عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۲۷۲۵
تاریخ انتشار : ۲۱ تير ۱۳۹۳ - ۲۳:۱۷
تفسیری از جزء چهاردهم:
عقیق:آیه ٩٠ از سوره مبارکه النحل (۱۶)

إِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (٩٠)


معنای آیه

خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد و (همچنین) به بخشش به نزدیکان; و از فحشا و منکر و ستم، نهى مى کند; خداوند به شما اندرز مى دهد، شاید متذکّر شوید. (٩٠)


تفسیر آیه

جامع‌ترین برنامه اجتماعى

در تعقیب آیه گذشته که قرآن را بیانگر همه چیز مى شمرد، در این آیات نمونه اى از جامعترین تعلیمات اسلام در زمینه مسائل اجتماعى، و انسانى و اخلاقى بیان شده است.

در نخستین آیه به شش اصل مهم که سه اصل، جنبه مثبت و مأمورٌ به، و سه اصل جنبه منفى و منهىٌ عنه دارد، دیده مى شود.
در آغاز مى گوید: «خداوند فرمان به عدل و احسان مى دهد و (همچنین) بخشش به نزدیکان» (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى).

چه قانونى از «عَدْل» وسیعتر و گیراتر و جامعتر تصور مى شود؟ عدل همان قانونى است که تمام نظام هستى بر محور آن مى گردد، آسمانها و زمین و همه موجودات با عدالت بر پا هستند (بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الأَرْضِ).(1)

جامعه انسانى که گوشه کوچکى از این عالم پهناور است نیز، نمى تواند از این قانون عالم شمول، بر کنار باشد، و بدون عدل، به حیات سالم خود ادامه دهد.

مى دانیم عدل به معنى واقعى کلمه آنست که هر چیزى در جاى خود باشد، بنابراین، هر گونه انحراف، افراط، تفریط، تجاوز از حدّ، تجاوز به حقوق دیگران بر خلاف اصل عدل است.

یک انسان سالم، کسى است که تمام دستگاههاى بدن او هر یک کار خودش را بدون کم و زیاد، انجام دهد، اما به محض این که: یک یا چند دستگاه در انجام وظیفه کوتاهى کرد یا در مسیر تجاوز گام نهاد، فوراً آثار اختلال در تمام بدن نمایان مى شود، و بیمارى حتمى است.
کل جامعه انسانى نیز همانند بدن یک انسان است، که بدون رعایت اصل عدالت بیمار خواهد بود.

اما از آنجا که عدالت با همه قدرت و شکوه و تأثیر عمیقش، در مواقع بحرانى و استثنائى به تنهائى کارساز نیست، بلافاصله دستور به «احسان» را پشت سر آن مى آورد.

به تعبیر روشنتر در طول زندگى انسانها مواقع حساسى پیش مى آید که حل مشکلات به کمک اصل عدالت به تنهائى امکان پذیر نیست، بلکه، نیاز به ایثار و گذشت و فداکارى دارد، که با استفاده از اصل «احسان» باید تحقق یابد.

فى المثل، دشمن غَدّارى به جامعه اى حمله کرده است، و یا طوفان و سیل و زلزله، بخشى از کشورى را ویران نموده، اگر مردم در چنین شرائطى بخواهند در انتظار آن بنشینند که مثلاً مالیاتهاى عادلانه، و سایر قوانین عادى، مشکل را حل کند، امکان پذیر نیست.

اینجاست که باید همه کسانى که داراى امکانات بیشتر از نظر نیروى فکرى، جسمانى و مالى هستند، دست به فداکارى بزنند، و تا آنجا که در قدرت دارند، ایثار کنند، و گرنه دشمن جبار ممکن است کل جامعه آنها را از بین ببرد و یا حوادث دردناک طبیعى، جمع کثیرى را به کلى فلج کند.

اتفاقاً این دو اصل، در سازمان بدن یک انسان نیز به طور طبیعى حکومت مى کند، در حال عادى تمام دستگاههاى بدن نسبت به یکدیگر خدمت متقابل دارند و هر عضوى براى کل بدن، کار مى کند و از خدمات اعضاى دیگر نیز بهره مند است (این همان اصل عدالت است).

ولى گاه عضوى مجروح مى شود و توان متقابل را از دست مى دهد، آیا ممکن است در این حال، بقیه اعضاء او را به دست فراموشى بسپارند، به خاطر این که: از کار افتاده است؟ آیا ممکن است دست از حمایت و تغذیه عضو مجروح بردارند؟ مسلماً نه (و این همان احسان است).

در کل جامعه انسانى نیز این دو حالت باید حاکم باشد و گرنه جامعه سالمى نیست.

در اخبار اسلامى و همچنین گفتار مفسران در فرق میان این دو یعنى عدل و احسان بیانات مختلفى دیده مى شود که، شاید غالباً به آنچه در بالا گفتیم باز مى گردد.

در حدیثى از على(علیه السلام) مى خوانیم: العَدْلُ الاِنْصافُ، وَ الاِحْسانُ التَّفَضُّلُ: «عدل آنست که حق مردم را به آنها برسانى، و احسان آن است که بر آنها تفضل کنى»(2) این همان است که در بالا اشاره شد.

بعضى گفته اند: عدل، اداء واجبات و احسان انجام مستحبات است.

بعضى دیگر گفته اند: عدل، توحید است، و احسان اداء واجبات (طبق این تفسیر عدل به اعتقاد اشاره مى کند و احسان به عمل).

بعضى گفته اند: عدالت، هماهنگى ظاهر و باطن است، و احسان آن است که باطن انسان از ظاهر او بهتر باشد.

بعضى دیگر عدالت را مربوط به جنبه هاى عملى دانسته اند و احسان را مربوط به گفتار.

ولى، همان گونه که گفتیم، برخى از این تفسیرها با تفسیرى که در بالا آوردیم هماهنگ است و برخى دیگر نیز منافات با آن ندارد و قابل جمع.

اما مسأله نیکى به نزدیکان (إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى) در واقع بخشى از مسأله احسان است، با این تفاوت که: احسان در کل جامعه است، و «إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى» در خصوص خویشاوندان و بستگان که جامعه کوچک محسوب مى شود، و با توجه به این که: جامعه بزرگ، از جامعه کوچکتر یعنى جامعه فامیلى ترکیب شده، هر گاه، این واحدهاى کوچکتر از انسجام بیشترى برخوردار گردند، اثر آن در کل جامعه ظاهر مى شود، و در واقع وظائف و مسئولیتها به صورت صحیحى در میان مردم تقسیم مى گردد، چرا که هر گروه در درجه اول به ضعفاى بستگان خود مى پردازد، و از این طریق، همه این گونه اشخاص زیر پوشش حمایت نزدیکان خود قرار مى گیرند.

در بعضى از احادیث اسلامى مى خوانیم: منظور از «ذِى الْقُرْبى»، نزدیکان پیامبر یعنى امامان اهلبیتند، و منظور از «إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى»، اداء خمس مى باشد.

این تفسیر هرگز نمى خواهد مفهوم آیه را محدود کند، بلکه هیچ مانعى ندارد آیه، به مفهوم وسیعش باقى باشد و این قسمت نیز یکى از مصادیق روشن آن مفهوم عام محسوب گردد.

بلکه، اگر ما «ذِى الْقُرْبى» را به معنى مطلق نزدیکان اعم از نزدیکان در فامیل و نسب و یا نزدیکان دیگر بدانیم، آیه مفهوم وسیعترى پیدا مى کند که حتى همسایگان و دوستان و مانند آن را شامل مى شود (هر چند معروف در معنى ذى القربى، خویشاوندان است).

مسأله کمک به جامعه هاى کوچک (یعنى بستگان و خویشاوندان) از آن نظر که از پشتوانه عاطفى نیرومندى برخوردار است، از ضمانت اجرائى بیشترى بهره مند خواهد بود.

بعد از تکمیل این سه اصل مثبت، به سه اصل منفى و منهى مى پردازد و مى گوید: «خداوند از فحشاء و منکر و بغى، نهى مى کند» (وَ یَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ).

پیرامون این تعبیرات سه گانه «فحشاء»، «منکر» و «بغى» نیز مفسران سخن بسیار گفته اند، اما آنچه مناسبتر با معنى لغوى و قرینه مقابله این صفات با یکدیگر به نظر مى رسد، آنست که «فحشاء» اشاره به گناهان پنهانى، «منکر» اشاره به گناهان آشکار، و «بغى»، هر گونه تجاوز از حق خویش و ظلم و خود برتربینى نسبت به دیگران است.

بعضى از مفسران(3) گفته اند: سرچشمه انحرافات اخلاقى، سه قوه است: قوه شهوانى، غضبى و نیروى وهمى شیطانى.

اما قوه شهوانى، انسان را به لذت گیرى هر چه بیشتر مى خواند، و غرق در «فحشاء» و زشتیها مى کند.

قوه غضبیه، انسان را به انجام «منکرات» و آزار مردم وا مى دارد.

اما قوه وهمیه شیطانیه، حس برترى طلبى و ریاست خواهى و انحصارجوئى و «تجاوز به حقوق دیگران» را در انسان زنده مى کند و او را به این اعمال وا مى دارد.

خداوند با تعبیرهاى سه گانه فوق، نسبت به طغیان این غرائز، هشدار داده و با یک بیان جامع که همه انحرافات اخلاقى را در بر مى گیرد به راه حق، هدایت نموده است.

و در پایان آیه، به عنوان تأکید مجدد روى تمام این اصول ششگانه مى فرماید: «خداوند به شما اندرز مى دهد شاید متذکر شوید» (یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ).

* * *

جامع‌ترین آیات خیر و شرّ

جاذبه محتواى این آیه و طرز بیان آن چنان است که: در روایتى مى خوانیم: «عثمان بن مظعون» که از صحابه معروف پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است مى گوید: «من در آغاز، اسلام را تنها به طور ظاهرى پذیرفته بودم نه با قلب و جان، دلیل آن هم این بود که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) کراراً پیشنهاد اسلام به من کرد و من هم از روى حیا پذیرفتم، این وضع همچنان ادامه یافت، تا این که: روزى خدمتش بودم، دیدم سخت در اندیشه فرو رفته است ناگهان چشم خود را به طرف آسمان دوخت، گوئى پیامى را دریافت مى دارد، وقتى به حال عادى بازگشت، از ماجرا پرسیدم.

فرمود: آرى هنگامى که با شما سخن مى گفتم ناگهان جبرئیل را مشاهده کردم که: این آیه را براى من آورد: «إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى...»، پیامبر(صلى الله علیه وآله) آیه را تا آخر براى من خواند، چنان محتواى آیه در قلب من اثر گذاشت که، از همان ساعت اسلام در جان من نشست، من به سراغ «ابوطالب» عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله) رفتم و جریان را به او خبر دادم.

فرمود: اى طایفه قریش از محمّد(صلى الله علیه وآله) پیروى کنید، که هدایت خواهید شد، زیرا او شما را جز به مکارم اخلاق دعوت نمى کند، سپس به سراغ «ولید بن مغیره» (دانشمند معروف عرب و یکى از سران شرک) رفتم و همین آیه را بر او خواندم، او گفت: اگر این سخن از خود محمّد(صلى الله علیه وآله) است بسیار خوب گفته و اگر از پروردگار او است باز هم بسیار خوب است».(4)

در حدیث دیگرى مى خوانیم: پیامبر(صلى الله علیه وآله) این آیه را براى «ولید بن مغیره» خواند، «ولید» گفت: فرزند برادر(5) دوباره بخوان! پیامبر(صلى الله علیه وآله) تکرار کرد.

«ولید» گفت: اِنَّ لَهُ لَحَلاوَةً، وَ اِنَّ عَلَیْهِ لَطَلاوَةً، وَ اِنَّ أَعْلاهُ لَمُثْمِرٌ، وَ اِنَّ أَسْفَلَهُ لَمُغْدِقٌ، وَ ما هُوَ قَوْلُ الْبَشَرِ:

«شیرینى خاصى دارد و زیبائى و درخشندگى مخصوصى، شاخه هایش پر بار، و ریشه هایش پر برکت است، و این گفتار بشر نیست».(6)
در حدیث دیگر از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: جِماعُ التَّقْوى فِى قَوْلِهِ تَعالى إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإِحْسانِ: «مجموعه تقوا در این گفتار خدا است، که مى فرماید: خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد».(7)

از احادیث بالا و احادیث متعدد دیگر به خوبى استفاده مى شود که: آیه فوق به عنوان یک دستور العمل کلى اسلامى و یکى از مواد قانون اساسى اسلام و منشور جهانى آن، همواره مورد توجه مسلمانان بوده است، تا آنجا که طبق حدیثى، هر گاه امام باقر(علیه السلام) نماز جمعه مى خواند، آخرین سخنش در خطبه نماز همین آیه بود و به دنبال آن چنین دعا مى کرد: أَللّهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّنْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرى: «خداوندا! ما را از کسانى قرار ده که اندرزها را مى شنوند و به حالشان مفید است» سپس از منبر فرود مى آمد.(8)

احیاى اصول سه گانه عدل و احسان و ایتاء ذى القربى و مبارزه با انحرافات سه گانه فحشاء و منکر و بغى در سطح جهانى، کافى است که دنیائى آباد و آرام و خالى از هر گونه بدبختى و فساد بسازد، و اگر از «ابن مسعود» صحابى معروف نقل شده که: «این آیه جامعترین آیات خیر و شرّ در قرآنست» به همین دلیل است.

محتواى آیه فوق ما را به یاد حدیث تکان دهنده اى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى اندازد که فرمود: صِنْفانِ مِنْ أُمَّتِى اِنْ صَلَحا صَلَحَتْ أُمَّتِى وَ اِنْ فَسَدا فَسَدَتْ أُمَّتِى: «دو گروه از امت منند که اگر اصلاح شوند امت من اصلاح مى شوند و اگر فاسد شوند، امت من فاسد مى شوند».

عرض کردند: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله) این دو گروه کیانند؟ فرمود: الفُقَهاءُ وَ الأُمَراءُ: «دانشمندان و زمامداران»!.

مرحوم «محدث قمى» در «سفینة البحار» بعد از نقل این حدیث، حدیث مناسب دیگرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند:

قَالَ تُکَلَّمُ النَّارُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثَلاثَةً: أَمِیراً، وَ قَارِیاً، وَ ذا ثَرْوَة مِنَ الْمَالِ.
فَیَقُولُ لِلأَمِیرِ: یا مَنْ وَهَبَ اللَّهُ لَهُ سُلْطَاناً فَلَمْ یَعْدِلْ، فَتَزْدَرِدُهُ کَما یَزْدَرِدُ الطَّیْرُ حَبَّ السِّمْسِمِ.
وَ تَقُولُ لِلْقَارِئِ: یا مَنْ تَزَیَّنَ لِلنَّاسِ وَ بَارَزَ اللَّهَ بِالْمَعاصِی فَتَزْدَرِدُهُ.
وَ تَقُولُ لِلْغَنِیِّ: یا مَنْ وَهَبَ اللَّهُ لَهُ دُنْیاً کَثِیرَةً وَاسِعَةً فَیْضاً وَ سَأَلَهُ الْحَقِیرَ الْیَسِیرَ قَرْضاً فَأَبَى إِلاّ بُخْلاً فَتَزْدَرِدُهُ:

«در روز رستاخیز آتش دوزخ با سه گروه سخن مى گوید: زمامداران، دانشمندان و ثروتمندان.
به زمامداران مى گوید: اى کسانى که خدا به شما قدرت داد، اما اصول عدالت را به کار نبستید، و در این هنگام آتش آنها را مى بلعد همان گونه که پرندگان دانه کنجد را!.
و به دانشمند مى گوید: اى کسى که ظاهر خود را براى مردم زیبا ساختى، اما به معصیت خدا پرداختى، سپس او را مى بلعد.
و به ثروتمند مى گوید: اى کسى که خداوند به تو امکانات وسیعى بخشید و از تو خواست مختصرى از آن را انفاق کنى اما تو بخل کردى سپس او را نیز مى بلعد».(9)

در زمینه عدالت، که یک رکن بسیار مهم اسلامى است در ذیل آیه 8 سوره «مائده» بحث مشروحى آوردیم، مراجعه فرمائید.(10)

پی نوشت:
1 ـ «عوالى اللئالى»، جلد 4، صفحه 102.
2 ـ «نهج البلاغه»، کلمات قصار، جمله 231.
3 ـ تفسیر «کبیر فخر رازى»، جلد 20، صفحه 104.
4 ـ «مجمع البیان»، جلد 6، صفحه 380، ذیل آیه مورد بحث.
5 ـ این تعبیر به خاطر آنست که «ولید بن مغیره» عموى «ابوجهل» و هر دو از قریش بودند.
6 ـ «مجمع البیان»، جلد 6، صفحه 381، ذیل آیه مورد بحث.
7 ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 78، حدیث 196.
8 ـ «کافى»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 3، صفحه 77، حدیث 192.
9 ـ «سفینة البحار»، جلد 1، صفحه 30.
10 ـ جلد چهارم تفسیر «نمونه»، صفحه 299.
از مجموعه تفسیر قرآن آیت الله مکارم شیرازی
منبع:فردا

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین