پناهیان در شب سوم هیئت میثاق با شهدا مطرح کرد:
دلیل بیدینی و ضعف انگیزههای دینی
استاد دانشگاه هنر گفت: باید شبکهٔ مفاهیم دینی را در یک انسجامی درک کنیم. یکی از مشکلاتی که در جامعهٔ دینی ما وجود دارد این است که به صورت پراکندهای معارف توزیع شده است و از اینها یک شبکهٔ منظمی در ذهن شکل نمیگیرد.
عقیق: شب گذشته مراسم سومین شب محرم هیئت میثاق با شهدا دانشگاه امام صادق (ع) برگزار شد.
مشروح سخنان حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «چگونه امتحان میشویم» را در ادامه بخوانید.
شب گذشته دربارهٔ هدف امتحان صحبت کردیم و دیدیم که پروردگار عالم با یک ادبیات بسیار عمیق و عرفانی و دینی به بیان هدف پرداختند. فرمودند که امتحان برای این است که تکبر از دل برود و جای آن تذلل بنیشیند. در این باره باید خیلی تأمل کرد. هر چقدر به همه چیز امتحانی نگاه میکنیم همان قدر هم باید به هدف امتحان؛ یعنی اخراج تکبر از دل نگاه کنیم. و چون هدف نماز هم همین رفع تکبر از دل است پس شما تناسب را مشاهده میکنید. پس همیشه باید نماز بخوانیم و همیشه به هدف از نماز دقت کنیم.
یکی از راههای اینکه آدم بفهمد دین را درست فهمیده یا نه این است که بخشهای مختلف معرفت دینی را با هم نگاه کند. [باید دقت کند] که اگر این دستور مهم داده شده است پس چرا آن یکی این قدر مهم شده است. باید شبکهٔ مفاهیم دینی را در یک انسجامی درک کنیم. یکی از مشکلاتی که در جامعهٔ دینی ما وجود دارد این است که به صورت پراکندهای معارف توزیع شده است و از اینها یک شبکهٔ منظمی در ذهن شکل نمیگیرد.
اتفاقا یکی از دلایل مهم بیدینی و ضعف انگیزههای دینی نیز همین است. اگر توانسته بودیم در نظام تبلیغات دینیمان در یک شبکهٔ منظمی معارف دینی را منتقل کنیم آن وقت ناگهان با آدمهایی مواجه نمیشدیم که وقتی بخشی از معارف را میشنوند بگویند که عجب! ما نمیدانستیم. نباید ما بتوانیم موضوعی پیدا کنیم که به شدت مهم باشد و به شدت هم مورد غفلت باشد. در حالی که متأسفانه مکرر با چنین موضوعاتی روبرو میشویم. این نشان میدهد که برنامهٔ آموزشی درست نبوده است.
وقتی برخورد میکنید با موضوعات کلیدی که به شدت مورد غفلت جوانها بوده است میفهمیم که نظام آموزشی و تبلیغات دینی ما اشکالاتی دارد. این مجالس باید بیشتر جنبهٔ تذکری داشته باشد [نه اینکه عدهای برخی از معارف را برای بار اول در این مجالس بشنوند]. وقتی شما در یک نظام متقن و مهندسی صحیح از مفاهیم دینی قرار میگیری، تمام بخشهای اطلاعات دینی شما همدیگر را تأیید میکنند. [آن وقت] یک دفعه در یک جلسه بین بحث امتحان و نماز تناقض پیش نمیآید.
اگر امتحان خیلی مهم است خب شنیدهایم که ولایت هم خیلی مهم است. ربط این امتحان با ولایت چیست؟ سال گذشته در این باره صحبت کردیم [و گفتیم] که سختترین امتحان الهی، امتحان ولایت است. که این امتحان خبر از سِرّ آدم میدهد. باید بخشهای متعدد مفاهیم دینیای که بلدیم همدیگر را تأیید کنند. بعد میگوییم که ما جایی رفتیم در مورد صبر روایتی خواندند که نسبت آن با ایمان نسبت سَر است به بدن. خب اگر این قدر صبر مهم است، در این بحث امتحان شما صبر چه جایگاهی دارد؟ آیهاش را دیشب خواندیم: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ» {البقرة/45} اگر موضوعی دیگر را در این حد مهم قرار دادند بدانید که این قدر مهم نیست. [بلکه] در یک جای دیگری اهمیت دارد.
ما باید هوشمندانه ببینیم که تعلیمات دینی که دریافتیم شبکهشان با هم دیگر تناسب داشته باشند. در یک فضای مهندسی شدهٔ لطیفی انسان ملاحظه کند و خودش را در یک سری مفاهیم غیر مرتبط گم نکند. هر چیزی را که گفتند مهم است باید اهمیتش تناسب داشته باشد با دیگر اهمیتهایی که به ما گفتهاند.
خب هدف امتحان چی بود؟ به یک تعبیر که تعبیر دینی عرفانی است - که دیشب در آن روایت امام دیدیم - برای این است که تکبر را از دل ببرد. در همان روایت یک تعبیر دیگری هم اشاره شده: «وَ لِیَجْعَلَ ذلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ» برای اینکه ابواب فضل و رحمت الهی به سمت انسان باز شود. این تعبیر دیگر است. چون وقتی تکبر رفت، تذلل و نور و وصال با معبود محقق میشود. تو میفهمی که بیشترین چیزی که میپسندی و نیاز داری خودِ خودِ خداوند متعال است. این تعبیر دیگری از همان اخراج تکبر است. «وَ أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ»: یعنی موانع را از راه بر میدارد. تو عاشق خدا میشوی. امتحان برای این است که تو عاشق خداوند متعال شوی. تعابیر دیگری در این میان زیاد است.
به عزت و جلال و بزرگواری و جایگاه مرتفع عرشم سوگند، امید هر کس را که به جز به من امیدوار باشد حتماً و حتماً به وسیلهٔ نومیدی، خواهم برید. اصلا دست خودش نیست که به تو خیانت نکند. اسمش خیانت نیست. سوء تفاهم شده است. با اسباب بازی نکن. خودت را به بازی گرفتی. حالا اگر این [روایت] را کسی بلد نباشد میگوید که چه خبر است در این شبکههای اجتماعی از عشقهای شکست خورده. زن و شوهر وقتی با هم ازدواج میکنند قرار است با هم یگانه شوند و یک دل شوند و به هم وابسته شوند. [یک سؤال] پس این پیوندی که باید گسسته شود تا به خدا پیوند بخورد برای چیست؟ شما فکر میکنید ریشهٔ این اختلاقات برای چیست؟ شما مگر قرار است چقدر به هم بپیوندید؟ پیوستی و از خدا گسستی؟ باور نمیکنید که خدا چه طراحیهایی کرده برای این عمیقترین ارتباط که ناگسسته باقی بماند تا پیوند عبد با مولا قطع نشود. خدا در احکام شرعی خودش اینها را طراحی کرده است.
ما نمیخواهیم دعواها را توجیه کنیم. دعواها خیلی وقتها ناشی از پیوندهای نابجای زیادی است. بعضاً مردم خوش بختی را در حماقت میبینند. زندگی را اشتباه گرفته است و نمیداند همه چیز امتحانی است. آن وقت میگوید که بیا صحبت اخلاق خانواده کن تا این پیوندها تقویت شود! [البته این حرفها دلیل نمیشود که تو متنفر شوی از همسرت] تو بیجا میکنی که اگر خیلی وابسته نباشی از او متنفر میشوی. ارتباطت را با خدا قطع نکن. ازدواج هم امتحان است. اینها همان حرفهای دیشب است ولی در ادبیاتهای متفاوت. تکبر از بین رود یعنی اتصال به خداوند برقرار شود و این یعنی بریدن اتصال از دیگران.
مثلا یکی از محل اتصالات آدم اینجاست که وقتی خدمت میکنی و امید داری که به تو خدمت کند آن وقت است که که خداوند این امید را ناامید میکند. امام صادق علیه السلام میفرمایند من زجری که از همسر و غلاممم میکشم، خداوند به خاطر این زجر به من پاداش میدهد. أمیرالمؤمنین علیه السلام هم که باشی و در بین اصحابت بیش از بقیه به یک نفر محبت کرده باشی او میشود قاتلت.
خود امام علیه السلام به ابن ملجم گفت مگر من بیش از همه به تو محبت نکردم. حالا نباید قاطی کرد که پس به کسی محبت نکنیم. نخیر! تو باید تکلیفت را انجام دهی. کاری با نتیجه نداشته باش. اتصالات برای خودت درست نکن؛ چرا که خداوند قطع خواهد کرد.
دوستان چقدر از تکبر خالیاند؟ چقدر حرف زدن دربارهٔ این پدیدهٔ تلخ، شیرین است. میدانید چه کسی تکبر ندارد؟ کسی که خیلی به در خانهٔ خدا آویزان است و همهٔ اسباب از جلویش برداشته شده است.
من گاهی گدایی آقای بهجت را در خانهٔ خدا دیدهام. ما که آن جوری حاضر نیستیم در خانهٔ خدا گدایی کنیم. تا اسبابت را قطع نکنند ذلیل نمیشوی. قرآن را فرمودند زیبا بخوان نه دعا را. دعا برای زجه زدن است. امام باقر جوری گریه میکردند که غلامان دیدند خیلی ناجور است و آمدند گفتند آقا ببخشید یک کمی آرامتر. امام فرمودند رهایم کنید. من باید خدایم را التماس کنم. نوار نماز خواندن آقای بهجت را نمیشود به خاطر زیبا بودنش پخش کرد. چون دارند التماس میکنند. چون خیلی متذللانه دارند نماز میخوانند. هدف امتحان از بین رفتن تکبر است.
معنای دیگرش این است که عاشق خدا شوی. ببین عزیز! من و تو که در عالم لذتی بالاتر از عشق نداریم. خوردنیها، پوشیدنیها و... هیچ کدام لذتشان بالاتر از عشق نیست. تو که لذتی بالاتر از عشق به خدا نداری. اگر آدم عاشق خدا شود - و خداوند هم تو را آفریده است که لذت ببری - خب خدا تو را چه جوری به این عشق برساند؟ راهی دیگر جز امتحان ندارد. با خودت یک مقدار فکر کن. «أَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ»: یعنی این عشق به خدا در آن است که اگر عفو کند عاشق میشوی. محبت خدا آتشی است که به هر چیزی بخورد میسوزد و خاکسترش میکند. تو در امتحانات الهی هستی ولی حتما به آن پا ندادی [که عاشق نشدی].
در امتحان بودی ولی نگذاشتی که امتحان جواب دهد. از حاج آقای دولابی پرسیدند که چه موقع چشمههای حکمت از قلبت بر زبانت جاری شد. ظاهرا این گونه فرمودهاند که وقتی از حج برگشتم خبر دادند که پسرتان - که خیلی به او علاقه داشتم - از دنیا رفته است. میخواستم آخ بگویم ولی نگفتم. دلم آتش گرفت. از آن به بعد همه چیز باز شد. به مرحوم قاضی گفتند راه میان بر چیست؟ فرمودند من هر چه میبینم هیچ چیز جز کبد سوخته نیست. داغ! در روایت هست که گاهی این داغ برادر عزیز یک مؤمن است که خداوند او را میبرد و دلش میسوزد. در روایت داریم که نوعی از قربانی که باید داده شود همین است که [مؤمن] رفیق مؤمن شفیقش را از دست دهد. این باعث میشود که خود فرد هم نورانی و هوایی شود.
یک تعبیر انسانشناسانه هم میخواهم از هدف امتحان برای شما عرض کنم، با یک روایت از امیرالمؤمنین. تعبیر دینی و اخلاقی و عرفانیاش را دیدید. تعبیر انسان شناسانهاش این است که امتحان میخواهد استعدادهای بالقوهٔ انسان را به فعلیت برساند. امتحان موجب رشد انسان میشود. این هدف امتحان است. اگر ما با امتحانات الهی همراهی کنیم استعدادهای برتر را کشف خواهیم کرد. از فرد بزرگی پرسیدند که آقای رجبعلی خیاط چقدر مقامش بالا است؟ ایشان گفتند همه باید این جوری بشوند. جوانی همسن و سال ایشان رفته بود مشهد خدمت آیت الله بهجت. ایشان به آن جوان گفتند امام رضا را هم دیدید؟ جوان گفت نه. آقای بهجت پرسیدند خواب امام رضا را هم ندیدی؟ جوان گفت نه. آقای بهجت تعجب کرد. أمیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند: «عند نزول الشدائد تظهر فضائل الانسان». حالا مدام از شدائد فرار کن و با آنها بد تا کن. هنگام نزول شدائد فضایل انسان رو میشود. آقا ما که تازه بدیهایمان رو میشود! فرمودند مؤمن بدیهایش رو میشود تا آنها را درست کند.
امام باقر علیه السلام فرمودند این گناهان موجب بهشت رفتن میشود. خداوند امتحان میکند و بدیهایش را بیرون میریزد و میفهمد که آدم بدی است. این گناه، گناه ندارد. بنا بود «عند نزول الشدائد تظهر فضائل الانسان» باشد، حالا شد «تظهر رذائل الإنسان»! باز هم در این مقدمه میگویم که هدف امتحانات الهی را ببینید. برخی 18 سالشان است ولی میبینیم خیلی پخته شدهاند ولی بعضیها 70 سالشان است و میبینیم بچه است. من مثال دفاع مقدس را میزنم. - دوران الان بهتر از آن دوران است ولی در آنجا خداوند یک مزرعهٔ نمونهای را درست کرد که بفهماند این گونه است - در هنگام خمپاره یا باید بترسی و یا باید بیخیال بشی و بگویی خداوند هوای من رو دارد. بیخیال که میشد بزرگ میشد. گروهی از این رزمندگان داشتند میرفتند جبهه، [آمده بودند پیش امام] امام یک نگاه بهشان کردند و گفتند من وقتی شما را میبینیم از شما خجالت میکشم. آنها زدند زیر گریه. ولی امام حساب شده حرف زدند. خبر خوب بهتان بدهم. یمن دیروز سی نفر شهید داد. خدا دارد همه را درست میکند.
مواظب باش جا نمانی. خداوند دارد سرباز درست میکند. جوانهای عراقی را من 4، 5 سال پیش میدیدم با خودم میگفتم وای این ماهواره دارد اینها را نابود میکند ولی الان که میرم نگاه میکنم میبینم که اصلا ذهنش دیگر اینجا نیست. عدو شد سبب خیر و خدا هم خواسته. دشمن ما دارد جوامع اسلامی را بیدار میکند. دشمن راه دیگری هم ندارد. هدف از امتحانات الهی رشد استعدادهای آدم هاست.
خدایا به ما توفیق بده که آن آیات الهی را مرور کنیم که طبق آنها اولین امتحان الهی رایجترین امتحان الهی است. همه چیز را امتحانی نگاه کنیم. امتحانات الهی اهدافی بسیار زیبا دارند. این امتحانات تمام زندگی ما را در بر گرفته است. دو تا فرشته داشتند نازل میشدند که به جایی برسند. اینها با همدیگر ملاقات کردند. در حین ملاقات یکی به دیگری گفت که کجا میخواهی بری. گفت میخواهم برم یک ماهیای را به پادشاهی که هوس ماهی کرده بدهم تا این پادشاه فاجر به ته کار خودش برسد.
دقت کنید که این طور نیست که ماهی خودش بیاید برود. هیچ چیزی تصادفی نیست. آن فرشتهٔ دیگر پرسید حالا شما کجا میروی؟ گفت ما داریم میرویم تا یک بندهٔ خدای مؤمن روزه دار که غذا پخته است و گذاشته روی دیگ اجاق را بزنم زیر دیگ او که غذایش بریزد و امشب گرسنه بماند تا او را به نهایت امتحانش برسانم. فضای امتحان را ببینید. دیگر بیشتر از این روایت نمیگویم.
برسیم به اولین ویژگی امتحانات الهی. اولین ویژگی امتحانات الهی این است که امتحانات الهی متناسب با تواناییهای ما هستند، پس آسان هستند. امتحانات الهی هیچ موقع سخت نمیشود. اگر گفته میشود سخت به این دلیل است که بفهمیم سخت هستند ولی بدانیم که خداوند سختتر از ظرفیت کسی از او امتحان نمیگیرد.
پیامبر در شب لیلة المبیت به علی علیه السلام فرمودند به تو خبر دهم که خداوند اولیای خودش را به اندازهٔ ایمانی که دارند امتحان میکند. و شدیدترین بلاها سر انبیا میآید. سپس به نسبت این بلا تقسیم میشوند. پس مطمئن باشید سر ما بلاهای سهمگین نمیآید چرا که این طور است که هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیش ترش میدهند. من و تو را خدا امتحان میکند مثل امتحان حضرت ابراهیم و ذبیح او اسماعیل. [پیامبر فرمود] پس علی جانم صبرکن، صبر کن. در اینجا میبینیم که پیامبر به صورت صریح میگویند که امتحانات متناسب طراحی شده است.
سؤالی بپرسم و آن اینکه دوستان چقدر در تحمل امتحانات الهی توانایی دارند؟ خب من از کجا بفهمم که توانایی من چقدراست؟ شما نباید بفهمی. خدا میخواهد امتحان بگیرد و خودش هم میداند. امتحان به قدر طاقت است. شما نیازی نیست بدانی که چقدر ظرفیت برای بلا داری؛ چون قرار نیست شما امتحانات را طراحی کنی. پس راحت باش. شما وقتی دیدی سر کسی بلا آمد باید بهش بگویی چه آدم با ظرفیتی هستی. جوانی به من میگوید این درست است که یک عمر است این فرد روی ویلچر نشسته است؟ گفتم خب شاید او ظرفیتش را داشته باشد. شما نیازی نیست بدانی که طاقتش را داری یا نه.
من میخواهم بگویم یکی از راههای اینکه انسان بتواند ظرفیتهای خودش را درک کند، امتحانات الهی است. چقدر نادان هستند کسانی که ظرفیتهای انسان را کاهش میدهند بوی ابلیس از آنها به استشمام میرسد. این اشتباه است که بگوییم باید سهمهٔ ارث را بالا بریم چرا که زنها ناراحت میشوند. میگویم اینها اصلا چه ربطی به تو دارد.
یک جوانی مرید امام حسین علیه السلام در سوریه برای رفیقش یک خواب تعریف میکند و این خواب را سه بار سر سفره میخواهد که به مادرش تعریف کند ولی یک مقداری که تعریف میکند مادرش میگوید دیگر نگو من طاقت تحملش را ندارم. بعد از شهادتش - دستیگرش میکنند و سر از بدنش جدا میکنند - از رفیقش میپرسند که خوابش چی بود؟ گفت امام به من فرمود فلانی سر از بدنت جدا کردند نترسیها. منم همین جوری شهید شدم. تو میتونی. ابلیس نامرد فقط القا میکند که تو نمیتونی. امتحان به قدر ظرفیت توست. ظرفیتهای خودت را پیدا کن. بقیهٔ این بحث بماند.
منبع:تسنیم