کد خبر : ۳۷۴۵
تاریخ انتشار : ۱۳ دی ۱۳۹۱ - ۲۰:۳۰
"بچه های قلم" :

وبلاگستان/ چهل غروب گذشته است

از بدرود اشکبار کاروان، چهل غروب گذشته است.
چهل روز پیش، حوالی اندوه، نیزارها ضجه زدند و مثنوی ها با گل های شیون، سرتاسر نینوا را پوشاندند.
هرگز نمی‌توان به اربعین نگاه کرد و آن همه نغمه‌های خاکستری را به یاد نیاورد.
امروز به جای همه یتیمان قافله، اربعین سخن می‌گوید.
اربعین، با بوی خون در مشام و آبله در پا، رسیده است تا بگوید همه اتفاقات سرخ، در راستای شکیبایی زینب بود.
اربعین، شعرهایی با کلماتی خون رنگ در سوگ لاله‌ها آورده است تا بگوید دل بستگی‌های زینب در آن دشت بلاخیز، یکی پس از دیگری پرپر شد.
و حال من  با پیراهنی از گریه در فرات اشک، غسل کرده‌ام ولی نمی‌دانم...
چگونه بايد گفت از عشق...
چه بايد گفت از درد...
ولی حسين حسين گفتن روبه سوی عاشقانه‌ترين لحظه‌ها، يعنی كه تنها تو را دوست دارم.
 
کد خبرنگار:211005

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین