۰۷ آذر ۱۴۰۳ ۲۶ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۷ : ۰۵
عقیق:فاطمه
دختر على عليه السلام روزى امام زين العابدين عليه السلام را ديد كه وجود نازنين
او در اثر كثرت عبادت رنجور و ناتوان گرديده است . بدون درنگ پيش جابر آمد و گفت
:
جابر! اى صحابه رسول خدا! ما بر گردن شما حقوقى داريم .
يكى از آنها اين است كه اگر ببينى كسى از ما خود را از بسيارى عبادت و پرستش به
هلاكت مى رساند، او را تذكر دهى تا جان خود را حفظ نمايد. اينك على بن الحسين عليه
السلام يادگار برادرم خود را از كثرت عبادت رنجور كرده و پيشانى و زانوهاى او پينه
بسته است .
جابر به خانه امام چهارم عليه السلام رهسپار گشت . در
جلوى در كودكى را همراه با پسر بچه هايى از بنى هاشم ديد. جابر به راه رفتن اين
كودك با دقت نگاه كرد و با خود گفت . اين راه رفتن پيغمبر است . سپس پرسيد:
- پسر جان ! اسمت چيست ؟
فرمود: ((من محمد بن على بن حسينم )).
جابر به شدت گريست و گفت :
پدرم فداى تو باد! نزديك من بيا.
آن حضرت جلو آمد. جابر دكمه هاى پيراهن امام باقر عليه
السلام را باز كرد.
دست بر سينه اش گذاشت و بوسيد و در اين حال گفت
:
من از طرف پيغمبر صلى الله عليه و آله به تو سلام مى
رسانم . حضرت به من دستور داده بود كه با تو چنين رفتار كنم .
سپس گفت از پدر بزرگوارت اجازه بگير.
حضرت باقر عليه السلام پيش پدر آمد و رفتار پيرمرد و
آنچه كه گفته بود بر ايشان توضيح داد. امام فرمود:
فرزندم ! او جابر است . بگو وارد شود.
جابر وارد شد. امام زين العابدين عليه السلام را در
محراب ديد كه عبادت پيكرش را در هم شكسته و ناتوان كرده است .
امام عليه السلام به احترام جابر برخاست و از جابر
احوالپرسى نمود و او را در كنار خود نشاند.
جابر عرض كرد: اى پسر پيغمبر! تو كه مى دانى خداوند بهشت
را براى شما و دوستان شما آفريده و جهنم را براى دشمنانتان . پس علت اين همه كوشش
و زحمت در عبادت چيست ؟
امام عليه السلام فرمود: مگر رسول خدا صلى الله عليه و
آله را نديده بودى با آنكه خداوند در قرآن به آن حضرت گفته بود همه گناهان تو را
آمرزيده ايم باز جدم كه پدر و مادرم فداى او باد آنقدر عبادت كرد تا پا و ساقهاى
مباركش ورم نمود. عرض كردند: شما با اين مقام باز هم عبادت مى كنيد؟
فرمود: ((اءفلا اءكون
عبدا شكورا)) آيا بنده سپاسگزار خدا نباشم ؟
جابر دانست سخنانش در امام عليه السلام اثر ندارد و باعث
نمى شود كه از روش پرزحمت خود دست بردارد.
عرض كرد فرزند پيغمبر! پس حداقل جان خود را حفظ كن زيرا
كه شما از خانواده اى هستيد كه بلا و گرفتارى بواسطه آنان دفع مى شود و باران رحمت
به بركت وجودشان نازل مى گردد.
فرمود: جابر! من از روش پدرانم دست برنمى دارم تا به
ديدار ايشان نائل گردم . جابر گفت : به خدا سوگند! ميان اولاد پيامبران كسى را
مانند على بن الحسين عليه السلام نمى بينم ، مگر يوسف پيغمبر. قسم به پروردگار!
فرزندان اين بزرگوار بهتر از فرزندان حضرت يوسف هستند و از فرزندان او كسى است كه زمين
را پر از عدل و داد مى كند، بعد از آنكه پر از ظلم و ستم شود .
پی نوشت:
بحار: ج 46، ص 54
منبع:جام
211008