۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۴۴ : ۱۵
عقیق: هرجا که می نگری رنگ سیاه، اما دنیایی از شور و عشق را در خود نهفته دارد.
پیراهنهای مشکی بر تن مردان و روسریهای سیاه زنان نشان میدهد کم کم عاشورا میرسد. مثل همیشه بچهها هم بینصیب نماندهاند، از این روست که دختربچهها و پسربچههای کوچک را میبینی در حالی که لباس سیاه بر تن کردهاند و پیشانی بندهای یا ثارا...(ع) و مزین به اسم و القاب امام حسین(ع) چهرههاشان را از هر وقت دیگری دوست داشتنیتر کرده است.
خانهها هم آماده شده اند...
تک تک خانهها نیز آماده شدهاند، پرچمهای سیاه برافراشته شده بر بام این آمادگی را فریاد میزنند.
چهره ماشینهایشان هم عوض شدهاند. برای همین است که این روزها ماشینها لباس خاک بر تن کرده و با جملههایی همچون «لبیک یا حسین (ع)»، «مظلوم کربلا (ع)»، «غریب مادر حسین (ع)»، «ارباب بیکفن»، «سالار زینب (ع)» و... تزیین شدهاند و چهره خیابانهای شهر را تغییری خاص داده و گاه آن قدر غرق این جملات و غم پنهان آنها میشوی که انتظارهای طولانی در ترافیکهای سنگین فراموشت میشود...
از هر کوچه و خیابان که میگذری چادرهای بر پا شده برای پذیرایی از عزاداران حسینی را میبینی، چادرهایی که بوی خوش اسپند دود شده آنها، حالت را خوش میکند، چادرهایی که میتوانی صدای مداحیهای بلند شده از آنها را بشنوی و مردم را ببینی که ایستادهاند و جوری محو تماشای یک چادر ساده و سیاه شدهاند که گویی هرگز تصویری به این زیبایی را در عمر خود ندیدهاند، جالبتر از همه اشکهایی است که بیاختیار بر گونه ناظران میغلتد و نشان میدهد، دل تکانی اگر با عشق باشد و شور، چنین مرواریدهای گرانبها را آن هم بیرون از دل دریا خلق میکند!
پذیرایی از عابران با چای خوش عطر هم حسی عجیب به آدم میدهد، که طعم و عطرش قابل مقایسه نیست، اینجاست که افزودن چاشنی عشق را میفهمی مثل خورشهای قیمهای که تمام سال را برای رسیدن به محرم و امتحان دوبارهشان انتظار میکشی.
از مساجد، حسینیهها، تکایا، خیمههای برپا شده و از خانهها صدای نوحههایی بلند است که بیش از عطر گلهای بهاری مستت میکند.
محرم که میشود هر شب دسته عزاداری مسجد و حسینیه و تکیهای میهمان عزاداران مسجد و حسینیه و تکیهای دیگر میشود و در صفوف منظم میزبانان و میهمانان در کنار یکدیگر به عزاداری میپردازند.
مهمانی های همگانی!
میهمان نوازی ما ایرانیان در محرم حسینی بیش از هر زمان دیگری خودش را نشان میدهد تا جایی که برای میزبانی از عزاداران حسینی خانههای بسیاری در شهر تمام قد آماده شده و در اینجا دیگر تنها به خویشاوندان و آشنایان خود بسنده نمیکنند، دعوت از میهمانان عمومی است، برای همین است که قدم به قدم بنرهای برافراشته را میبینی که مردم را به میهمانی محرم دعوت میکند تا جایی که انتخاب برایت سخت میشود و دلت میخواهد فرصت داشته باشی تا به همه آنها بروی.
گویی مردم در رقابتی پنهان میکوشند گوی سبقت را از یکدیگر در میزبانی از عزاداران حسینی بربایند و برای این کار در انتخاب سخنران و مداح جلسه، نهایت دقت را میکنند.
محرم، مردم را به کوچه و خیابان میکشاند، به گونهای که شلوغی را زیر پوست شهر بخوبی حس میکنی، رفت و آمدها شوری خاص دارد، بچهها در کنار علامتهای بزرگ ایستاده و با غرور و حیرت به آنها مینگرند، زنان را میبینی که دستان کودکانشان را گرفتهاند و خود را به جلسات عزاداری میرسانند، مردان هم از یک سو تدارک مراسم عزاداری و میزبانی از دستههای عزاداری را میبینند از سوی دیگر حواسشان به تدارک نذری و اطعام مهمانان حسینی است، اصلاً انگار استراحت معنایی ندارد که تا نیمه شب مردم را حاضر در جلسات میبینی و باز هم صبح زندگی روزمره از سر گرفته میشود.
محرم که میشود، دیگر تحمل شلوغی خیابانها و ماندن ماشینها پشت دستههای عزاداری بر خلاف هر وقت دیگر که مردم به زحمت دقایقی را پشت ترافیک تحمل میکنند، سخت نیست و صدای بوقهای اعتراض را بلند نمیکند، گویی قراردادی نانوشته بین همه امضا شده که هر کس به قدر توان و استطاعتش با محرم همراه میشود.
خلاصه آنکه مردم برای محرم حسینی شور و هیجان بیشتری گرفتهاند و برای سوگواریهای تاسوعا و عاشورا خود را آماده کردهاند که اگر چنین نبود، چهره شهر چنین آن را فریاد نمیزد، مگر نه آن است که ظاهر گواه باطن است، پس چه چیز بهتر از شال سیاهی که شهر بر گردن انداخته و کوچه کوچههایش عشق حسین (ع) را فریاد میزند.
... و چه چیز از سینه زنی و سوگواری بر مصائب سید الشهدا(ع) گواراتر!
دلی كه سینه زن هر شب محرم شد
دلی كه سینه زن هر شب محرم شد
صدای هر تپشش ذكر یا حسینَم شد
به یاد غربت یك لحظه تو این گونه
بساط گریه هر روز من فراهم شد
شبی كه در دل من خیمه زد غم از هر سو
دلم حسینیه بغض و آه و ماتم شد
فدای زلف پریشان تو كه بر نیزه
برای قافله سالاری تو پرچم شد
فرشته مثل رقیه سیاه می پوشد
حسین! سایه تو از سر همه كم شد
همیشه هر شب جمعه امید دارم كه
دوباره زائر شش گوشه تو خواهم شد
قسم به عشق كه رنگ حسین می گیرد
دلی كه سینه زن هر شب محرم شد
یوسف رحیمی