کد خبر : ۳۹۸۹۹
تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۳۹۳ - ۰۷:۴۴
رضا امیرخانی در رونمایی از کتاب پنجره های تشنه؛

فرصت تشرف به کربلا چندباردر زندگی رقم میخورد

رضا امیرخانی گفت: بسیاری از مسائل مهم مملکتی ما روایت ندارد. وقایع مهمی که بعد از انقلاب اتفاق افتاد، مثلاً آنچه در قطع‌نامه‌ 598 گذشت، آنچه در دادگاه لاهه مصدق راجع به آن زحمت کشید، از هیچ کدام، شما روایت روزنوشت ندارید و این‌ها ظلم‌های تاریخی است که ما به خودمان کرده‌ایم.

عقیق:کتاب »پنجره‌های تشنه» مدتی بعد از انتشار در شهر مقدس قم رونمایی شد. رضا امیرخانی نویسنده کشورمان نیز از جمله سخنرانان این مراسم بود که در رسانه‌ها نیز بازتابی نداشت.
به مناسبت اهمیت محتوای این سخنرانی و نیز تناسب موضوع کتاب »پنجره‌های تشنه» با ایام محرم اقدام به انتشار کامل این متن می‌کند:

بسم الله الرحمن الرحیم

الیه یصعد الکلم الطیب ان شاء الله

متن خشک، فنی و ناقدانه‌ای راجع به کتاب آماده کرده بودم. در ذهنم نبود که در جلسه‌ای حاضر خواهم شد که به نام مبارک حضرت سیدالشهداء شیرین و نورانی شده باشد. فلذا اگر اجازه دهید آن متن را به کناری بگذارم و در مورد این فرصتی که دوستان غنیمت شمردندش، نکته‌ای ارتجالی، استحسانی و البته کمی هم ذوقی را عرض کنم.

* راه کربلا بسته شد تا ربع قرن بعد

در میان بستگان من کسی نقل می کرد؛ در دهه‌ی چهل به حج واجب مشرف شدم. وقتی می‌خواستیم برگردیم، هواپیمایی ملی ایران؛ (همای امروز و آن روز) هواپیما نداشت. به ما گفتند هواپیمای عراقی اینجا زیاد است. اگر بخواهید می‌توانید یک هفته به خرج هواپیمایی ملی به عراق بروید و زیارت کنید و بعد به ایران برگردید و گرنه باید سه چهار روز اینجا بمانید تا هواپیمایی ایران مثلاً دو فروند هواپیما بفرستد و زوار باقیمانده را برگرداند. در شکل اول یک هفته‌ی بعد به ایران می‌رسید ولی کربلا را هم زیارت می‌کنید. در شکل دوم سه یا چهار روز دیگر به ایران می‌رسید. ایشان می‌گفت: ما حساب و کتابی کردیم دیدیم اگر بخواهیم برویم به عراق، سه روز یا چهار روز دیرتر به ایران می‌رسیم. با خودمان گفتیم حالا دیر نمی‌شود، می‌رویم ایران، این ولیمه‌ای را که باید برای بستگان ترتیب بدهیم، ترتیب می‌دهیم. بعد  فرصت زیاد است، دوباره ان‌شاءالله به کربلا مشرف می‌شویم. ایشان می‌گفت همین که ما به ایران برگشتیم، مرز عراق بسته شد و راه کربلا قطع... تا کی؟ تا یک سال؟ تا دو سال؟ تا انقلاب؟ نه... راه بسته شد تا بعد از جنگ ایران و عراق. قریب به ربع قرن! ایشان طبعا نتوانست به زیارت برود تا دوره‌ای که بعد از جنگ مجدداً فضا باز شد.

* توفیق تشرف و زیارت کربلا چقدر در طول تاریخ برای ما فراهم بوده است؟

این سوال من است. من می‌دانم که آن پنجره‌ای که از دل ما به سمت خورشید اباعبدالله هست، فارغ از رفتاری که امثال من داریم، ان‌شاءالله‌الرحمن و به فضل خداوند به عنوان تک سرمایه و آخرین سرمایه‌ی ما همواره باز خواهد بود. اما توفیق تشرف و زیارت کربلا چقدر در طول تاریخ برای ما فراهم بوده است؟ چقدر برای اجداد ما در طول تاریخ توفیق این تشرف و این فرصت فراهم بوده است؟ چه رسد به این که در میان این تشرف‌ها و زیارت‌ها، فرصتی بشود که مثلاً ضریحی هم ساخته و نصب شود... مگر چند بار این فرصت تاریخی در اختیار ما بوده است؟ در عمر چهل ساله‌ی من، به راحتی می‌شود گفت حدود سه چهارمش این فرصت در اختیار ما نبوده که بتوانیم مشرف شویم کربلا. چه رسد به این که ضریحی هم ساخته و بر مرقد امام حسین نصب شود. باز هم می‌گویم که این مطالب تذوّقی و استحسانی است و خیلی نکته‌ی دقیقی نیست.

در این جلسه من مدام به این فکر بودم که چه قدر تا به حال این فرصت برای ما فراهم بوده که اصلاً مشرف بشویم برای زیارت کربلا. حالا این که یک چنین اتفاقی مثل ساخت ضریح هم اتفاق بیفتد در آن، بماند. این خودش یک توفیق است. یعنی فرصتی بوده که به یک معنا شاید یک فرصت تاریخی باشد و معلوم نیست از این فرصت‌ها چند بار دیگر دست ما بیاید.

این مطلب ذوقی‌ای بود که من دوست داشتم بگویم و خداوند را شکر کنم که این فرصت را در اختیار کسانی داد که من امروز توفیق دارم خدمت‌شان باشم.

این مطلب واقعاً احساس من بود نسبت به زیارت و تشرف به کربلا. من واقعاً احصاء نکردم که چند سال این راه بسته یا باز بوده. به این معنا مطلب استدلالی‌ای نبود. یعنی در زمره‌ی متونی بود که من ارتجالی به آن پرداختم و عرض کردم.

این را باید در دوره‌ی پیشا دکارتی به آن نگاه کرد. دوره‌ای که هنوز این معنا که «فکر می‌کنم، پس هستم» و «می‌اندیشم، پس هستم» هنوز به وجود نیامده است. این دوره‌ای است که در آن احتمالاً مردم عادت داشته‌اند که بگویند: «من حس می‌کنم، پس هستم.» و دقت داریم در «می‌اندیشم، پس هستم»، «پس» یک «پس» استنتاجی نیست. یعنی این طور نیست که چون می‌اندیشم، پس هستم و یا الزاماً استنتاجی نیست. بلکه بیشتر یک شهود عقلانی است.

اتفاقی که در عالم افتاده این است که می‌گویند همان گونه که دوره‌ی «احساس می‌کنم، پس هستم» سپری شد و دوره‌ی «می‌اندیشم، پس هستم» به وجود آمد، امروز وارد فضای دیگری داریم می‌شویم که در آن گفته‌اند: «روایت می‌کنم، پس هستم.» یعنی اگر در روزگاری جای احساس به اندیشه رسید، امروز جای اندیشه به روایت‌گری رسیده است.

همه‌ی ما می‌دانیم که سوالات فراوانی در مورد انتقال ضریح وجود داشت. آیا این نحوه‌ی انتقال درست بوده یا نبوده و ... نکاتی که به نظر می‌آید باید استدلالی به آن پاسخ می‌دادیم. اتفاقاً من می‌خواهم بگویم که نوع پاسخ ما به این سوال‌ها، می‌بایستی از جنس روایت می‌بود. یعنی در دوره‌ی جدید؛ روایت مقدم یا جدی‌تر است از استدلال و استنتاج. در دوره‌ای که دنیا، دنیای رسانه است و رسانه قرار است که ما را با نحوه‌ی دیگری از فکر کردن و داوری رو به رو کند. (فارغ از درستی و ارزش داوری آن) و این داوری؛ همان روایت کردن است.

نویسنده‌ی بزرگی که چند ماه پیش از دنیا رفت، در جایی گفته بود: «زنده‌ام تا روایت کنم.» این معنی کمی متفاوت است با «روایت می‌کنم پس هستم.» ولی نشان می دهد ما در دنیایی هستیم که در آن گویا روایت کردن سبقت گرفته است بر اندیشیدن. فلذا این کار؛ یعنی کاری که آقای قزلی انجام داد، به گمان من کار بسیار لازمی بود. فارغ از این که این کار خوب باشد که خوب بود. فارغ از این که این کار را آقای قزلی انجام دهد که انجام داده بود و مسائلی از این دست، ما به خود این روایت نیاز داشتیم، چرا که اگر این روایت نبود، ما امروز حتی در بحث استدلالی پاسخ‌گویی می‌توانستیم دچار مشکل باشیم.

* درباره نقاط عطف قم هیچ روایتی وجود ندارد

من برای این که فضل این کار را خدمت شما عرض کنم، به مطالب دوست عزیزمان آقای حجتی اشاره می‌کنم که ایشان چند نقطه‌ی عطف را در تاریخ قم برشمردند. و می‌شود گفت سه واقعه‌ای که ایشان نام بردند، نقاط عطف عمده‌ی این شهر بودند. من می‌خواهم بگویم روایت‌های مرتبط با این سه واقعه را برای من بیاورید. مثلاً آن روایتی را که ایشان از محله‌ی یخچال برای من گفتند، آن روایت را من بخوانم. چه کسی در آن زمان، روز نوشت داشته؟ کی برای من یادداشت روزانه نوشته؟ تقریباً هیچ روایتی نداریم. آن چه داریم، خاطرات شفاهی است که سال‌ها بعد گردآوری شده. این خیلی فرق دارد با یک روایتی که روزانه نگاشته شده باشد.

اگر این واقعه‌ی ساخت ضریح یک ارزش تاریخی دارد که به نظر من دارد، حتماً این روایت هم یک ارزش تاریخی پیدا خواهد کرد. فراموش نکنیم در دوره‌ای که دوره‌ی روایت هم نبوده، ما اگر تاریخ بیهقی را نداشتیم، راجع به دربارها تقریباً هیچ چیزی نمی‌توانستیم بگوییم. آن زحمتی که مورخان (و نه وقایع‌نگاران) ما کشیده‌اند و فضای داخل دربارها رو بعدتر نوشته‌اند، یقین داشته باشید از روی کاری که بیهقی انجام داد مشق کرده‌اند. و از این جهت به نظرم می‌آید که چنین روایتی که اتفاقاً روایت معطوف به قدرت نیست، روایتی نیست که رسانه‌ی قدرتمندی آن را پشتیبانی کرده باشد، روایتی است که یک نفر به نام آقای مهدی قزلی زحمت کشیده و آن را برای ما گردآوری کرده و بر خلاف روایت‌گری که مثلاً فرض بفرمایید در یک رسانه‌ی بزرگ مثل تلویزیون برای ما روایت‌گری می‌کند، امروز مهدی قزلی این جا حاضر هست و ما می‌توانیم از او سوال بپرسیم. او خودش را متعهد می‌داند که به پرسش‌های ما پاسخ بگوید و ضمناً در کتابش اصلاً باید به پرسش‌های ما پاسخ می‌داد. او خودش را متعهد به مخاطب می داند.

* بسیاری از مسائل مهم مملکتی ما روایت ندارد

از این جهت به نظر من کاری که در این روایت انجام شد، و این فهمی که امنای محترم داشتند و من در جریان بودم که از همان ابتدا به دنبال این کار بودند، این فهم که روایت این کار، اگر نگوییم به اندازه‌ی خود این کار اما در کنار این کار اهمیت دارد، به نظر من فهم بسیار بالایی بود. همین قدر عرض کنم بسیاری از مسائل مهم مملکتی ما چنین روایتی ندارد. یعنی وقایع مهمی که حتی بعد از انقلاب اسلامی اتفاق افتاد، وقایع متأخر ما، مثلاً فرض بفرمایید آن چه در قطع‌نامه‌ی 598 گذشته، آنچه در دادگاه لاهه مرحوم مصدق راجع به آن زحمت کشید، از هیچ کدام این‌ها، شما روایت روزنوشت ندارید و این‌ها ظلم‌های تاریخی است که ما به خودمان کرده‌ایم.

خیلی خوشحالم که در این شب میلاد در جایی نشسته‌ایم که این اتفاق تاریخی افتاده و این درایت و فهم امنای محترم وجود داشت که ثبت این کار در کنار خود این کار با ارزش است چرا که سالیانی بعد اگر اینجا بنشینیم و آقای حجتی که به نظرم جوان‌ترین فرد این گروه بودند، کمی مسن‌تر بشوند و حافظه‌شان خدای نکرده کمی تغییر بکند، دیگر شما نمی‌توانید هیچ روایت دست اولی داشته باشید. اما این کتاب به عنوان یک سند ان‌شاءالله باقی خواهد ماند.

ان‌شاءالله همان طوری که این کتاب می‌ماند، این حضور ما هم در این جلسه، در دستگاه دیگری باقی بماند و به یک معنا جزو افتخارات ما ثبت بشود.

خیلی متشکرم از توجه شما.

 

منبع:فارس

211008


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین