عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۷۹۰۶
تاریخ انتشار : ۰۳ مهر ۱۳۹۳ - ۲۳:۵۷
سلام بر تو اى جوادالائمه! و بر آن بارگاه خدایى ‏ات که تا دامنه قیامت، چشم ‏نواز همه از ره‏رسیدگانِ خسته خواهد بود.

عقیق:چه اضطرابى دامن زمین را فرا مى‏گیرد، آن‏گاه که دلش مزار امامى مى‏شود. گویى در آن هنگام، دست و پایش مى‏لرزد! زمین از اینکه باید گوهرى را در میان بگیرد، بسیار ناخشنود است. اکنون زمین چه شرمسار است که تنها بیست و پنج بهار، او را مهمان خوانش دیده بود؛ او که جواد بود و جود، قطره‏اى از پیشانى بلندش؛ تقى بود و پرهیزکارى، سطرى از صحیفه وجودش.

او که در همان خردسالى امام شد و در نوجوانى، رهگشاى گره‏ هاى فکرى. که بى‏ درنگ، دشوارترین پرسش را پاسخ مى ‏گفت و خبر از اتصال خویش به دریاى علم الهى مى‏ داد.

تنها «بیست و پنج» سال بود که نسیم «هل اتى» مى‏وزید و نهرهایى که از سرچشمه «طه» سیراب مى‏ شود، جارى بود. و چه زود، این نسیم از وزیدن افتاد و این عطر دل‏نواز، دامن برچید!

اما، نه... چشم دلت را باز کن و ببین! هنوز آن نسیم در حال وزیدن است و این شمیم روح‏بخش به مشام مى‏ رسد.

سلام بر تو اى جوادالائمه! و بر آن بارگاه خدایى ‏ات که تا دامنه قیامت، چشم ‏نواز همه از ره‏رسیدگانِ خسته خواهد بود.

براى هروله از «مروه» دلت تا «صفاى» کاظمین، راهى نیست. در این حج ولایت و عشق همیشه در «سعى» باش؛ که بى «سعى» نمى‏ توان به «صفاى» جمال دوست رسید.

غروب، در نفس گرم تو آرمیده است ای آسمان‏نشین! به زلالی آینه ‏هایی که در غربت، به کام سنگ در می‏ آیند! من در عجبم تو ای بغداد! چگونه تاوان این گناه را خواهی داد که آسمانِ غرق در اندوه، تو را نفرین می‏کند و کوچه‏ های زخم دیده، بی‏ لیاقتی تو را قهقهه می‏زنند.

مظلوم من! دل کدامین یاسمین، از غربتت به درد آمد که این‏چنین، به خاکیان پشت کردی و آسمان نشینی را پیشه؟ یاسین من! مفسران نگاهت، قاصدک ‏های پژمرده در باغ هستی ‏اند.

ای ستودنی! مدینه ‏ی فاضله‏ ی چشم‏هایت را، جایگاهی است والا. ... و من، مدینه را، این غربت همیشه جاری را، در اندوهی مطلق، به فرزندت علی می‏ سپارم. اکنون دستان آسمان چتری می‏شود که صبح را ارزانی بهشت کند و آسمان، این بلند همیشه، غربت تو را در خون خواهد گریست و در ماتم تو، قرن‏ها بر زمین، این خاکی ناشایست، خیره خواهد ماند.

ای دست‏هایت به نور بهشتی آغشته و آیه آیه رحمن در خونت جاری! چگونه می‏شود غربتت را در واژه‏ها به تصویر کشید؟ چگونه شامگاهان، در غربتت اشک بریزم؟ «ام‏الفضل»، در حریم تو یک زن بود و آسیه در خانه‏ی فرعون، زنی دیگر. کدامین زخمت را بسرایم ای ستاره‏ی فروزان بهشتی!

آسمان نشین من! تو نیستی امّا ...

 

منبع:جام

211008


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین