عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۲۷۴۰
تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱۳۹۳ - ۱۸:۲۶
پای حرفهای رمضانی شاعر پیشکسوت انقلاب
از «این بانگ آزادی است»، تا «ای مجاهد شهید مطهر» و خیلی دیگر از زیباترین و به یادماندنی ترین شعرهای آن دوران خاطره انگیز حاصل توست: حمید سبزواری که برای همه ما نام شناخته شده ای است. شاعری که بسیاری از اشعار و سرودهای خاطره انگیز انقلاب و جنگ را برایمان آفرید.
عقیق:حمید سبزواری برای همه ما نام شناخته شده ای است. شاعری که بسیاری از اشعار و سرودهای خاطره انگیز انقلاب و جنگ را برایمان آفرید.

از «این بانگ آزادی است»، تا «ای مجاهد شهید مطهر» و خیلی دیگر از زیباترین و به یادماندنی ترین شعرهای آن دوران خاطره انگیز.

او متولد (۱۳۰۴ سبزوار) شاعری است از نسل دیروز، پدرش، «عبد الوهاب» پیشه‌ور ساده‌ای بود که قریحه شعری داشت. جدش، ملا محمدصادق ممتحنی، شاعری مردمی بود که «مجرم» تخلص می‌کرد و آثارش در سفری به مشهد و در حمله راهزنان به یغما رفت.

مهمترین فعالیت سبزواری، شاعری می‌باشد.

شعر حمید، شناسنامه زمان مند انقلاب است، زیرا کمتر حادثه یا رویدادی است که انعکاس از آن درشعر او نباشد. شاعر با حساسیت ویژه خویش، هر رویداد مهم تاریخ معاصرایران رابا گل واژه‌های شعرش درحافظه زمانه نقش کرده است تا آیندگان از یاد نبرند که نسل گذشته در چه شرایط دشواری از آرمان‌ها و انقلابش دفاع کرده است.

با هم می نشینیم پای حرفهای رمضانی این شاعر انقلاب در خلوتگاه «گفتگوی تنهایی».

حمید سبزواری درباره علل سوق یافتن به سمت شعر اعتراض که در اشعارش موج میزند گفت: علاقه به مردم  وطن خودم و اعتقاد به ایمانی و ملی خودم.

من یک مسلمان هستم و بایستی افتخار کنم که مسمان هستم، ایرانی هستم و باید افتخار کنم که ایرانی هستم. علی (ع) یک شیعه، یک بزرگ مرد، یک دانشمند، یکی از آن افرادی که همه چیز در او وجود داشت. از خوبی و پاکیزگی، گفتارش، نوشته هایش، او برای جامعه یک معلم بود. علی (ع) را عرب ها نشناختند و علی و اولاد علی را که همگی شان یکی بعد از دیگری راه علی را ادامه دادند به شهادت رسیدند. اگر آن شهادت ها نبود، امروز ما هم اینجا نبودیم. منتها ملت ما درک کرد که بایستی کمک کند به عزیزانی که دارند راه خدا را می پیمایند و از پیامبر اسلام و ائمه طاهرین پیروی می کنند. نتیجتاً ملت ما به هیچ عنوان قاطی آنها نشد، اگر هم تار و بندی را به دور خودشان کشیدند ایرانی نبآنها بود.

سبزواری به بیان خاطره ای از زمان قبل از انقلاب و فضایی که بر شعر آن زمان حاکم بود پرداخت و اظهار داشت: مادر آن موقعیت شب ها گرد هم جمع می شدیم ، وقتی دعوتمان می کردند که بیایید شعر بخوانید و فردا چیزی را برای مردم بیان می کردیم. شعر بخوانید در ابتدا فکر می کردند که باید بیاییم در آنجا گل پری جون و از این جور چیزها بخوانیم. وقتی که ما می رفتیم آنجا و به مردم حالی می کردیم که راهتان این نیست و این ره شما است و شما بایستی در اینجا علمدار باشید و وطن خودتان را حفظ کنید، از دین خودتان حمایت کنید و به دیگران هم حالی کنید که ما زنده ایم و هیچ وقت پیروی از شما نمی کنیم و راهمان راهیاست که خدا و پیغمبر فرموده و راهی است که مملکت را از گرداب ها نجات می دهد.

سبزواری ارتباط خودش را با مردم علی رغم بودن در آستانه 90 سالگی خوب توصیف کرد و گفت: من فقط نبوده ام و افراد دیگری هم بوده اند، آنهااین ملت را زنده نگه داشته بودند؛ نتیجه این بود که ما زیر بال آنها نرفتیم و افتخار می کنیم که ما وسیله ی راهنمایی دیگران هم شده ایم.

این شاعر انقلاب با بیان اینکه مسیر انقلاب مسیری بود که خداوند به ما نشان داد، اظهار داشت: وقتی می بینم که ملت ما از گرداب ها نجات پیدا کرد و نتیجه اینکه افرادی در گوشه و کنار پیدا شدند و راه را به مردم نشان دادند این افتخار را خدا به ما داد. در موقعیتی که همه، همه چیز را زیر پایشان گذاشته بودند و می گفتند که نه خدایی هست و نه فردایی، نشان دادند که خدایی هست و فردایی هم هست.و آمدند. گرچه خیلی ها هم در این راه کشته شدند و به شهادت رسیدند . بارها و بارها سیلی خوردند ولی از میدان در نرفتند تا وقتی که به پیروزی رسیدند.

سبزواری درباره احساسش پس از گذشت این همه سال گفت:

هیچ احساس سیلی خوردن و ناکامی ندارم. ما وقتی که قیام کردیم و با دشمن درافتادیم و به لطف پروردگار به دشمن سیلی زدیم و مملکتمان را حفظ کردیم و از مردم مملکتمان یاری رسید، به همه چیز خودمان رسیدیم. الان هم این احساس را می کنم که خدایا شکر، که تو کمک کردی و این ملت را زنده کردی، یعنی راه پیش پایشان گذاشتی و فهمیدند که باید چکار کنند، کمک کنند و هر روز در خیابان مرگ بر آمریکا بگویند و مرگ بر صهیونیست بگویند.

وی ادامه داد: این جریان ها را که ما در آن موقع جرات می کردیم بگوییم، هیچ جای دنیا نداشت. دشمن هم به ما از راهی شروع کرد و تا توانست بعضی ها را کشت و می خواست عده ای دیگر را خانه نشین کند که نتوانست این کار را انجام دهد و مردم زندگی خودشان را حفظ کردند و به لطف پروردگار نتیجه این بود که ما مملکتمان به طرف آنها نرفت و بندگی آنها را نکرد.

سبزواری گفت: ما شیعه هستیم، عجیب اینجاست؛ ما پیامبر اسلام را شناختیم، ما علی (ع) را شناختیم، ما امام حسین (ع) را شناختیم. در مملکت خودمان بارها و بارها در عزای امام حسین نشستیم و به مردم دنیا نشان دادیم که اگر حقی است و حقیقتی است، بین اینها است. این ملت، ملت زنده ای بود که این کار را به لطف پروردگار کرد، الان هم من به چشم خودم می بینم که اگر خدای ناکرده جمله ای به ما بشود، باز این مردم، همان راه را خواهند گرفت و به همان حال سیلی به دشمن خواهند زد و موفق خواهند شد و آینده این مملکت محکم است.

این شاعر انقلاب درباره اینکه در سالهای بعد از انقلاب چقدر از عملکرد خود و یارانشان در این مسیر با قرائت این بیت که  به خود چو می نگرم جز خطا نمی بینم   /    بهانه ای که تو باشی رضا نمی بینم، اظهار داشت: دلم می خواست که این ملت به راهی برود که ملیت خودش را حفظ بکند و به دنیا هم نشان دهد که ما مسلمانی شیعه هستیم، ایرانی هستیم و  درک کرده ایم که بایستی این راه را برویم. نتیجه اش این بود که من به لطف خدا، خانواده خودم، مردم خودمان کلی در مقابل دشمن ایستادگی کردند و اسلام را حفظ کردند و علی (ع) و اولادش را شناختند و ا کوره هایی که آنها می خواستند ما را بسوزانند، سالم در آمدند و نتوانستند کاری بکنند و عقب نشستند.

سبزواری درباره بیتی که خواند اینگونه توضیح داد: من شعر می خواندم می آمدم، می دیدم بعضی ها کمی می لنگند، می رفتم حالی آنها کنم و شعر می خواندم برخیزید ای شهیدان راه خدا را می خواندم و حالیشان می کردم که تو نبایستی سرجایت بنشینی، بایستی از مملکت خودت دفاع کنی و باید مردم را یاری کنی. نتیجه این بودکه جوان ها از حرکتی که من می کردم من را به کلاس خودشان دعوت می کردند، می رفتم مدرسه اشان  برای صحبت می کردم و سعی می کردم که جوان های مملکت خودمان را بیدارشان کنم که شما ملتی هستید که بایستی ملت های زنده ای را بیافرینید. راهتان را انتخاب کنید و همراهی کنید آنهای را که این راه را انتخاب کرده اند و دارند حرکت می کنند و نتیجه این بود که خداوند ما را یاریمان کرد و الان هم مطمئن هستیم که راه حق ر پیمودیم. انسان هم چارپا نیست.  انسان، انسانی است که وقتی خدا انسان ر آفرید، فتبارک الله احسن الخالقین فرمود. به خودش تبریک گقت. که چنین چیزی را خلق کرده. جواب ابن مسئله چیست؟ پیروی کردن از حق و حقیقت. راه رفتن در جاده ای که انسان را به انسانیت کامل می رساند. پیروی از افرادی که در این راه دارند گام می گذارند. دوست داشتن اشخاصی که دارند کمک می کنند.

این هنرمند کشورمان به بیان خاطره ای از سفرش به آمریکا پرداخت و گفت: ملت ما ملتی است که این را به دست آورد و اگر اینها نبود امروز بنده در آمریکا بودم. من در آنجا، از همینجا حرکت کردم و رفتم در آمریکا . آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو  /  خون جوانان ما می چکد از چنگ تو را من در آنجا خواندم. عجیب اینجاست که در آمریکای جنوبی که رفته بودم، عده ای پیدا شدند و کلی من را تشویق کردند و دیدم که آنها هم درد و دل دارند و جرات نمی کنند که حرفی بزنند.

سبزواری درباره آفرینش انسان و جایگاه انسان گفت: انسان در بین تمام موجودات به گونه ای خلق شده است که خدا را می شناسد، راهش را می تواند درک کند. بدون این که نگاهی کند به این طرف و آن طرف احساس می کند که یک موجودی است غیر از همه چیزها. نه اسب است، نه شیر است. انسان موجودی با شاکله مخصوص خودش. چرا ما نامردی کنیم در مقابل چنین عظمتی و برویم راه دیگری را بپیماییم.

این هنرمند متعهد کشورمان درباره میزان رضایت از خودش بیان کرد: من معتقدم که اگر خدا فرصتی می دهد باز هم  آن را ادامه دهیم. تا همین جایش هم می گویم خدایا شکر. آینده هم به جوانان می سپاریم. امیدوارم که جوان ها این توشه ای که ما به آنها می دهیم به نحو احسن استفاده بکنند و حتما هم استفاده می کنند و راهی که ما رفتیم آنها هم ادامه دهند.

وی افزود: من در حدود 81 الی 82 سال دارم و در حال رفتن هستم، من به جوان ها توصیه می کنم این راه راهی است که ما کلی شهید داده ایم،کلی سرفرازی کسب کرده ایم، نه اینکه در مقابل شهیدی که دادیم فقط خون بها بدهیم، نه، چرا او شهادت را انتخاب کرد، من هم شهادت را انتخاب کنم که سیلی به دشمن بزنیم، که الحمدالله این پیروزی حاصلمان شد و سرفراز هستیم؛ امیدوارم که اه ما هم، بی رهرو نباشد.

سبزواری با تاکید بر لزوم حفظ اعتقادات توسط هر انسان اظهار داشت:

اگر را بگذارید کنار، انسانی که در این راه پا گذاشت و درکی پیدا کرد و راه خودش را شناخت، من فکر نمی کنم که راه دیگری را برود. من سخت ترین تنگنا را می پذیرم ولی دست از اعتقادات خودم بر نمی دارم. فرزندان و خانواده من هم این گونه هستند. به لطف پروردگار ملت ما هم دارد در راه خودش می رود.  در اطذاف همبسیاری از ملت ها راه ما را انتخاب کرده اند.

استاد شعر و ادبیات از تاثیر همنشینی با واژگان و کلمات گفت و بیان کرد: همنشینی با اینها باعث شده اگر چیزی را من نمی دانستم، از آنها بهره می گرفتم و به کمالات و درک خودم اضافه می کردم. و نتیجه اش این بود کهاعتقادم بیشتر می شد که راهم درست است.

منبع:روابط عمومی صدا و سیمای جمهوری اسلامی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین