام- در پی این هشدار دربارۀ کوشش ابلیس در جهت برانگیختن مردم به دشمنی با اهلبیت و به ویژه حسین -علیهالسلام- و یارانش فرمود:
اینجاست که ابلیس ظن و گمان گمراهی را دربارۀ پیروانش راست مییابد.1 در حالی که ابلیس بسیار دروغگوست. به راستی هیچ عمل صالحی با دشمنی شما سود نمیبخشد و هیچ گناهی به جز گناهان کبیره با دوستی و ولایت شما زیان نمیرساند.
پایان حدیث
در اینجا حدیث بسیار ارزشمندی که راوی آن جناب زینب است به بیان حضرت سجاد به پایان رسید و در پایان نقل این حدیث امام سجاد خطاب به زائده (آن زائر پاکباختۀ امام حسین) چنین فرمود:
ای زائد این حدیث شریف را بر گیر و بدان که اگر یک سال در طلب آن سفر سخت در پیش میگرفتی کم بود.
پینوشت:
1. اشاره به آیه «و لقد صدق علیهم ابلیس طنه.» (سبأ (34)/20)
فصلنامه تخصصی سفینه22
منبع:جام
211008