عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۴۳۵۰۲
تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱۳۹۳ - ۲۲:۱۵
امروز مي فهميم كه اگر گفته اند «الاسلام محمدي(ص) الحدوث و حسيني(ع) البقاء» سخني درست و منطبق با واقع است.
عقیق:حجت الاسلام علي نصيري استاد دانشگاه و رئيس موسسه معارف وحي و خرد به مناسبت فرا رسيدن اربعين حسيني(ع) مقاله اي را براي انتشار تدوين كرده كه متن آن در ادامه مي آيد:

نقش امام حسين(ع) در بازسازي ارزش‌هاي ديني

شاخصه‌هاى فرهنگ جاهليت

اسلام در عصرى ظهور كرد كه جاهليت و فرهنگ جاهلى با ابعاد زشت و تاريك خود در تمام تار و پود مردم ريشه دوانده بود و كمتر روزى بود كه ميوه تلخ جاهليت كام مردم را تلخ نسازد. بت پرستى، قتل و ناامنى، غارت اموال، حريم شكنى نسبت به نواميس يكديگر، و شهوت پرستى، پديده شوم دختركشى و فرزند كشى به خاطر بيم از فقر، تجارت بردگان، شكاف عميق طبقاتى ميان ثروتمندان و مستمندان، جهل و بيسوادى و دهها پديده شوم جاهلى ديگر بيداد مي‌كرد.

از سويي ديگر، مفاهيمى همچون يكتاپرستى، گذشت، مهربانى، ايثار، عدالت، انصاف به ويژه نسبت به زنان جزء واژه‌هاى مرده يا رنگ باخته آن عصر و روزگار بود. قرآن در موارد مختلف از اين دوران به عنوان دوره جاهليت ياد كرده و برخي از شاخصه هاي آن را برشمرده است.

حضرت امير(ع) در گفتارى رسا و كوتاه شاخصه‌هاى عصر جاهليت را اين چنين ترسيم كرده است: همانا خداوند محمد را برانگيخت… آن هنگام شما اى مردم عرب! بدترين آيين را برگزيده بوديد و در بدترين سراى خزيده. منزلگاهتان سنگستانهاى ناهموا، همنشينتان گرزه مارهاى زهردا، آبتان تيره و ناگوار. خوراكتان گلو آزار. خون يكديگر را ريزان، از خويشاوند بريده و گريزان. بتهاي تان همه جا برپاى، پاى تا سر آلوده به خطا.

سير قهقرايى عموم مسلمانان پس از رحلت پيامبر اكرم(ص)

با نزديك شدن لحظات آخر حيات پيامبر اكرم ريشه‌هاى جاهلىِ باقى مانده در دل برخى از تاريك‌دلان مانع از استمرار اين نهضت تربيت انسانى به‌دست انسان‌هاى وارسته و راه‌يافته همچون حضرت امير شد. بارى، همان‌گونه كه عبدالله بن عباس با سوز و گداز گفت، مصيبت از آنجا شروع شد كه خليفه دوم مانع آن شد كه پيامبر اكرم در لحظات آخر حيات، آنچه كه براى هدايت مردم و بي‌ترديد تعيين جانشين خود در نظر داشت، بنگارد. بدين ترتيب سير قهقرايى عموم مردم به جاهليت به استثناى شمارى اندك كه خود را به كشتى نجات اهل بيت^ رسانده بودند، آغاز شد و بارى ديگر جاهليت و فرهنگ جاهلى چهره زشت و تاريك خود را به مردم نشان داد. به فراموشى سپردن نظام شايسته‌ سالارى و به كار گماردن ناشايسته‌ها، تبعيض ميان عرب و عجم، حاكميت فاميل‌سالارى، رقابت شديد بر سر كسب قدرت و بدست آوردن هر چه بيشتر اموال دنيا و غارت بيت‌المال حتى در ميان بزرگان صحابه همچون طلحه و زبير، ظلم به مردم فقير و مستمند، كه از زمان خليفه اول آغاز شد و در دوران حكومت عثمان به اوج خود رسيد، از شاخصه‌هاى بازگشت فرهنگ جاهلى در ميان مردم آن روزگار بوده است.

بازگشت به فرهنگ جاهلي و اقبال به زندگي اشرافي در دوران عثمان به اوج خود رسيد. زيرا عثمان نظام طايفه سالاري را بنيان گذاشت و به اشرافي گري و بذل و بخشش بي حد و حساب بيت المال روي آورد. مسعودي در باره اشرافي گري عثمان چنين نگاشته است: «عثمان براي اولين بار در ميان خلفا خانه خويش را با سنگ و آهك بالا برد و درهايش را از چوب ساج و عرعر ساخت و اموال و باغات و چشمه هايي در مدينه اندوخته كرد، وقتي كه از دنيا رفت نزد صندوقدارش صد و پنجاه هزار دينار و يك ميليون درهم پول نقد بود، قيمت املاكش در وادي القري و حنين و جاهاي ديگر، بالغ بر صد هزار دينار مي شد و اسب و شتر فراواني از او باقي ماند.»

تاريخ بخشي از بذل و بخشش ها و غارت بيت المال توسط خليفه سوم را اين چنين براي ما بازگو كرده است: عبداللّه بن خالد بن اسيد از عثمان بخششى خواست و او چهارصد هزار درهم به وى داد. عثمان حكم بن ابى العاص را كه پيامبر اكرم او را از مدينه تبعيد كرده بود و ابوبكر و عمر هم حاضر به برگرداندن او نشدند، به مدينه باز گرداند و صد هزار درهم به وى بخشيد. پيامبر اكرم نقطه اى در بازار مدينه به نام نهروز را وقف مسلمانان كرده بود، ولى عثمان آن را به برادر مروان يعني حارث بن حكم هبه كرد. او در اقدامي ديگر تمام غنائم فتح آفريقا را به عبداللّه بن ابى سرح بخشيد و حتي يكنفر از مسلمانان را در آن سهيم نساخت. عثمان در روزي كه صد هزار درهم را به داماد خود مروان بخشيد، دويست هزار درهم نيز به ابوسفيان بذل كرد. در سايه بذل و بخشش هاي بي حد و حساب در دوره خلفا و به ويژه در دوران عثمان، چنان تب اشرافي گري بالا گرفت كه برخي از صحابه پيامبر اكرم(ص) زندگي ساده و بي آلايش روزگار عصر رسالت را از ياد برده و تمام همت خود را صرف انباشت مال و ثروت نمودند. مسعودي در اين باره مي نويسد:

«در عصر عثمان جماعتي از يارانش مانند خودش ثروتها اندوختند. زبير بن العوام خانه اي در بصره بنا كرد كه اكنون در سال 332 هنوز باقي است و معروف است … او هم چنين خانه هايي در مصر، كوفه و اسكندريه بنا كرد.» او چنين مي افزايد: «ثروت زبير بعد از وفات پنجاه هزار دينار پول نقد، هزار اسب، هزار عبد و هزار كنيز بود.»

همو در باره ثروت طلحه چنين آورده است:

«خانه اي كه طلحه بن عبيدالله تيمي در كوفه با گچ، آجر و ساج ساخت هنوز باقي است و به دار الطلحتين معروف است. عايدات روزانه طلحه از املاكش در عراق هزار دينار بود. در اصطبل او هزار اسب بسته بود. او خانه اش در مدينه را با آجر، گچ و ساج ساخت.»

مسعودي همچنين ثروت ساير اصحاب را اين چنين گزارش كرده است:

«در اسطبل عبد الرحمن بن عوف صد اسب، هزار شتر، ده هزار گوسفند وجود داشت. پس از وفات يك سي و دوم مال او هشتاد و چهار هزار بود. سعد بن ابي وقاص خانه اش را با عقيق ساخت و سعيد بن مسيب مي گويد وقتي زيد بن ثابت از دنيا رفت آن قدر طلا و نقره از خود برجاي گذاشت كه آنها را با تبر مي شكستند و اين غير از اموال منقول و غير منقول او بود كه قيمت آنها يكصد هزار دينار برآورد شد».

حضرت امير(ع) با رساترين بيان اسراف در بيت المال مسلمانان توسط عثمان و بني اميه را اين چنين ترسيم كرده است:

« إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ اَلْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اَللَّهِ خِضْمَهَ اَلْإِبِلِ نِبْتَهَ اَلرَّبِيعِ. آنگاه سومي برخاست، در حالى كه از پرخوارگى باد به پهلوها افكنده بود و چونان ستورى كه همّى جز خوردن در اصطبل نداشت. خويشاوندان پدريش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و ميل فراوان خوردند كه اشتران، گياه بهارى را.»

از اينجا درمي‌يابيم كه چرا حضرت امير در آغاز از پذيرش حكومت به رغم هجوم و اصرار مردم استنكاف مي‌كرد. زيرا امام به نيكى دريافته بود كه مردم بسان درختى مي‌مانند كه بيست و پنج سال به صورت ناصواب رشد كرده و استحكام يافته‌اند، بدين جهت صاف و راست كردن آنان كارى بس دشوار است.

وضعيت مردم در اين عصر از زبان امام چنين ترسيم شده است:

ألا وإن بليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيكم صلى الله عليه وآله؛ بدانيد كه روزگار دگر باره شما را در بوته آزمايش ريخت، مانند روزى كه خدا پيامبر شما را برانگيخت.

يعنى همان فرهنگ جاهلى عصر برانگيخته شدن پيامبر اكرم كه بر زندگى شما حكومت داشت، اينك بازگشته است. بارى، امام به صراحت اعلام كرد كه اصلاح امور و بازگردان ارزش‌هاى از ياد رفته در صدر برنامه‌هاى ايشان قرار دارد.

سخن بلند امام در اين‌باره چنين است:

اللهم إنك تعلم أنه لم يكن الذي كان منا منافسه في سلطان ولا التماس شئ من فضول الحطام، ولكن لنرد المعالم من دينك، ونظهر الإصلاح في بلادك. فيأمن المظلومون من عبادك، وتقام المعطله من حدودك؛ خدايا تو مي دانى آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنياى ناچيز خواستن زيادت. بلكه مي‌خواستيم نشانه‌هاى دين را به جايى كه بود بنشانيم، و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم، تا بندگان ستمديده‌ات را ايمنى فراهم آيد، و حدود ضايع مانده‌ات اجرا گردد.

باري، حضرت امير(ع) تمام كوشش خود را بر سر راه اصلاح امت پيامبر(ص) به كار گرفت و در طول حكومت كوتاه پنج ‌ساله رنج و سختى سه جنگ جمل، صفين و نهروان را به جان خريد و سرانجام جان برتر از آفتابش را بر سر اين راه گذاشت.

نقش معاويه و يزيد در بازگراندن فرهنگ جاهليت در ميان مسلمانان

پس از شهادت امام على(ع) به فاصله كوتاهى پس از تحميل صلح بر امام حسن(ع) زمام كار مسلمانان به طور كامل بدست معاويه افتاد كه به اذعان همه محدثان تنها سخن پيامبر اكرم(ص) درباره‌اش اين نفرين بود: «اللّهم لا تشبع بطنه؛ خدايا شكمش را سير مكن.»

از سويي ديگر، پدر و تبار معاويه ساليانى متمادى در صف كفر و شرك با پيامبر اكرم(ص) به جنگ پرداخته بودند و خود او كمترين ايمانى به رسالت آن حضرت نداشت و كمر بر نابودى اسلام و قرآن بسته بود. آيا در چنين دورانى مي‌توان به حاكميت ارزش‌هاى اخلاقى و دينى ميان مسلمانان دل بست؟! معاويه به رغم تعهدى كه در صلحنامه با امام حسن(ع) بر عهده گرفته بود فرزند ناشايست خود، يزيد را به عنوان جانشين پيامبر(ص) بر مردم تحميل كرد و به يكباره حاكميت الهي و معنوى بر مردم را با حكومت سلطنتى و موروثى جايگزين ساخت. سنت نامباركى كه بعدها توسط ساير زمامداران سفيانى و عباسى دنبال شد.

اينك پس از مرگ معاويه جوان خام و شهوت‌آلودى بر مردم حكومت مي‌راند كه بيشتر فرصتش كنار معشوقه‌ها، سگ و ميمون‌هايش مي‌گذشت و كام پليدش صبح و شام با شراب آشنا بود و در كارنامه عملش همه زشتيها و پلشتيها جاى داشت و در كنار همه اينها از ظلم و ستم به مردم هيچ كوتاهي نمي كرد. مسعودي فرعون را در مقايسه با يزيد در برخورد با مردم عادل تر و منصف تر دانسته است. از زمامدارى كه علناً از پوچى رسالت پيامبر اكرم و انكار وحى و قيامت سخن مي‌راند و با سخريه فرهنگ اسلام، شرابخوارى را طبق فرهنگ عيسوى مجاز مي‌شمرد، چگونه مي‌توان انتظار داشت كه همان نهضت انسان‌سازى پيامبر اكرم(ص) را دنبال كند و مردم را از فرهنگ جاهلى دور سازد؟! حال اگر به قانون جامعه‌شناسانه همرنگى عموم مردم با رفتار و خواست حاكمان: «الناس على دين ملوكهم؛ مردم بر دين شاهان خود اند.» توجه كنيم، در خواهيم يافت كه عمق و گستره حاكميت فرهنگ جاهلى در جامعه اسلامى عصر امام حسين(ع) تا چه اندازه بوده است، آنگاه عمق سخن مورخ نامى مسعودى را درخواهيم يافت كه مي‌نويسد:

«آن چه يزيد به عنوان فسق و فجور انجام مي‌داد بر يارانش غلبه يافت و در روزگار او آوازه‌خوانى در مكه و مدينه متداول شد و مردم آشكارا شرابخوارى مي كردند.»

بدين خاطر وقتى مروان بن حكم از امام خواست تا با يزيد بن معاويه بيعت كند، امام در پاسخش فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذ بليت براع مثل يزيد؛ اگر قرار باشد زمامدار مردم يزيد باشد پس بايد فاتحه اسلام را خواند و با اسلام خداحافظى كرد».

شايد با در نگريستن در اين حقايق تاريخي بهتر بتوان دريافت كه چرا جامعه مسلمان كوفه آن چنان دچار انحطاط فرهنگى و اخلاقى شده بودند كه به رغم شنيدن خطبه‌هاى تكان‌دهنده امام حسين(ع) و هدايت‌هاى پى‌درپى ايشان همچنان بر ضلالت و گمراهى خود پاى فشرده و تلخ‌ترين صحنه‌هاى تاريخ بشرى را آفريدند.


امام حسين(ع) و جان نثارى براى اصلاح فرهنگ جاهلى

چنين گردش قهقرايي و وارونه ‌ساختن مفاهيم مقدس ديني در طول قريب به پنجاه سال پس از رحلت رسول اكرم(ص) با استفاده از سه شيوه شناخته شده زر، زور و تزوير انجام گرفت. زر و زور بدست صاحبان قدرت دنبال شد، اما بيشترين نقش تزويري از آنِ عالمان دين بود كه براي تامين دنياي خود از دين مايه گذاشته و آيات و روايات مسلّم و صريح را در پاي خدايان قدرت ذبح كردند. و البته اگر مردم تاب مقاومت دربرابر درخشش زر و تيزي شمشير داشته باشند، چگونه مي‌توانند در برابر پند و نصيحت عالم نمايان بي‌حقيقت و نشان داران پينه بر پيشاني تسليم نگردند؟! در برابر چنين كجروي عميق و ريشه‌دار هيچ برهان، استدلال و سخنان خيرخواهانه سودي نمي‌بخشد و تنها خون است كه ناگهان همه غوغاها و فريادها را خاموش مي‌سازد و همگان را سر در جيب تفكر فرو مي‌برد. آن هم نه هر خوني، بلكه خون پاكترين انسان عصر، فرزند پيامبر(ص)، يادگار علي(ع) و فاطمه(س) و سيد جوانان بهشت!

باري، سالار شهيدان با قيام و اعتراض خونين خود در برابر دستگاه منحرف و پلشت اموي تمام بناهاي افراشته براساس قرائت‌هاي رايج از فلسفه سياست اسلامي آن روزگار را فرو كوفت و مانع بازگشت فكري و فرهنگي مسلمانان به عصر جاهليت شد. زيرا با قيام سالار شهيدان همه مدعيان و مدافعان نظريه حذف قيود عصمت، عدالت و التزام به دين و شريعت از حوزه حكومت و سياست، خود را در برابر اين پرسش بسيار مهم بي‌پاسخ يافتند، كه اگر نگرش آنان صحيح است و زمامداريِ هر حاكم بي دين و فاسق داراي مشروعيت است، پس قيام و شهادت فرزند پيامبر(ص) چه معنا و توجيهي دارد؟ با اين قيام خونين ديگر آنان به عموم مردم چه پاسخي درخور مي‌توانند داد؟! بارى، با توجه به چنين شرائط حساس و بنيان‌كَن كه در صورت استمرار اثرى از دين بر جاى نمي‌گذاشت، امام حسين(ع) دريافت كه تنها خون و شهادت اوست كه مي‌تواند جامعه خفته در خواب‌ غفلت را بيدار كند و خون مظلومانه‌اش مي‌تواند درخت پژمرده و رو به مرگ اسلام را حيات دوباره ببخشد.

بدون ترديد حاضر شدن امام براى عزيمت به كربلا به رغم آگاهى از فرجام كار و شهادت خود و يارانش، و اطلاع از سست‌پيمانى مردم كوفه و به رغم مخالفت اطرافيان و بزرگانى همچون عبدالله بن عباس و محمد بن حنفيه، با يقين به اين نكته بوده است كه تنها راه بقاى اسلام و اصلاح فرهنگ بازگشته جاهلى، خون فشانى است. زيرا در چنين اوضاع بس پيچيده و حساس تنها خون است كه مي‌تواند پيام خود را از لابلاى هر آواز پرغوغا به گوش هر خفته‌اى برساند و انديشه‌ها را روشن سازد و چراغى فراراه گمراهان برافروزد.

حوادث پس از عاشورا و نهضت‌هاى انجام گرفته پس از اين واقعه و نيز ماندگارى اسلام تا به امروز، خود بهترين گواه است كه امام حسين(ع) ضرورت زمان خود را به خوبى شناخت و در طرحى كه درانداخت و جانى كه فدا ساخت، حيات جاودانه اسلام را تضمين بخشيد. امام با توجه به اوضاع واژگونه دوران حكومت بنى‌اميه در وصيت ‌نامه خود، اصلاح امت پيامبر اكرم(ص) را در رأس اهداف خود معرفى مي‌كند:

«اين وصيت حسين بن على بن ابى طالب به برادرش محمد موصوف به ابن حنفيه است… من از روى سرمستى و سبكسرى و گردنكشى و به قصد فسادانگيزى يا ستمگرى خارج نشدم. بلكه تنها براى اصلاح‌خواهى در امت جدم خارج شدم. مي‌خواهم امر به معروف و نهى از منكر كنم و به سيره جدم و پدرم على بن ابي‌طالب(ع) عمل كنم…»

و در گفتارى ديگر شبيه سخن پدر بزرگوارش بر بي‌اعتنايى خود نسبت به حكومت و زمامدارى چند روزه و عزم خود بر اصلاح امور مسلمانان پاى ‌فشرد:

«اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منّا تنافساً فى سلطان، و لا التماساً من فضول الحطام، و لكن لنرى المعالم من دينك، و نظهر الاصلاح فى بلادك و يأمن المظلومون من عبادك، و يعمل بفرائضك و سننك و احكامك؛ خدايا! تو مي‌دانى كه آنچه بر ما گذشت به خاطر رغبت به سلطنت و حكومت يا پى‌جويى از باقيمانده لذات دنيا نبود، بلكه مي‌خواستيم نشانه‌هاى دينت را مشاهده كنيم و اصلاح را در شهرهايت آشكار سازيم و بندگان ستمديده‌ات امنيت يابند، و به واجبات، سنن و احكامت عمل شود».

امام حسين(ع) در اين سخن كوتاه فلسفه نهضت خود را به خوبى منعكس كرده است.

باري، شهادت امام حسين(ع) به رغم همه نقشه‌ها و نيرنگ‌ها كه براي خاموش كردن آن انجام گرفت، چنان تحولي در فكر و فرهنگ مسلمانان عصر شهادت امام ايجاد كرد كه دستگاه اموي چندان تاب نياورد و با قيام توابين در هم شكست و با فاصله اندكي حكومت دست به دست شد، تا آن كه بني‌عباس با شعار: «يا لثارات الحسين(ع)» پا به عرصه سياست گذاشتند و مردم به هدف اصلي نهضت سالار شهيدان و انتقام از خون آن حضرت بني‌عباس را بر اريكه قدرت نشاندند، هرچند در روش و نتيجه كار به خطا رفتند!

پيداست اگر امروز اسلام و آموزه هاي بلند آن زنده مانده و ما به داشتن چنين ديني در برابر جهانيان بر خود مي باليم، به يُمن خون فشاني سالار شهيدان و ياران باوفاي ايشان بوده است. باري ، اگر گفته اند: «الاسلام محمدي(ص) الحدوث و حسيني(ع) البقاء» سخني درست و منطبق با واقع است.


منبع:حج
211008


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین