۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۹ : ۱۷
عقیق: دراین باره روایت شده است روزی به امام علی(ع) خبر رسید معاویه تصمیم دارد با لشکری
مجهز، به سرزمین های اسلامی حمله کند.
امیرالمومنین علی(ع) برای سرکوبی دشمنان از کوفه بیرون
آمد و با سپاه مجهز به سوی صفین حرکت کردند. در سر راه به شهر مدائن (پایتخت
پادشاهان ساسانی) رسیدند و وارد کاخ کسری شدند.
حضرت پس از ادای نماز با گروهی از یارانش مشغولِ گشتن در
ویرانه های کاخ انوشیروان شدند و به هر قسمت کاخ که می رسیدند کارهایی را که در
آنجا انجام شده بود به یارانشان توضیح می دادند به طوری که باعث تعجب اصحاب می شد
و عاقبت یکی از آنان گفت:
یا امیرالمؤمنین! آنچنان وضع کاخ را توضیح می دهید که
گویا شما مدت ها اینجا زندگی کرده اید!
در آن لحظات که ویرانه های کاخ ها و تالارها را تماشا می
کردند، ناگاه علی (ع) جمجمه ای
پوسیده را در گوشه خرابه دید، پس به یکی از یارانشان فرمودند:
او را برداشته همراه من بیا!
سپس امام علی(ع) بر ایوان کاخ مدائن آمده و در آنجا
نشستند و دستور داده طشتی آوردند و مقداری آب در طشت ریختند و به آورنده جمجمه
فرمودند: آن را در طشت بگذار. وی هم جمجمه را در میان طشت گذاشت.
آنگاه علی(ع) خطاب به جمجمه فرمود: ای جمجمه؛ تو را قسم
می دهم! بگو من کیستم و تو کیستی؟
پس جمجمه با بیان رسا گفت: تو امیرالمؤمنین، سرور
جانشینان و رهبر پرهیزگاران هستی و من بنده ای از بندگان خدا هستم.
علی(ع) پرسید:حالت چگونه است؟
جواب داد: یا امیرالمؤمنین؛ من پادشاه عادل بودم، نسبت
به زیردستان مهر و محبت داشتم، راضی نبودم کسی در حکومت من ستم ببیند، ولی در دین
مجوسی (آتش پرستی) به سر می بردم. هنگامی که پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) به دنیا
آمد کاخ من شکافی برداشت، آنگاه به رسالت مبعوث شد. من خواستم اسلام را بپذیرم ولی
زرق و برق سلطنت مرا از ایمان و اسلام بازداشت و اکنون پشیمانم. ای کاش که من هم
ایمان می آوردم. ولی اینک از بهشت محروم هستم و در عین حال به خاطر عدالت از آتش
دوزخ هم درامانم.
وای به حالم! اگر ایمان می آوردم من هم با تو بودم. ای
امیرالمؤمنین و ای بزرگ خاندان پیامبر!
پی نوشت ها:
1-علامه مجلسی. بحارالانوار، ج41: 24.
2-حمید خرمی. داستان هایی از امام علی (ع): 65-67.
منبع:قدس
211008