عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۵۸۹۵
تاریخ انتشار : ۰۵ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۷:۴۷
تو دوست داشتی زودتر به خانه مراجعت کنیم و مقصودت حاصل شد

عقیق:فرزند آیت اله نخودکی اصفهانی  نقل می کنند: «هنگامی که ارتش روسیه خراسان را در اشغال خود داشت، ما در خارج شهر مشهد«نخودک» خانه داشتیم و مرحوم پدرم هفته ای دو روز برای انجام حوائج مردم و امور دیگر به شهر می آمدند. یکروز عصر که از شهر خارج می شدیم، احساس ناامنی کردم و به پدرم عرض کردم: چرا با وجود این هرج و مرج، تا نزدیک غروب در شهر مانده اید؟

فرمودند: «برای اصلاح کار علویه ای اجباراً توقف کردم.» گفتم: راه خطرناک است و سه کیلومتر راه ما در میان کوچه باغهای خلوت، امنیتی ندارد و اراذل و اوباش شبها در اینگونه طرق، مزاحم مردم می شوند. پدرم در آن اواخر، بر اثر کهولت بر مرکبی سوار می شدند و رفت و آمد می کردند. آنروز هم بر مرکب خود سوار بودند، در جواب من فرمودند: « تو هم ردیف من بر مرکب سوار شو

عرض کردم: پدر جان این مرکب ضعیف است و شما را هم به زحمت حمل می کند وانگهی شخصی نیز لازم است که دائماً آن را از دنبال براند. فرمودند: « تو سوار شو من دستور می دهم تند برود.» اطاعت کردم. وارد کوچه باغها شدیم که مؤذن تکبیر می گفت. در این وقت از من پرسیدند: «فلان کس را ملاقات کردی؟»

گفتم: آری. ناگهان و با حیرت دیدم که سر مرکب به در منزل مسکونی ما رسیده و مؤذن مشغول گفتن تکبیر است. در صورتی که برای رسیدن به خانه، لازم بود از پیچ چند کوچه باغ می گذشتیم و پس از عبور از دهی که سر راهمان قرار داشت، به قلعه نخـودک که در آنجا خانه داشتیم، می رسیدیم، با شگفتی پرسیدم:

پدرجان چگونه شد که ما ظرف چند لحظه به اینجا رسیدیم؟  فرمودند: کاری نداشته باش، تو دوست داشتی زودتر به خانه مراجعت کنیم و مقصودت حاصل شد. باز متعجبم که پس از ورود به خانه چه شد که حادثه را بکلی فراموش کردم تا آنکه پس از فوت آن مرحوم، به خاطرم آمد.

 

منبع:جام

211008


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین