عقیق: به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان و آغاز ماه مهمانی، پای درس اخلاق آیتالله محمدمهدی شبزندهدار مینشینیم که بخش نهم آن با موضوع «شاخصههای مهم رشد معرفتی» در ادامه میآید:
*اهتمام به حفظ چهل حدیث
روایات فراوانی داریم که در آنها تحریض زیادی بر حفظ چهل حدیث شده است که هم انسان آن چهل حدیث را در خودش پیاده کند و هم آن را برای امت حفظ کند. یکی از طرق حفظ این است که انسان این گفتهها را با بیان، توضیح، تبیین، تبلیغ و ترویج به مردم منتقل کند یا اینکه بنویسد. ثمره این کار چیست؟ اول ثمرهاش را عرض میکنم در پایان این حدیث شریف این طور آمده است:
«فهذه اربعون حدیثا من استقام علیها و حفظها عنی من امتی»؛ کسی که بر این چهل حدیث (سخن) استقامت داشته باشد؛ یعنی در راه تحلّی به اینها شکیبایی و استقامت بورزد تا بتواند آنها را در خودش پیاده کند، ثمرهای بسیار عالی دارد. البته تعبیر «من امتی» یعنی شرط اینکه این آثار را داشته باشد، این است که از امتم باشد؛ پس اگر خارج از امت، کسی این کارها را انجام بدهد، فایدهای ندارد.
«دخل الجنة برحمة الله» این چه وعد بسیار بزرگی است. اخبار من بلغ علی المعروف و المهشور، شامل این حدیث هم میشود، «و کان من افضل الناس و احبهم الی الله عزوجل بعد النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقاً»، چه آینده درخشان و امیدبخشی در انتظار اوست. از این بالاتر بعید است کسی آرزویی داشته باشد. اما خود روایت را توضیح دهیم.
«عن اسماعیل بن الفضل الهاشمی و اسماعیل بن ابی زیاد جمیعاً عن جعفر بن محمد عن أبیه محمد بن علی عن أبیه علی بن الحسین عن أبیه الحسین بن علی(ع) قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه و آله أَوْصَى إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ کَانَ فِیمَا أَوْصَى بِهِ أَنْ قَالَ لَهُ یَا عَلِیُّ مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِی أَرْبَعِینَ حَدِیثاً یَطْلُبُ بِذَلِکَ وَجْهَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً، فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام یَا رَسُولَ اللَّهِ أَخْبِرْنِی مَا هَذِهِ الْأَحَادِیثُ».
این یک برنامه خوبی است، هم برای تبلیغ انسان که در این مکتب خودسازی کند و هم اینکه اینها، موضوعات تبلیغ و ارشادش باشد، این مطالبی که رسول خدا(ص) به حسب این حدیث فرمودهاند، سه دستهاند: یک دسته حلال و حرام الهی، یک دسته معارف و یک دسته اخلاقیات هستند.
«فَقَالَ أَنْ تُؤْمِنَ بِاللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ تَعْبُدَهُ وَ لَا تَعْبُدَ غَیْرَهُ وَ تُقِیمَ الصَّلَاةَ بِوُضُوءٍ سَابِغٍ فِی مَوَاقِیتِهَا وَ لَا تُؤَخِّرَهَا فَإِنَّ فِی تَأْخِیرِهَا مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ غَضَبَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ»، این مواقیت، همان وقت موسّع و واجب نماز است که نباید از آن تأخیر انداخت. من این قسمت فقهیاش را با سرعت عرض میکنم.
«وَ تُؤَدِّیَ الزَّکَاةَ وَ تَصُومَ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ تَحُجَّ الْبَیْتَ إِذَا کَانَ لَکَ مَالٌ وَ کُنْتَ مُسْتَطِیعاً وَ أَنْ لَا تَعُقَّ وَالِدَیْکَ»، نافرمانی از پدر، ترک شفقت و مهربانی به ایشان، ترک احسان و استخفاف به ایشان، معنای عقوق والدین است. همچنین گفته شده : اصل «العقوق، القطع، یقال عقّ الرحم کمال یقال قطعها»
حالا این کار فقها است که بالاخره عقوق والدین اگر به معنای اول باشد که دامنهاش وسیعتر است. اگر به معنای دوم باشد، نباید قطع ارتباط کند، به هر حال، محققانی مثل محقق خویی همان موارد ایذاء را فتوا دادهاند. این هم یک امر فقهی است، ولی خیلی مهم است. احترام به والد و والده، هم در اسلام مهم شمرده شده است و هم در موفقیت انسان نقش اساسی دارد. این داستان را به سند صحیح و معتبر عرض میکنم.
*حکایت خواندنی از مرحوم علامه طباطبایی
والد ما از مرحوم علامه طباطبایی شنیدند و برای ما نقل کردند که مرحوم علامه فرمودند که برادرشان مرحوم آقا سیدحسن الهی (رضوانالله علیه) برای او نامهای نوشته که یک نفر برای خواندن فلسفه پیش من آمده که احضار ارواح میکند، ایشان گفته است که من میخواستم فلسفه بخوانم؛ روح ارسطو را احضار کردم و به ایشان گفتم چه کتابی بخوانم و در محضر چه کسی بخوانم؟ گفتند: اسفار، پیش آقا سیدحسن الهی! آقای الهی هم مرد زرنگی بوده و خود مرحوم آقای طباطبایی جاهایی فرمودند که آدم چیز فهمی بود. خود آقا سیدحسن الهی فرموده بود که من مشکلات کتب فلسفی را توسط همین آقا از اصحاب آن کتب میپرسیدم، مثلاً مشکلات کتب ابن سینا را به او میگفتم؛ او را احضار میکرد، سؤال میکردم و جواب میگرفتم؛ اگر چه خود این واسطه نمیفهمید جواب چیست، ولی من استفاده میکردم. ایشان واسطه ما بود.
بعد برای مرحوم علامه طباطبایی نوشته بود که ما توسط همین آقا پدرمان را احضار کردیم و پدر از شما ناراضی بودند و وجه عدم رضایت این بود که میفرمودند که این محمدحسین، من را در ثواب تفسیر المیزان شریک نکرده، از این جهت از شما ناراضی بودند.
علامه طباطبایی فرموده بودند: من که ایشان را شریک نکردم، برای این بود که اصلاً ارزشی برای این عملم نزد خداوند قائل نبودم که بخواهم پدرم را شریک کنم.
این در حالی است که بیست سال طول کشیده است و چقدر در نوشتن و اتمام آن اهتمام داشتند. از مرحوم آقای قدوسی - که داماد مرحوم آقای طباطبایی بودند- شنیدم که وقتی مرحوم علامه ورقههای تفسیر را برای چاپ به ما میدادند، نقطههای کلمات تفسیر المیزان را نمیگذاشتند، میفرمودند که حساب کردم که هر صفحهای را اگر نقطه بگذارم، سه دقیقه بیشتر طول میکشد. حالا با این همه وقتی که گذاشته بودند، میفرمایند من برای این عمل ارزشی قائل نیستم؛ برخلاف برخی از ماها که تا اندک کاری انجام میدهیم، فکر میکنیم چه شد و چقدر عالم را تحت تأثیر قرار داد. اما یک نفر که یک خدمت عظیم قرآنی انجام داده، مثل تفسیر المیزان - تفسیری که از روز اولی که منتشر شد، تفسیر مورد اعتنایی شد و در عالم اسلام صدا کرد- میگوید من برای این عمل ارزشی قائل نیستم.
علامه میفرمایند: وقتی که این نامه آمد، عرض کردم: خدایا! اگر برای نوشتن این تفسیر به من ثوابی میدهی، پدرم را هم در آن شریک کردم؛ حالا شاید والدهشان را هم شریک کرده باشند.
نامهی بعدی را که اخوی ایشان فرستاده بود، نوشته بود که بله، پدر از شما راضی شدند. این واقعاً مطلب مهمی است که انسان این جور به امر پدرش اهتمام داشته باشد. دعای آنها بدون شک در موفقیت انسان بسیار مؤثر است.
*ایثار برای خدمت به پدر
یکی از جهات موفقیت رهبر معظم انقلاب همین است که خودشان هم بعضاً ذکر کردهاند زمانی که ایشان در قم بودند، وقتی پدر بزرگوارشان به دلیل ناراحتی چشم ایشان را احضار میکند، میفرمایند سنگ پرش من در آن موقع یا قم یا نجف بود، اما وقتی با کسی مشورت میکنند، میگوید که اگر پدرت به شما میگوید بیا، باید بروی و ایشان هم به مشهد برمیگردند. از این رو، خداوند این عزت و این موفقیت را نصیب ایشان کرد. وقتی که کسی این طور روی صفا و صدق عمل میکند، خدای متعال این جور دستگیری میکند و به او عظمت میدهد: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً»
اما ادامه روایت: «وَ لَا تَأْکُلَ مَالَ الْیَتِیمِ ظُلْماً وَ لَا تَأْکُلَ الرِّبَا وَ لَا تَشْرَبَ الْخَمْرَ وَ لَا شَیْئاً مِنَ الْأَشْرِبَةِ الْمُسْکِرَةِ وَ لَا تَزْنِیَ وَ لَا تَلُوطَ وَ لَا تَمْشِیَ بِالنَّمِیمَةِ وَ لَا تَحْلِفَ بِاللَّهِ کَاذِباً وَ لَا تَسْرِقَ وَ لَا تَشْهَدَ شَهَادَةَ الزُّورِ لِأَحَدٍ قَرِیباً کَانَ أَوْ بَعِیداً»، این مسائل که خیلی روشن است. معمولا کسی که طلبه است، اینها را رعایت میکند.
*نقدپذیری
«وَ أَنْ تَقْبَلَ الْحَقَّ مِمَّنْ جَاءَ بِهِ صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً»، این هم خیلی مهم است. در بحثها و مباحثهها و درس گفتنها، کسی معرفی را زده و خیلی هم روی آن مانور داده و مطالبی را مطرح کرده است، بعد حالا کسی اشکال درستی میکند. اگر این شخص تربیت شده باشد، به راحتی میپذیرد. یکی از خصوصیات مرحوم آقای شیخ مرتضی حائری همین بود و خود مرحوم علامه طباطبایی هم همینطور بودند.
«وَ أَنْ لَا تَرْکَنَ إِلَى ظَالِمٍ وَ إِنْ کَانَ حَمِیماً قَرِیباً»، ظالم اگر چه خویشاوندی نزدیکی با انسان داشته باشد، اما رکون به او نباید بشود.
«وَ أَنْ لَا تَعْمَلَ بِالْهَوَى»، روی هوا و هوس عمل نکند.
«وَ لَا تَقْذِفَ الْمُحْصَنَةَ وَ لَا تُرَائِیَ فَإِنَّ أَیْسَرَ الرِّیَاءِ شِرْکٌ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»، کمترین ریاها شرک به خداست، معلوم میشود که شخص ریاکار روی غیر خداوند حساب باز میکند که میخواهد عملش را به آنها نشان بدهد.
«وَ أَنْ لَا تَقُولَ لِقَصِیرٍ یَا قَصِیرُ وَ لَا لِطَوِیلٍ یَا طَوِیلُ تُرِیدُ بِذَلِکَ عَیْبَهُ»، ممکن است کسی یک نقص خلقتی دارد که حالا کوتاه قد یا خیلی بلند قد است و از حد متعارف خارج است. حالا به قصد عیب گرفتن از او و اظهار عیب او، میگویی که یا قصیر یا طویل. خیلی وقتها در شوخیها هم این طوری هست که انسان گاهی با یک گروهی دوست و رفیق است، ولی متوجه نیست روی رفاقت ممکن است در جمع عیب او را بگوید که تو فلان صفت یا عیب را داری و حال آنکه او دوست ندارد گفته شود؛ حتی گاهی فرزند انسان هم همین طور است و مثلاً نسبت به چیزی حساس است و دوست ندارد که گفته شود. مثلا نمره مدرسهاش کم شده است؛ حالا والدینش جلوی همه به او بگویند که فلانی نمرههایش کم شده است، برای اینکه عیب او را آشکار کنند.
«وَ أَنْ لَا تَسْخَرَ مِنْ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ»، معنای «مِنْ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ» این است که انسان حق ندارد حق فاسقان و منافقان و کفار را مسخره کند.
«وَ أَنْ تَصْبِرَ عَلَى الْبَلَاءِ وَ الْمُصِیبَةِ وَ أَنْ تَشْکُرَ نِعَمَ اللَّهِ الَّتِی أَنْعَمَ بِهَا عَلَیْکَ وَ أَنْ لَا تَأْمَنَ عِقَابَ اللَّهِ عَلَى ذَنْبٍ تُصِیبُهُ»، امن از عقاب خدا نداشته باشد؛ یعنی که خودش را در حاشیه امن از عذاب الهی ببیند که خیلی خطرناک است؛ حتی وقتی توبه میکند.
«وَ أَنْ لَا تَقْنَطَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»، انسان هیچگاه نباید از رحمت خدا در هیچ سنی از سنین و هیچ وقتی از اوقات مأیوس باشد، ولو گناهکار باشد. رحمت الهی واسع است. او رحمان و رحیم است و بندگان را خلق کرده است برای اینکه به مقامات عالیه برسند. خداوند به هر بهانهای که شود، دستگیری میکند و انسان باید صادق باشد.
«وَ أَنْ تَتُوبَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ ذُنُوبِکَ فَإِنَّ التَّائِبَ مِنْ ذُنُوبِهِ کَمَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ»، ببینید این روایت همهاش خطاب است. تتوب، تصلی، یعنی خودت اول عمل بکن.
حفظ این موارد برای همین است؛ یعنی اول در خودت پیاده کنی، نه فقط به مردم بگویی یعنی این چهل تا را در خودت پیاده کنی. وقتی انسان چهل تا حدیث را مثل این حدیث که صغریاتش هم بیان شده است. در خودش پیاده میکند، گویا این زمینه برای تحلی به بقیه احکام، اخلاقیات و معارف در او پیدا میشود و آنها هم به واسطه اینها اکتساب میشوند. این سرمایهای میشود که بقیه صفات خوب هم بیایند.
«وَ أَنْ لَا تُصِرَّ عَلَى الذُّنُوبِ مَعَ الِاسْتِغْفَارِ فَتَکُونَ کَالْمُسْتَهْزِئِ بِاللَّهِ وَ آیَاتِهِ وَ رُسُلِهِ»، خدای نکرده انسان حالتی داشته باشد که گناهی را انجام میدهد، مرتباً استغفار میکند، ولی دوباره انجام میدهد و مرتکب میشود و میگوید که باز استغفار میکنیم، این مثل کسی است که خدای متعال و آیات و رسل الهی را مسخره میکند.
خداوند انشاءالله همه ما را عامل به این فرمایشهای نورانی قرار دهد.
منبع:فارس