۰۶ تير ۱۴۰۳ ۲۰ ذی الحجه ۱۴۴۵ - ۱۰ : ۱۰
فردی که صد و بیست هزار نفر را در مواقع عادى به قتل رسانید
حجاج گذشته از مردم بسیارى كه در جنگها كشته بود، صد و بیست هزار نفر را در مواقع عادى به قتل رسانید. بعد از مرگش پنجاه هزار نفر مرد و سى هزار زن را در زندان او یافتند كه شانزده هزار نفر آنها برهنه و عریان بودند.
![](http://cdn.yjc.ir/files/fa/news/1393/8/18/2726553_181.jpg)
بنابراین گزارش؛ حجاج گذشته از مردم بسیارى كه در جنگها كشته بود، صد و بیست هزار نفر را در مواقع عادى به قتل رسانید. بعد از مرگش پنجاه هزار نفر مرد و سى هزار زن را در زندان او یافتند كه شانزده هزار نفر آنها برهنه و عریان بودند. زندان او محوطه وسیع و بى سقفى بود كه اطراف آن را دیوار كشیده بودند. هر گاه یكى از زندانیان مى خواست از گرماى كشنده به سایه دیوار پناه ببرد، نگهبانان سنگدل با سنگ و آجر او را از آنجا مى راندند، تا همچنان در آفتاب سوزان به سر برد و زجر بكشد.
براساس این گزارش؛ غذاى این زندانیان تیره بخت ، نانى بود كه از آرد جو و نمك و كمى خاكستر پخته بودند، و این خود یك نوع شكنجه بود. وضع عمومى زندان به قدرى طاقت فرسا بود كه در اندك زمانى چهره زندانى را دگرگون مى ساخت .
شعبى دانشمند معروف اهل تسنن مى گوید: اگر تمام امتها، افراد فرومایه و فاسق خود را در روز رستخیر بیرون آورند و ما هم حجاج را مقابل آنها قرار دهیم ، در رذالت و پستى بر همه آنها برترى خواهد یافت.
بنابراین گزارش؛ حجاج از دشمنان سرسخت امیرالمؤمنین على علیه السلام و شیعیان آن حضرت بود. به همین جهت گروه بى شمارى از شیعیان را به قتل رسانید. و مخصوصا هر جا به یكى از رجال بزرگ و رؤساى نامى شیعه دست مى یافت ، با وضعى دردناك شهید مى كرد. از جمله كمیل بن زیاد نخعى ، و قنبر غلام امیرمؤمنان ، و سعید بن جبیر را مى توان نام برد كه هر سه از مردان بزرگ اسلام و شیعه بودند. سعید بن جبیر از بزرگان تابعین یعنى طبقه بعد از اصحاب پیغمبر (ص ) و شاگرد عالیقدر عبدالله عباس صحابى معروف بود. سعید در فقه و تفسیر قرآن و سایر فنون دینى مهارت تمام داشت ، و از خواص امام چهارم حضرت على بن الحسین به شمار مى رفت ، و یكى از پنج نفرى بود كه در آن روزگار تاریك، در ارادت به آن حضرت ثابت ماندند.
ایمان قوى و روح بزرگ و استقامت او در دوستى خاندان پیغمبر و شخص امیرمؤمنان علیه السلام ضرب المثل بود. امام ششم فرمود: علت شهادت سعید بن جبیر این بود كه به امام چهارم ارادت مى ورزید. چون حجاج از راز عقیده وى آگاه گشت ، به جاسوسان خود دستور داد او را تعقیب كنند و دستگیر نموده نزد وى ببرند. سعید هم به اصفهان رفت و در آنجا پنهان شد.
سعید از اصفهان به حوالى قم و سپس به آذربایجان رفت و مدتى در آن نواحى مى زیست، ولى چون توقف طولانى در آن محیط دور افتاده ، او را اندوهگین ساخت ، ناگزیر به عراق آمد و سپس به مكه معظمه شتافت و با جمعى كه مانند او از بیم حجاج متوارى شده بودند، به طور ناشناس در جوار خانه خدا اقامت گزیدند.
حاكم مكه سعید را گرفت و به زنجیر كشید و به كوفه فرستاد. مکالمات نهایی بین وی و حَجاج به ترتیب ذیل بود:
حَجاج: ها! نامت چیست ؟
سعید گفت: نامم سعید بن جبیر است
حجاج: نه ! تو شقى بن كسیرى (شقى یعنى بى سعادت و كسیر به معنى شكسته است)
سعید: مادرم بهتر مى دانست كه مرا سعید نامید
حجاج: تو و مادرت هر دو شقى هستید
سعید: تنها ذات پاك خداوند عالم به غیب است
حجاج: من تو را در همین دنیا به آتش دوزخ مى افكنم
سعید: اگر مى دانستم این كار به دست تو است، تو را خدا مى دانستم
حجاج: عقیده تو درباره (محمد) چیست ؟
سعید: محمد (ص) پیغمبر رحمت است
حجاج: على را چگونه مردى مى دانى ؟ آیا در بهشت است یا دوزخ ؟!
سعید: اگر مى توانستم به بهشت یا دوزخ بروم قادر بودم بدانم چه كسى در بهشت و كى در جهنم است
حجاج : درباره ابوبكر و عمر و عثمان چه مى گویى ؟
سعید: به آنها چه كار دارى ؟ مگر تو وكیل آنها هستى ؟
حجاج : كدام یك نزد خداوند پسندیده ترند، على یا آنها؟
سعید: این را كسى مى داند كه از مافى الضمیر آنها آگاه است
حجاج : نمى خواهى راستش را به من بگویى ؟
سعید: نمى خواهم به تو دروغ بگویم
حجاج : چرا نمى خندى ؟
سعید: كسى كه از خاك آفریده شده و مى داند خاك هم در آتش مى سوزد، چرا بخندد!
حجاج : پس چرا ما مى خندیم ؟
سعید: براى این است كه دلهاى شما باهم صاف نیست
حجاج : این را بدان كه در هر حال من تو را خواهم كشت
سعید: در این صورت من سعادتمند خواهم بود، چنانكه مادرم نیز مرا سعید نامیده است !
حجاج : مى خواهى تو را چگونه به قتل رسانم ؟
سعید: اى بدبخت ! تو خود باید طرز آن را انتخاب كنى ، به خدا هر طور امروز مرا بكشى فرداى قیامت به همان گونه كیفر مى بینى !
حجاج : مى خواهى تو را عفو كنم ؟
سعید: اگر این عفو و بخشودگى از جانب خداست ، مى خواهم ، ولى از تو نمى خواهم !
حجاج جلاد را خواست و دستور داد كه طبق معمول سعید را نیز در جلویش سر ببرند!
جلاد دستهاى سعید را از پشت بست و چون خواست او را گردن بزند، سعید این آیه قرآن را تلاوت نمود: انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشركین(سوره انعام ، آیه 79) من روى خود را به سوى كسى گردانیدم كه آسمانها و زمین را آفرید، من به او ایمان دارم و از مشركان نیستم .
حجاج گفت : روى او را از سمت قبله به جانب دیگر بگردانید، وقتى برگردانیدند، سعید گفت : اینما تولوا فثم وجه الله (سوره بقره ، آیه 149) هر جا روى بگردانید باز به سوى خداست !
حجاج گفت : او را به رو بخوابانید، همینكه سعید را به رو خوابانیدند گفت : منها خلقناكم و فیها نعیدكم و منها نخرجكم تارة اخرى (سوره طه، آیه 55) شما را از خاك آفریدیم و به خاك باز مى گردانیم و بار دیگر از خاك بیرون مى آوریم .
حجاج گفت : معطل نشوید، زودتر او را بكشید. سعید كه دم واپسین خود را احساس كرد گفت : اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا عبده و رسوله . سپس گفت : خداوندا! به حجاج مهلت مده كه بعد از من كسى را به قتل رساند. با این سخن سر آن مرد بزرگ و باایمان را از تن جدا كردند.
سعید در آن موقع 49 سال داشت . بعد از شهادت سعید، حال حجاج دگرگون شد و دچار اختلال حواس گردید. پانزده شب بیشتر زنده نبود و در این مدت فرصت نیافت كسى را بكشد.
چون به خواب مى رفت ، مى دید سعید با حالى خشمگین به وى حمله مى كند و مى گوید: اى دشمن خدا! گناه من چه بود؟ چرا مرا كشتى ؟
حجاج هنگام مرگ به سختى جان داد. گاهى بى هوش مى شد و زمانى به هوش مى آمد، و پى در پى مى گفت : مرا با سعید بن جبیر چه كار بود؟
پی نوشت:
- مروج الذهب - چاپ مصر ج 3 ص 173
- كامل ابن اثیر چاپ مصر جلد 4 ص 130
منبع:باشگاه خبرنگاران
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
رضا
| ![IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF](/client/themes/fa/main/img/flags/ir.gif)
۰۹:۵۶ - ۱۳۹۳/۰۸/۱۹
0
2
پاسخ
خدا عذابشو زیاد کنه