کد خبر : ۳۲۳۲۱
تاریخ انتشار : ۱۷ تير ۱۳۹۳ - ۰۷:۴۶

آرامش روحی این افراد تضمین شده است!

واژه ایمان خود از «امن» گرفته شده و ایمان در اصل به معنای تسلیم توأم با اطمینان و آرامش خاطر است، چرا که در پرتو ایمان و توکل است که آفت تشویش و نگرانی از دل و جان انسان رخت برمی بندد و ابرهای تیره و تار دلهره ها از آسمان زندگی بشر محو می گردد و آرامش یر انسان سایه می افکند.

عقیق:زندگی در پرتو ایمان و توکل به خداوند متعال، انسان را از تنگناها می رهاند و آرامش روحی و اطمینان خاطر را برای او به ارمغان می آورد، چرا که انسان الهی به قدرتی مافوق همه قدرت ها متکی است و در حیات خویش بدان مبدأ متعالی تکیه می کند و تنها امید او در زنگی خداست. اگر ایمان هیچ ثمری جز همین آرامش و انبساط خاطر و امیدواری و نشاط برای آدمی به ارمغان نمی آورد، کافی بود تا انسان با تمام وجود از آن استقبال کند و خود را از این میوه دلنشین درخت ایمان محروم نسازد.
ویلیام جیمز، فیلسوف و روان شناس آمریکایی اوایل قرن بیستم، درباره آثار معجزه آسای ایمان در زندگی انسان می گوید:
زندگی مذهبی دارای دو صفت بارز و مهم است، اول آنکه زندگی دارای مزّه و طعمی می گردد که گویا رحمت محض می شود و به شکل یک زندگی سرشار از نشاط شاعرانه و با سرور و بهجت دلیرانه ای درمی آید و دیگر آنکه یک اطمینان و آرامش باطنی ایجاد می گردد که آثار ظاهری آن نیکویی و احسان بی دریغ است.

جالب آنکه واژه ایمان خود از «امن» گرفته شده و ایمان در اصل به معنای تسلیم توأم با اطمینان و آرامش خاطر است، چرا که در پرتو ایمان است که آفت تشویش و نگرانی از دل و جان انسان رخت برمی بندد و ابرهای تیره و تار دلهره ها از آسمان زندگی بشر محو می گردد و جای خود را به نسیم رحمت الهی و بهشت امنیت و روحی می سپارد.
در این باره دکتر حمید محمد قاسمی می نویسد: در داستان های قرآنی نمونه های بسیاری از این تأثیر شگرفت ایمان را بر زندگی انبیا و اولیای الهی می توان سراغ گرفت کهبرخی از آنان عبارتند از:
1. حضرت ابراهیم (ع) با توکل به نیروی لایزال الهی در برابر جمعیت بت پرستان یک تنه می ایستد و آن ها را چنین خطاب می کند که: «چگونه ممکن است من از بت های شما بترسم و در برابر تهدیدهای شما وحشتی به خود راه دهم، با اینکه هیچ گونه نشانه ای از عقل و شعور و قدرت در این بت ها نمی بینم؟ اما شما با وجود اینکه مظاهر قدرت و علم خدا را در همه جا می بینید باز از او روی برگردانده اید و بت هایی را می پرستید که هیچ گونه دلیلی درباره آن در اختیار ندارید. اکنون انصاف بدهید؛ من باید احساس آرامش کنم یا شما؟» (فَأَیُّ الفَرِیقَینِ أَحَقُّ بِالأَمنَ إَن کُنتَم تَعلَمُون)(سوره انعام: آیه 81) و در ادامه می گوید: «آن ها که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلم و ستم نیامیختند، امنیت برای آن هاست و آن ها هدایت یافتگانند.» (اَلَّذین آمَنوا وَ لَم یَلبِسُوا إیمانَهُم بَظُلمٍ أولئِکَ لَهُم الأمنَ وَ هُم مُهتَدُون)( سوره انعام: آیه 82)
این منطق هر مؤمنی است که به خدا اعتماد کرده است و درک صحیحی از حقایق هستی دارد و اگر کسی سزاوار ترس و نگرانی باشد، آن کس قطعاً ابراهیم (ع) و یا هر مؤمنی که دست در دست خدا نهاده است و در طریق الهی گام می نهد، نخواهد بود. زیرا بت ها و الهه ها که گاه در قالب انسان هایی خودکامه و ستمگر جلوه گر می شوند، در برابر قدرت الهی بسیار ضعیف و شکننده اند و جایی ندارد تا کسی بخواهد از قدرت پوشالی آن ها بهراسد.

2. در جایی دیگر موسی و هارون (ع) را مشاهده می کنیم که با لباس های ساده و چهره های آفتاب خورده و عصای چوپانی در برابر فرعون که صحنه جاه و جبروت و خدم و حشم او هر چشمی را خیره می کرد و هر دلی را می لرزاند و هر زبانی را از محاجه با او بازمی داشت، در کمال آرامش و طمأنینه می ایستند و از او می خواهند که از اذیت و آزار بنی اسرائیل دست بردارد و خود نیز طریق هدایت را در پیش گیرد. حتی سرانجام و عاقبت شوم سرپیچی از دعوت خود را به وی اعلام نمودند و او را از قهر و عذاب الهی بیم دادند.(سوره طه: آیه 47-48)

3. یا در صحنه ای دیگر می بینیم موسی (ع) در رویارویی با ساحرانی که به فرمان فرعون به میدان آمده بودند تا با ترفندهای خود، شخصیت موسی را در چشم همگان خوار سازند، در نهایت آرامش و اطمینان خاطر رو به ساحران می گوید: «آنچه را می خواهید بیفکنید، بیفکنید و هر چه دارید به میدان آورید.»(سوره شعراء: آیه 43)
این پیشنهاد موسی (ع) که از اطمینان خاطر او به پیروزی سرچشمه می گرفت و دلیل خونسردی او در برابر انبوه عظیم دشمنان و حامیان سرسخت فرعون بود نخستین ضربه را بر پیکر ساحران وارد ساخت و نشان داد که موسی از آرامش روانی خاصی بهره مند است و به جای دیگری دل بسته و پشتگرم است.

4. خیل عظیم لشکریان جرّار فرعون در دل شب به تعقیب بنی اسرائیل پرداختند و به هنگام طلوع آفتاب به آنان رسیدند. هنگامی که دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى‏ إِنَّا لَمُدْرَکُون‏؛ به طور قطع ما در چنگال فرعونیان گرفتار شده ایم و راه نجاتی وجود ندارد. چرا که در پیش روی ما دریا و امواج خروشان آب و در پشت سر ما دریایی از لشکر خونخوار با تجهیزات کامل است. جمعیتی که سخت از ما خشمگین اند و خونخواری خود را در کشتن فرزندان بیگناه ما سالیان دراز نشان داده اند و خودِ فرعون نیز خیره سر و ستمگر و خونخوار است. بنابراین به سرعت همه ما را محاصره می کنند و از دم تیغ می گذرانند یا اسیر می کنند و با شکنجه بازمی گردانند. (سوره شعراء: آیه 61)
شاید جمع زیادی از بنی اسرائیل در ایمان خود متزلزل شده سخت روحیه خود را باخته بودند.
اما موسی (ع) همچنان آرام و مطمئن بود و می دانست وعده های خدا درباره نجات بنی اسرائیل و نابودی قوم سرکش تخلف ناپذیر است. لذا با اطمینان و اعتماد به جمعیت وحشت زده بنی اسرائیل رو کرد و گفت: قالَ کَلاَّ إِنَّ مَعی‏ رَبِّی سَیَهْدین‏؛ چنین نیست. آن ها هرگز بر ما مسلط نخواهند شد؛ چرا که پروردگار من با من است و به زودی مرا هدایت خواهد کرد.( سوره شعراء: آیه 62)
آری او می داند خدا همه جا با اوست و مخصوصاً تکیه روی نام رَبّ (خداوند مالک و مصلح) نشان می دهد که او می دانست که این راه را نه با پای خود می پیماید که با لطف خداوند قادر مهربان طی می کند.
این چنین است که می بینیم رهبران الهی در کوران حوادث و بحران ها، هم خود دلی آرام و مطمئن دارند و هم مایه آرامش دیگران هستند و آنان را به فضل الهی امید و نوید می بخشند.

5. آنگاه که مأموران حکومتی برای آزادی یوسف (ع) از زندان فرا می رسند، او با وجود اینکه مدت های مدیدی از عمرش را در کنج سیاه چال ها بدون هیچ جرم و گناهی سپری کرده بود، برای خروج از زندان تعجیل به خرج نمی دهد و برای دیدار شاه، آن هم پادشاه مصر که جبروت و زرق و برقش همه چشم ها را به خود خیره می کند اشتیاقی نشان نمی دهد، بلکه تقاضای تفحص و بررسی موضوع را می کند تا پاکی و برائتش از آلودگی بر همگان آشکار شود. وی به فرستاده شاه می گوید: وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونی‏ بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلى‏ رَبِّکَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتی‏ قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلیم‏؛ من از زندان بیرون نمی آیم تا اینکه تو به سوی صاحب و مالکت بازگردی و از او بپرسی آن زنانی که در قصر عزیز مصر (وزیر تو) دست های خود را بریدند به چه دلیل بود؟ (سوره یوسف: آیه 50) یوسف تربیت شده الهی بود و این آرامش روحی و طمأنینه را در پرتو ایمان و توکل بر خدا کسب کرده بود و اطمینان داشت که خدایش در طول این سال ها او را فراموش نکرده و به نیکی می دانست که خورشید حقیقت از پشت ابرها آشکار خواهد شد و حق بزودی نمایان می گردد.

6. خداوند در اولین توصیفی که از اصحاب کهف، این جوانمردان موحّد می کند می فرماید: نحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدى‏ ؛ و آن ها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند (و ما نیز در تأیید ایشان) هدایتشان را فزونی و دل های آن ها را ثبات و آرامش بخشیدیم.( سوره کهف: آیه 13)
ایشان به حقانیت راهی که برگزیده بودند، یقین داشتند و دل های آن ها به نور معرفت روشن شده بود و در پرتو همین بصیرت و ثبات قدم دست به آن اقدام انقلابی زدند و در آن محیط آلوده به شرک و بت پرستی و در آن خفقان ظلم و بیدادگری شاه جبار، مردانه قیام کردند و گفتند: رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهاً لَقَدْ قُلْنا إِذاً شَطَطا؛ پروردگار ما پروردگار آسمان ها و زمین است.( سوره کهف: آیه 14)
بدین سان قرآن آرامش دلِ اصحاب کهف را نتیجه ایمان به خدا و قیام برای به پا داشتن شعائر الهی می داند و در پایان نیز از گسترش رحمت الهی بر آن بیداردلان و گشودن راهی به سوی آرامش و آسایش و نجات ایشان از مشکلات یاد می نماید.

7. مادر موسی (ع) وقتی فرزندش را به دل رود نیل می سپارد، هر لحظه جای خالی نوزاد را که تمام قلبش را پر کرده، احساس می کند و این طوفانی شدید در قلب او پدید آورده بود و نزدیک بود تا از درد فراق فریاد کشد و اسرار درون خود را برون افکند و دشمنان را از راز خود آگاه سازد. اما در پرتو نور ایمان و امید به خدایی که دایه مهربان تر از مادر است، آرامش خود را بازیافت و در چنین شرایطی به جای آنکه همچون هر مادری به خیال های آشفته روی آورد و جزع و فزع کند، به برکت ایمان دریچه دل خود را بر این خیال ها و اضطراب ها بست و به انوار الهی دل خویش را روشن ساخت( وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى‏ فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى‏ قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنین‏)(سوره قصص: آیه 10)
همچنین در داستان های قرآن، جلوه دیگری از آرامش خاطر انبیا و اولیای الهی را می توان سراغ گرفت. آنجا که ایشان در برابر انواع تهمت های ناروای مخالفان و در برابر تهدیدهای مستکبران از کوره درنمی رفتند و زبان به ناسزاگویی نمی گشودند؛ چرا که ظرفیت روحی آن ها چنان نبود که با مختصر وزش نسیمی متلاطم شود. بلکه روح آن ها همچون اقیانوسی آرام بود که هیچ موجی و یا طوفانی آرامش آن را بهم نمی زد. به عنوان مثال: هابیل در برابر برادرش که وی را به قتل تهدید کرده بود، بدون اضطراب و تشویش خاطر و در نهایت آرامش روحی می گوید: لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی‏ ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینَ
اگر تو به تهدیدت جامه عمل بپوشانی و دست به کشتن من دراز کنی، من هرگز مقابله به مثل نخواهم کرد و دست به کشتن تو دراز نمی کنم؛ چرا که من از خدا می ترسم و هرگز دست به چنین گناهی نمی آلایم.(سوره مائده: آیه 28) و یا نوح (ع) در برابر توهین های گستاخانه اشراف و سران قوم خود که وی را به گمراهی متهم می کردند، با لحنی آرام و متین و محبت آمیز می فرمود: قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی‏ ضَلالَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمین‏؛ ای قوم من! هیچ گونه گمراهی ای در من نیست. ولی من فرستاده پروردگار جهانیانم.» (سوره اعراف: آیه 61) و همچنین هود (ع) در مواجهه با اشراف و سران کفر که وی را به سفاهت و سبک مغزی متهم می کردند، با وقار و ادبی که مخصوص پیامبران و رهبران راستین است، بی آنکه از گفته آنان عصبانی یا دلسرد و مأیوس گردد، گفت: قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی‏ سَفاهَةٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمین‏
ای قوم من! هیچ گونه سفاهتی در من نیست؛ ولی من فرستاده ای از طرف پروردگار جهانیانم. (سوره اعراف: آیه 61)

این آرامش و اطمینان قلبی به صدق و وعده های الهی نتیجه ایمان راسخی بود که سراسر وجود انبیای الهی را احاطه کرده بود و بر همین اساس به سست و بی پایه بودن باطل، هر چند جلوه گری و خودآرایی کند، جزم و یقین داشتند که بی شک این شیوه رفتاری بزرگان دین را می توان الگویی شایسته برای خویش قرار داد و با توکل به خداوند به یکی از ثمرات آن که آرامش روحیست دست یافت.


پی نوشت ها:
1-مکارم شیرازی، ناصر. تفسیر نمونه، ج15: 244، 246.
2-قطب، سید. تفسیر فی ظلال قرآن، ج3: 1349؛ ج2: 1142؛ ج4: 1944؛ ج5: 2955.
3-جیمز، ویلیام. دین و روان: 178
4-عثمان نجاتی، محمد. قرآن و روانشناسی: 335.
*محمد قاسمی، حمید. اصول تربیتی در داستان های قرآن: 18.

 منبع:قدس

211008


ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین