عقیق: آیت الله صافی گلپایگانی: درباره شخصيّت عظيم علي عليه السّلام، با اينكه هزاران كتاب نوشته شده، مرور زمان روز به روز وسعت و عظمت آن را آشكارتر ميسازد و هر كس در مطالعه تاريخ زندگي و فضيلت آن حضرت وارد ميشود، خود را در برابر عظمتهايي تازه ميبيند كه گمان ميكند بر ديگران مجهول مانده است. يكي از ابعاد عظيم شخصيتي اميرالمؤمنين علي عليهالسلام، روش زمامداري آن حضرت است.
روش حكومت و زمامداري در اسلام و رابطه حكومت و جامعه، بر اساس مساوات، عدالت، احترام، رعايت حقوق همگان، توجّه به آزادي افراد، همكاريهاي صميمانه و حذف تشريفات بيهوده قرار دارد.
در اسلام، فردي حاكم است كه مسئوليّتش از ديگران بيشتر و خطيرتر باشد. حاكم مانند برادري مهربان و خادمي دلسوز و امين، وظيفه خود را انجام ميدهد و حكومت را وسيله اشباع غرايز حيواني و كبر و نخوت قرار نميدهد.
حاكم نميتواند خود يا خويشانش را بر ديگران ترجيح دهد يا زندگي پرتجمّلي داشته باشد يا الگوي زندگياش را كسري و قيصر قرار دهد يا بيش از حقّ خود از بيت المال بردارد و با اين اعمال، از مردم ساده و محروم فاصله بگيرد.
حاكم بايد به قدري به مردم نزديك باشد كه هر كس در هر رتبه و مقامي كه باشد، ساده و بي پيرايه در مجلس او بنشيند و از جانب ديگران تحقير نشود.
حكومت در جامعه اسلامي بايد سرچشمه درخشان عدالت اسلام بوده و از هر گونه استبداد و استثمار، پاك و منزّه باشد.
حكومت علي عليه السّلام نشاندهنده تمام اين اصول و روشنترين تجلّي حكومت به تمام معني انساني و معرّف حقيقي روح عدالت و مساوات اسلام بود.
علي عليه السّلام تنها كسي بود كه بعد از پيغمبر صلّي الله عليه وآله وسلّم به اهداف و تعاليم اسلام آگاه بود. او آيينه تمامنماي نظام اسلام، عدالت اسلام و همه برنامههاي اسلام بود. از اين جهت، حكومتش نيز روشنگر مفاهيم اسلامي در حكومت و سياست و اداره اجتماع و احترام به اصول آزادي و مساوات بود. او زمامداري بود كه حوايج خود را شخصاً عهدهدار مي شد.
هر گاه امام به بازار ميرفت و كالايي ميخريد، خودش آن را به منزل حمل ميكرد. گاهي اوقات در حالي كه بيت المال مسلمين در اختيارش بود، شمشير خود را در معرض فروش ميگذارد.
ايشان همواره با ضعيفان و بينوايان مصاحبت داشت و از آنها دلجويي ميكرد و به كارها و شكايات و مظالم، شخصاً رسيدگي مينمود. نان جو ميخورد و از غذاهاي لذيذ تناول نميكرد و مي فرمود:
«عَلِّلِ النَّفْسَ بِالْقُنُوعِ وَ اِلا طَلَبَتْ مِنْكَ فَوْقَ ما يَكْفيها؛ نفست را به صفت قناعت مداوا كن و الا از تو چيزي طلب ميكند كه تو توان كفايتكردن آن را نداري.» [1]
امام لباس خود را وصله ميزد و جامه وصلهدار ميپوشيد و ميفرمود: «يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَتَذُلُّ بِهِ النَّفْسُ وَيَقْتَدي بِهِ الْمُؤْمِنُون؛ قلب انسان به وسيله لباس مندرس، فروتني مييابد و نفس انسان خوار ميشود و ديگر مؤمنين نيز از اين روش درس ميگيرند.»[2]
هنگامي كه آن حضرت به سوي شام ميرفت، دهقانان انباز ايشان را ديدند، پياده شدند و مراسمي انجام دادند. حضرت فرمود: اين چه كاري است كه انجام داديد؟
گفتند: مراسمي است كه با آن به اميران (زمامداران) احترام ميكنيم.
مولا فرمود: «وَ اللهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهَذَا أُمَرَاؤُكُمْ وَ إِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِي دُنْيَاكُمْ وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِي أُخْرَاكُمْ؛ به خدا قسم. اميران شما از اين امر سودي نميبرند و شما خود را در دنيا به رنج و زحمت مياندازيد و در آخرت به اين كار، شقي و بدبخت ميشويد.»[3]
وقتي يكي از افراد، در حالي كه حضرت، سوار بودند چند قدمي به عنوان احترام، پياده امير مؤمنان را مشايعت كرد. اين عمل بر خاطر مَعدلت مآثِرِ آن حضرت گران آمد، فرمود: «اِرْجِعْ فَاِنَّ مَشْي مِثْلِكَ مَعَ مِثْلي فتنةٌ لِلْوالي وَ مَذِلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ؛ برگرد كه همانا راهرفتن مثل تو با من فتنه براي پادشاه و خواري و ذلّت براي مؤمن است»[4]
يعني اين گونه رفتار و احترام، باد در بيني اوليا و زمامداران مياندازد و آنان را به نخوت و تكبّر تشويق ميكند و كرامت و شرافت و عزّت نفس مؤمن را تباه ميسازد.
يكي از اصحاب، در مدح و ثناي آن حضرت بسيار سخن گفت. مولا آن را از او نپذيرفت و به او و ديگران تذكّر داد كه برنامه حكومتي او، برنامههايي كه اسلام آن را ميرانده است، نيست و از اين مدحها و سپاسها، ناراحت است و دوست ندارد از كسي اين ثناخوانيها را بشنود، زيرا خداوند در حمد و سپاس و نيايش و عظمت و كبريا، از هر كس سزاوارتر است.
آري! اين ثناخوانيهاي رو در رو، در حضور زمامداران، ادوار «اَكاسِرِه» و «قياصِره» را كه اسلام پشت سر گذارده، تجديد ميكند.
از جمله، آن حضرت فرمود: با من آن گونه كه با ستمكاران و جبّاران سخن گفته ميشود، سخن نگوييد و از من آنگونه كه در حضور پادشاهان تحفّظ كرده ميشود، تحفّظ نكنيد (آنچه را ميخواهيد، با الفاظ و عبارات عادي بيان داريد) و تملّق و چاپلوسي ننماييد و گمان نكنيد كه من از شنيدن سخن حق ناراحت ميشوم.
تا به اينجا كه ميفرمايد: «فَاِنَّما اَنَا واَنْتُمْ عَبيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَيْرُهُ؛ پس همانا من و شما بندگان مملكوك پروردگاري هستيم كه پروردگاري غير از او نيست.»[5]
به نظر ما تمام حسن روابط حكومت با جامعه در درك همين جمله است كه حاكم به راستي در يابد كه در بندگي، هيچ برتري بر رعايايش ندارد و همه بنده و مملوك پروردگار جهان ميباشند.
اينجاست كه همه توقّعات بيجا از بين ميرود؛ تمام تكبّرها، خودخواهيها، فرعونيّتها و فخر فروشيها نابود ميشود؛ تمام تشريفات حذف ميگردد و وجود حاكم، الگوي تواضع و فروتني و ادب نسبت به رعايا ميشود و اگر رعيّت هم اين معني عالي را درك كند، وجودش سرشار از عزّت نفس و شرافت ميشود و از تملّق و نيايش و نسبت دادن عناوين و القاب و مدايح بي معني، ابا ميورزد؛ در نتيجه عاليترين روابط بين جامعه و حكومت برقرار ميگردد.
پی نوشت:
[1] مستدرك الوسائل، ج 7، ص 365.
[2] شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 23.
[3] شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 10.
[4] شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 77.
[5] چون اين خطبه مشتمل بر مطالب عاليه ارزنده است، شايسته است كه مورد كمال توجّه و دقّت اهل معرفت واقع شود; قسمت هايي از آن در نهج البلاغه، و متن كامل آن در روضه كافي روايت شده است.
از پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله صافی
منبع:فردا