عقیق:در بحث های تفسیر موضوعی اشاره شده است که ما پنج مرحله داریم و این مراحل پنجگانه مقدور ما هم است و باید این مراحل پنجگانه را یکی پس از دیگری طی کنیم: اول معرفت است بعد هجرت است بعد سرعت است بعد سبقت است بعد امامت.
این مراحل پنجگانه را یکی پس از دیگری قرآن کریم معین کرده [و] اینها در بحثهای تفسیر موضوعی مفصل آمده که ما اول باید حق را بشناسیم باطل را بشناسیم مبدأ و منتها را بشناسیم آغاز و انجام را بشناسیم خودمان را بشناسیم [که] از کجا آمدیم در کجا هستیم کجا میخواهیم برویم [که] اینها به معرفت برمیگردد. حالا که معلوم شد در عالم چه خبر است [و] ما در کجای عالم قرار داریم، باید از پلیدی و پلشتی و زشتی هجرت کنیم و چون راه هجرت راه مستقیم است و هیچ مانعی در کار نیست موظفیم سرعت بگیریم چون هر چه سریعتر حرکت کنیم کسی مانع ما نیست؛ این ﴿سارعوا﴾[1] که در قرآن کریم آمده برای همین است. یک وقت است یک جاده باریکی است که سرعت با تصادف همراه است؛ اما اگر جاده وسیع بود ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ﴾[2] بود نه سرعت با آسیب همراه است و نه سبقت.
اول فصل معرفت است باید فراهم بکنیم، بعد فصل هجرت است باید عمل بکنیم، بعد فصل سرعت است که باید با شتاب حرکت کنیم، بعد فصل سبقت است چون اینجا آدم جلوتر برود مانعی نیست، این مسائل دنیایی نیست تکاثر نیست که بگوید من از او بیشتر دارم بشود دوزخ، بلکه کوثر است؛ مثلاً کسی بخواهد متواضعتر از دیگری باشد مؤدبتر از دیگری باشد مهربانتر از دیگری باشد اینها هیچ مشکلی ایجاد نمیکند اما اگر کسی خواست متکبرتر از دیگری باشد سرمایهدارتر از دیگری بشود اول دعواست ولی مؤدبتر باشد دعوا ندارد متواضعتر باشد دعوا ندارد مهربانتر باشد دعوا ندارد رئوفتر باشد دعوا ندارد؛ آن تکاثر است که دعوا دارد نه کوثر. سبقت یعنی سبقت! بعد هم وقتی که سبقت گرفتیم و جلو افتادیم، نگوییم ما که به مقصد رسیدیم، به ما چه، [بلکه آنجا] مرحله امامت مطرح است که هر کدام از ما باید امام باشیم، حالا بعضیها امام خانواده خودشاناند؛ نشستن آنها رفتن آنها برخاستن آنها غذا خوردن آنها آب خوردن آنها تعارف کردن آنها با ادب همراه است، این امام بچههاست. کسی که در منزل نمیداند چقدر بخندد [و] چطور بخندد او که مربی نیست، کسی که نمیداند چقدر غذا بخورد [یا مثلاً] با دهان پر از غذا حرف نزند، لقمه را به اندازه خودش بگیرد، جلوی دیگری را نگاه نکند، او که نمیتواند مربی کسی باشد. خب وقتی که ما فهمیدیم چطور غذا بخوریم چطور آب بنوشیم چطور حرکت کنیم چطور لباس بپوشیم هر لباسی را درحضور بچهها عوض نکنیم هر لباسی را در حضور بچهها نپوشیم میشویم امام خانواده، وقتی امام خانواده شدیم اگر رشد کردیم میشویم امام قبیله امام محله امام جماعت امام جمعه امام شهر امام کشور امام قاره. پس اول معرفت است بعد هجرت است بعد سرعت است بعد سبقت است بعد امامت.
حل مشکلات جامعه در سایه تقوا
تقوا، کلید اتقان و ذخیره معاد
وجود مبارک حضرت امیر (ع) در آغاز این خطبه نورانی 230 فرمود: «فإنّ تقوی اللّه مِفتاحُ سَدادٍ» ـ اینها منافع و اهداف و غایات تقواستـ «مفتاح» یعنی کلید «سَداد» هم یعنی محکمی؛ چیز صواب چیزی که مصلحت است صحیح است [چنین چیزی] سدید است و قرآن کریم هم ما را به قول سدید دعوت کرده نه شدید: ﴿قُولُوا قَوْلاً سَدیداً﴾[3]. حرف های برهانی حرف های متقن حرف های صحیح را میگویند قول سدید؛ کلیدِ کار صحیح و حرف صحیح تقواست. «فإنّ تقوی اللّه مِفتاح سَدادٍ و ذخیرةُ معادٍ»؛ ما چون با مرگ از بین نمیرویم و نمیپوسیم بلکه از پوست به در میآییم (یک) و فرهنگ دین هم این است که انسان مرگ را میمیراند نه اینکه مرگ انسان را بمیراند و او را از پا در بیاورد و نابود کند (دو) [یعنی] ما مرگ را که تغییر و تحول است از پا در میآوریم میشویم ابدی، چون ابدی هستیم و زندهایم بالأخره مسکن میخواهیم لباس میخواهیم غذا میخواهیم [و] باید همین جا تهیه کنیم آنجا که خبری نیست، لذا فرمود: «و ذخیرةُ معادٍ».
تقوا مایه آزادی از هوس ها
سوم: «و عتقٌ مِن کلِّ مَلَکَةٍ»؛ درست است که نظام بردگی برداشته شد برده بودن چیز بدی است، خب ما خودمان را آزاد کنیم. اینکه میبینید بعضی ها میگویند من هر چه بخواهم میگویم هر چه بخواهم تهیه میکنم هر جا بخواهم میروم یعنی من برده هوسم اما اگر کسی بگوید من خواستههایم را با عقل تنظیم میکنم با شرع تنظیم میکنم [و] آنکه مطابق با عقل یا نقل بود را میپذیرم وگرنه نمیپذیرم، این آزاد است. یکی از برکات تقوا و فواید تقوا آزادی از هوس است.
نجات انسان و نیل به آرزوها در پرتو تقوا
«و نَجاةٌ مِن کلِّ هَلَکَة» چون همه این هلاکت ها و سقوط ها در اثر بیتقوایی است. «بها یَنجَحُ الطّالبُ و یَنجُو الْهاربُ و تُنالُ الرَّغائِبُ»؛ تقوا وقتی پدید آمد انسان به اهداف میرسد.
آن کسی که بخواهد از سقوط و هبوط و تلخی و تیرگی و تاریکی فرار بکند نجات پیدا میکند و آنچه مورد رغبت است به وسیله همین، دسترسی به آن آسان میشود؛ نیل به چیزی که مورد رغبت است با همین تقوا حاصل میشود. خب این بخش اول و فصل اول که تقوا فوایدش و برکاتش چیست.
ضرورت مغتنم شمردن فرصت ها جهت عمل صالح
در فصل دوم فرمود: «فاعمَلوا»؛ حالا که تقوا این برکات را دارد عمل بکنید، چه وقت عمل بکنید؟ الآن که فرشتهها اعمال را مینویسند، ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾[4]، اعمالتان بالا میرود [و] مورد قبول قرار میگیرد، الآن که فرصت دارید، این عمل را انجام بدهید. ادبای سابق میگفتند که وقت را با یاقوت نمیشود خرید اما یاقوت را با وقت میشود خرید، این یعنی چه؟ یعنی اگر کسی عمرش باقی باشد میتواند این وقت را [و] عمر را بدهد و یاقوت تهیه کند اما وقتی که عمرش پایان پذیرفت هر چه یاقوت هم داشته باشد به او وقت نمیدهند، این است که گفتند وقت را با یاقوت نمیشود تهیه کرد گرچه یاقوت را با وقت میشود فراهم کرد. اینجا فرمود: «فاعْمَلوا و العمَلُ یَرفَعُ» چون ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾[5]. «و التّوبةُ تَنفَعُ»؛ الآن توبه قبول است کاملاً در باز است اما ـ خدای ناکردهـ به لحظه احتضار که رسید هیچ کدام از این آثار حاصل نیست. «و الدُّعاءُ یُسْمَعُ»؛ خدای سبحان فرمود شما دعا کنید بخوانید من میشنوم.
ضرورت سرعت به سوی خیرات و اغتنام فرصت ها
بعد فرمودند سرعت بگیرید مبادا یک وقت بگویید فرصت هست. هیچ فرصت نیست، روشن هم نیست که مرگ چه وقت میآید. یکی از برکات جریان مرگ همان اختفای آن است فرمودند: «و بادِروا بِالأعمالِ»؛ مبادرت کنید عجله کنید برای اینکه عمر معلوم نیست تا چه وقت میماند: «عُمُراً ناکِساً» ـ ناکس یعنی ناقصـ ممکن است یک وقت عمر تمام بشود «و مَرَضاً حابِساً» یا ممکن است اصل حیاتتان بماند ولی بیماری نگذارد شما کارهایتان را انجام بدهید یا اصل حیات گرفته بشود: «أو موتاً خالساً». این خالس از اختلاس است، اختلاس، همین ربودن است؛
مرگ، درهم کوبنده لذتها و آرزوها
«فإنّ الموتَ هادمُ لذّاتِکم و مُکدِّرُ شهواتِکم و مُباعِدُ طِیّاتِکم»؛ مرگ تمام لذتها را از شما میگیرد تمام اشتهاها و شهوتها و گرایشها را تیره و تار میکند تمام آن اهدافی که دارید را در هم میکوبد. کار مرگ این است [و] معلوم هم نیست که چه وقت فرا میرسد. پس جوانی در معرض نقصان است (یک)، بیماری در راه است (دو)، مرگ هم که خبر نمیکند (سه)، مرگ هم تمام شهوتها و لذتها و آمال و آرزوها و آرمانها را در هم میکوبد (چهار).
حتمی بودن و شکست ناپذیری مرگ
بعد فرمود: «زائرٌ غیرُ مَحبوبٍ»؛ به سراغ آدم میآید چه ما بخواهیم چه نخواهیم «و قِرنٌ غیرُ مغلوبٍ»؛ قرینی است و همآوردی است که زمین نمیخورد (نمیشود آن را زمین زد) قرین آدم است با آدم همآورد است کُشتی میگیرد ولی هرگز شکست نمیخورد. «و واتِرٌ غیرُ مَطلوبٍ» یعنی قاطع آسیب میرساند اما کسی نمیتواند او را بگیرد قصاص بکند بگوید من با مرگ میخواهم درگیر بشوم حقم را بگیرم (این طور نیست).
گسترده شدن دام ها و رها شدن تیرهای مرگ
«قد أعْلَقَتْکم حَبائِلُه و تَکَنَّفتْکُم غَوائِلُه و أقْصَدَتْکُم مَعَابِلُهُ»؛ این الآن دامش را انداخته تورش را انداخته
بعد فرمود: «و عَظُمَتْ فیکم سَطوَتُه»؛ سلطنت آن سطوت آن درباره شما زیاد است، هیچ کس در برابر مرگ نمیتواند مقاومت کند. «و تَتابَعَت علیکم عَدَوتُه و قلَّت عنکم نَبْوَتُه»؛ این دشمنی است که پشت سر هم است [و] خیلی کم اتفاق میافتد که مرگ خطا بکند، حالا یک وقت است ممکن است یک ولیای از اولیای الهی معجزه بکند کسی را از مرگ نجات بدهد، خب بله ممکن است محال نیست اما غالباً وقتی مرگ آمد کسی از دست آن در امان نیست. <نَبُوَه> یعنی خطا «نبأ السَّهم» یعنی تیر خطا کرده؛ تیر مرگ خطاکن نیست. «فیُوشِکُ أن تَغشاکُم دَواجِی ظُلَلِهِ وَ احْتِدامُ عِلَلِهِ و حَنادِسُ غَمراتِهِ و غَواشی سکراتِهِ و ألیمُ إزهاقِهِ و دُجُوُّ أطباقِهِ و جُشوبَةُ مَذاقِهِ»؛
اگر به لحاظ خوراکی باشد تلخ است به لحاظ دید باشد بد منظر است به لحاظ برخورد باشد گدازنده است.
ناگهانی بودن و کوبندگی مرگ
«فکأن قد أتاکم بَغتَةً فأسْکَتَ نَجِیَّکم و فَرَّقَ نَدِیَّکم و عَفّی آثارَکم و عطَّلَ دیارَکم و بعَثَ وُرّاثَکم یَقتَسِمونَ تُراثَکم بینَ حمیمٍ خاصٍّ لم یَنفَعْ و قریبٍ مَحزونٍ لم یَمنَعْ»؛ فرمود ممکن است دفعتاً این تیرش به شما اصابت بکند، این تیر که اصابت کرد چراغ را خاموش میکند خانه را ویران میکند، طولی نمیکشد هنوز کاملاً شما را به گورستان نبردند که ورثه دارند تقسیم میکنند به جان هم میافتند،آن نجواهای شما را خاموش میکند آن محفلهای شما را به افسردگی میکشاند آن آثار شما را خاکمال میکند و دیار شما را محو میکند و فوراً ورثه میآیند برای تقسیم ـ این هست؛ برای همه هستـ یک عده خوشحال میشوند چون بالأخره انسان که تمام افراد دوست او نیستند [لذا] یک عده خوشحال میشوند، «و آخَرَ شامِتٍ لَم یَجزَعْ».
سفارش حضرت به تقوا و توشه اندوزی از دنیا
خب پس چه کار بکنیم؟ «فَعَلیکم بالجِدِّ و الاجتهاد و التّأهُّبِ و الإستعدادِ و التَّزوُّدِ فی منزلِ الزّاد»؛ جدیت کنید کوشش کنید اجتهاد و تلاش و کوشش کنید آماده بشوید
الآن جای زادگیری است که امیدواریم خدای سبحان به همه ما توفیق تزوّد تقوا را مرحمت کند!
پی نوشت ها:
[1] . سورهٴ آل عمران، آیهٴ 133.
[2] . سورهٴ آل عمران، آیهٴ 133.
[3] . سورهٴ احزاب، آیهٴ 70.
[4] . سورهٴ فاطر، آیهٴ 10.
[5] . سورهٴ فاطر، آیهٴ 10.
برگرفته از جلسات سلوک الهی آیت الله جوادی آملی
منبع:شبستان