کد خبر : ۴۰۷۶۲
تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱۳۹۳ - ۱۷:۱۱
سقای ادب، میر و علمدار

تصویرسازی/حضرت عباس(ع)درکنار شریعه فرات

ای نفس ابوالفضل می خواهم بعد از حسین زنده بمانی – حسین شربت مرگ می نوشد و او در كنار خیمه ها با لب تشنه ایستاده است و تو آب بیاشامی پس مردانگی كجا رفت ، شرف كجا رفت، مواسات و همدلی كجا رفت مگر حسین امام تو نیست..
عقیق:  روز عاشورا، حضرت عباس(ع) یك تنه خودش را به جمعیت سر تا پا مجهز به سلاح می زند در برابر سپاه دشمن می ایستد و به پند و اندرز می پردازد ولی آنها را سودی نمی بخشد عباس(ع) خدمت امام می رسد و آنچه از لشكر عمر سعد دید به امام رساند حضرت عباس ناگهان صدای كودكان را شنید كه فریاد می زدند العطش العطش برای حضرت عباس خیلی سخت بود صدای العطش كودكان را بشنود و كاری نكند از این رو سوار اسب شد و نیزه به دست گرفت و مشك آبی را همراه خود برد و به طرف شط فرات راهی شد.
 
شریعه فرات با 4 هزار نیرو محافظت می شد اسب را داخل آب می برد اول مشك را پر از آب می كند و بدوش می اندازد حضرت عباس تشنه است و هوا بسیار گرم. زمان واقعه عاشورا به روایتی دیگر مهرماه بوده است او جنگیده تا به فرات رسیده خسته و كوفته وارد آب شده، همانطوریكه سوار بر اسب است  آب تا زیر شكم اسب را فر می گیرد، دست زیر آب می برد مقداری آب با دو دستش بر می دارد تا نزدیكیهای لبانش می آورد آنهایی كه از دور ناظر بودند ، گفته اند:
 
اندكی تامل كرد بعد دیدیم آب را نخورد و روی آب فرات ریخت هیچكس نفهمید چرا قمر بنی هاشم آب نخورد اطاعت محض را ببینید با كلمه چشم برای آوردن آب راهی می شود، ایشان آب نمی خورد و با رجزی كه بعد از خروج از آب می خواند دلیل آب نخوردن خود را بیان كرده است شاید هم حضرت عباس فكر كرده است كه مولایش فرموده آب برای بچه ها بیاور یعنی حسین نمی خواهد آب بخورد یعنی به عباس اجازه نداده است كه او هم آب بخورد.
 
برای مشاهده تصویرسازی در اندازه بزرگ، روی آن کلیک نمایید
 
حضرت عباس همینكه از آب خارج شد رجزی خواند كه در رجز، مخاطب خودش بوده است، نه دیگران و از این رجز فهمیدند كه چرا آب نخورده است:
 
یا نفس من بعدالحسن هونی               فبعده لا كنت ان تكونی
 
هذالحسین شارب المنون                    و تشربین باردالمعین
 
و الله ما هذا فعال دینی                      و لافعال صادق الیقین
 
یعنی ای نفس ابوالفضل می خواهم بعد از حسین زنده بمانی – حسین شربت مرگ می نوشد و او در كنار خیمه ها با لب تشنه ایستاده است و تو آب بیاشامی پس مردانگی كجا رفت ، شرف كجا رفت، مواسات و همدلی كجا رفت مگر حسین امام تو نیست هرگز دین چنین اجازه ای به من نمی دهد هرگز وفای من چنین اجازه ای به من نمی دهد .
 
حضرت ابالفضل مسیر برگشت خود را عوض نمود و از داخل نخلستانها برمی گردد تا شاید مشك را سالم برساند چون قبلا از راه مستقیمی آمده بود ولی حالا همراهش امانتی گرانبها دارد و تمام همتش این بود كه آب را سالم برساند لذا از داخل نخلستانها كه امنیت بیشتری داشت برگشت دشمنان راه را بر او بستند و او را محاصره كرند تا آنكه نوفل ازرق شمشیری به دست راست حضرت زد و آن را زا بدن جدا نمود.
 
در همین حال بود كه دیدند ابالفضل رجز را عوض كرد و معلوم شد كه حادثه ای تازه پیش آمده او می فرمود: والله ان قطعتم یمینی – انی احامی ابداً عن دینی (بخدا قسم اگر دست راستم را ببرید من دست از دامن حسین بر نمی دارم) مشك آب را برشانه چپ قرار داد بار دیگر نوفل ازرق، ضربه ای دیگر زد و دست چپ حضرت را از مچ جدا نمود.
 
طولی نكشید كه رجز دوباره عوض شد در این رجز فهماند كه دست چپش هم بریده شده است . راویان نوشته اند به هر زحمت بود مشك آب را چرخاند و آن را به دندان گرفتن و خودش را روی آن انداخت تا سالم بماند اما سپس تیری آمد و به مشك رسید و  آب مشك از دست رفت..

منبع:فرهنگ

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پربحث ها
پرطرفدارترین عناوین