عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۳۱۳۸
تاریخ انتشار : ۲۸ آذر ۱۳۹۱ - ۲۲:۰۰
مدیرشبکه شبکه وهابی وصال حق مدعی شد هیچ کدام از بزرگان اهل سنت درباره ابعاد معنوی امام رضا(ع) سخنی به میان نیاورده اند.
عقیق: محمد انصاری کارشناس و مدیر شبکه وهابی وصال حق با پخش کلیپ هایی گفت: شیعه معتقد است که امام رضا(ع) دارای فضایل و کرامات و ابعاد معنوی بی شمار است  این در حالی است که در منابع اهل سنت هیچ روایتی در ارتباط با فضایل وکرامات امام رضا(ع) به چشم نمی خورد.
در جواب این ادعا باید گفت که بزرگان اهل سنت با اعتراف به جایگاه والای امام رضا(ع)، سخنان بسیاری درباره ابعاد معنوی آن حضرت داشته اند.

به عنوان نمونه مجدالدین ابن اثیر در«تتمی جامع الاصول، ج2، ص715» آورده است: «ابوالحسن علی بن موسی(ع) معروف به رضا(ع)، مقام و منزلت ایشان همانند پدرشان موسی بن جعفر(ع) است، امامت شیعه در زمان علی بن موسی(ع) به ایشان منتهی می شد، فضایل وی قابل شمارش نیست، خداوند رحمت خود و رضوان خود را بر ایشان بفرستد».
همچنین محمد بن طلحه شافعی در«مطالب السؤول، ص295» گفته است: «سخن در امیرمؤمنان علی(ع) و زین العابدین علی(ع) گذشت و ایشان علی الرضا(ع) سومین آنهاست، کسی که در شخصیت ایشان تأمل کند، در می یابد که علی بن موسی(ع) وارث امیرمؤمنان علی(ع) و زین العابدین علی(ع) است، و حکم می کند که ایشان سومین علی(ع) است، ایمان و جایگاه و منزلت ایشان فراوانی اصحاب ایشان، باعث شد تا مأمون وی را در امور حکومت شریک کند و ولایت عهدی را به ایشان بسپارد».

 

در جای دیگر عبدالله بن اسعد یافعی شافعی در«مرآه الجنان، ج2، ص10» گفته است: «وی امام جلیل و بزرگوار از سلاله بزرگان و اهل کرم ابوالحسن علی بن موسی الکاظم(ع) است، وی یکی از دوازده امام شیعیان است که اساس مذهب بر نظریات ایشان است، وی صاحب مناقب و فضایل است».

به نقل از بعضی از اهل علم ابن صبّاغ مالکی در«الفصول المهمی، ص263» می گوید: «علی بن موسی الرضا(ع) دارای والاترین و وافرترین فضایل و کرامات و برخوردار از برترین اخلاق و صورت و سیرت است که از پدرانش به ارث برده است».

مطلب دیگری را عبدالله بن محمد عامر شبراوی شافعی در«الاتحاف بحب الاشراف» آورده است: «هشتمین امام علی بن موسی الرضاست که مناقب والا و صفات اولیا و کرامت نبوی وی قابل شمارش و توصیف نیست».

در منقبت امام هشتم یوسف بن اسماعیل نبهانی در کتاب«جامع کرامات الاولیاء، ص312و313» گفته است: «علی بن موسی(ع) از بزرگان ائمه و چراغان امت از اهل بیت نبوی و معدن علم و عرفان و کرم و جوانمردی بود، وی جایگاه والایی دارد و نام وی شهره است و کرامات زیادی دارد».

 

یکی دیگر از علمای اهل تسنن  به نام شیخ یاسین بن ابراهیم سنهوتی شافعی در«الانوار القدسیه، ص39» نوشته است: «امام علی بن موسی الرضا(ع) از بزرگان و از بهترین سلاله است و خداوند با خلق چنین فردی قدرت خود را به نمایش گذاشته، هیچ فردی علی بن موسی(ع) را نمی تواند درک کند، وی والا مقام و در فضایل شهره است و کرامات بسیاری دارد».

در ادامه مطالب گفته شده ابوالفوز محمد بن امین بغدادی سُوِیدی در«سبائک الذهب، ص334» در مورد امام رضا(ع) چنین نوشته است: «ایشان در مدینه به دنیا آمد و کرامات ایشان بسیار و مناقبش مشهور است؛ به گونه ای که قلم از وصف تمامی آن عاجز است».

در جایی دیگر عباس بن علی بن نور الدین مکّی در کتاب«نزهه الجلیس، ج2، ص105» اشاره کرده است: «فضایل علی بن موسی(ع) هیچ حد و حصری نداشته...».

 

حال به گوشه ای از کرامات امام رضا(ع) که توسط علمای اهل سنت نقل شده اند اشاره می کنیم:

نخست عطاء الله بن فضل الله شیرازی در«روضه الاحباب، ص176»، چنین نقل کرده است: «زمانی که حمیده مادر امام کاظم(ع)، کنیزی به نام نجمه را از بازار خریداری کرد، پیامبر(ص) را در خواب دید که به ایشان فرمود«این کنیز را به فرزندت(امام کاظم(ع)) هدیه کن؛ همانا از این کنیز، فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین اهل زمین است»، حمیده نیز چنین کرد و امام(ع)، نام نجمه را به طاهره تغییر داد.

دوباره در«روضه الاحباب، ج4، ص43» آمده است: مادر بزرگوار ایشان می فرماید«هنگام حاملگی، سنگینی حمل را احساس نکردم و هنگام خواب، صدای تسبیح و تهلیل و تقدیس وی را می شنیدم».

در ادامه قاضی نور الله شوشتری در کتاب«احقاق الحق، ج12، ص343» به نقل از محمد خواجه پارسی بخاری، می نویسد: مادر بزرگوار امام(ع) می فرماید«زمانی که ایشان به دنیا آمد، در حالی که دستانش را روی زمین گذاشته و سر مبارکشان را به طرف آسمان بلند کرده بود، لبانش تکان می خورد، گویا مناجات خدا می کرد، در این حال پدر بزرگوارش آمد و به من گفت: «هنیئا لک کرامه ربَّکِ عزّوجل؛ مبارک باد بر تو کرامت خداوند»، در این حال فرزند را به ایشان داد و ایشان در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند و با آب فرات کام دهانش را برداشت.

باز در این مورد در کتاب های«الفصول المهمی، ص245» و«نور الابصار،ص243»نقل شده است: بعد از شهادت امام کاظم(ع) و امامت علی بن موسی الرضا(ع) از توطئه دوباره هارون علیه امام رضا(ع) می ترسیدیم، موضوع را به امام(ع) گفتیم، امام(ع) فرمود«هارون تلاش خود را انجام می دهد، ولی کاری از پیش نمی برد»، صفوان می گوید«یکی از معتمدین برایم نقل کرد که یحیی بن خالد برمکی به هارون الرشید گفت«علی بن موسی(ع) ادعای امامت می کند(و با این سخن قصد تحریک هارون را داشت)»، هارون در جواب گفت«آنچه با پدرش انجام دادیم، بس است، آیا می خواهیم همه آن ها را بکشیم؟!»

بار دیگر در این کتاب های اهل سنت یعنی«الفصول المهمه، ص246» و در کتاب«نور الابصار، ص244» نوشته شده است: روزی علی بن موسی الرضا(ع) را در مسجد مدینه، در حالی دیدم که هارون مشغول سخنرانی بوده امام(ع) به من فرمود«روزی را خواهی دید که من و هارون در یک جا به خاک سپرده می شویم».

این کرامت امام رضا(ع) را در«الفصول المهمه، ص247» و در«نورالابصار، ص243» چنین نقل کرده اند: روزی علی بن موسی الرضا(ع) به من فرمود«همانا عبدالله(مأمون) برادرش محمد(امین) را خواهد کشت»، از امام(ع) پرسیدم«یعنی عبدالله بن هارون، محمد بن هارون را خواهد کشت؟»، امام فرمودند«بله، عبدالله مأمون، محمد امین را خواهد کشت»، طبق پیش گویی امام این اتفاق افتاد.


ابن حجر هیثمی در«الصواعق المحرقه، ص122» آورده است: روزی امام رضا(ع) به مردی نگاهی کرد و به او فرمود«ای بنده خدا! وصیت خود را بکن و خود را برای چیزی که گریزی از آن نیست (مرگ)، آماده کن»، راوی می گوید«آن مرد پس از سه روز از دنیا رفت».

دوباره نیز در«الصواعق المحرقه، ص122» و در«الفصول المهمه، ص246» می خوانیم: روزی رسول الله(ص) را در خواب، در منزلی که حجاج در آن اتراق می کنند، دیدم، به ایشان سلام کردم، نزد ایشان ظرفی از خرمای مدینه، که خرمای صیحانی نام داشت، بود، ایشان به من هیجده خرما دادند و من خوردم، پس از پایدار شدن مزه خرما در دهانم بود و آرزو می کردم دوباره از آن بخورم، پس از بیست روز ابوالحسن علی بن موسی الرضا(ع) از مدینه به مکه آمد و در آن مکان نزول کرد و مردم برای دیدار وی شتافتند، من نیز به آنجا رفتم و دیدم ایشان در همان جایی که پیامبر(ص) را در خواب دیدم، نشسته است، در حالی که ظرفی پر از خرماهای مدینه و خرمای صیحانی نزد او بود؛ به امام(ع) سلام کردم و ایشان مرا نزد خود فراخواند و مشتی از خرما به همان مقداری که پیامبر(ص) در خواب به من عطا فرموده بود، به من داد، به ایشان عرض کردم«زیادتر خرما بدهید»، امام(ع) فرمود«اگر رسول الله(ص) زیادتر می داد، من هم به تو زیادتر می دادم».

همان گونه که در«الفصول المهمه، ص245» و در«نورالابصار، ص243» آمده است، مسافر می گوید: در سرزمین منی نزد امام نشسته بودیم، ناگهان یحیی بن خالد برمکی، در حالی که صورتش پوشیده و گرد و غبار بر آن نشسته بود، وارد مجلس شد، امام(ع) خطاب به ما فرمود«این ها بیچارگانی هستند که نمی دانند در این سال چه اتفاقی بری آن ها رخ خواهد داد»، مسافر می گوید«در همان سال برمکیان سقوط کردند و پیشگویی امام محقق شد»، مسافر در ادامه می گوید که امام فرمودند«و ازین عجیب تر من و هارون هستیم که شبیه این دو انگشت هستیم(و امام انگشت سبابه و انگشت وسط را کنار هم گذاشتند)»، مسافر گفت«معنی سخن امام در مورد هارون را نفهمیدم؛ تا اینکه امام رضا(ع) رحلت کرد و کنار هارون به خاک سپرده شد».

مطلب دیگری در«الفصول المهمه، ص256» و در«مفتاح النجاه، ص178» آمده است که در آن مدینی می گوید: هنگامی که امام رضا(ع) در مجلس بیعت ولیعهدی با لباس مخصوص نشسته بودند و سخنرانان صحبت می کردند، نگاهی به بعضی از اصحاب خود کردند و دیدند یکی از اصحابشان از این جریان(ولایت عهدی امام) بسیار خرسند و خوشحال است، امام(ع) به وی اشاره کرد و او را نزد خود طلبید و درگوشی فرمودند«قلب خود را به این ولیعهدی مشغول نکن و به آن دل نبند و خوشحالی نکن؛ چرا که این امر باقی نمی ماند».

قضیه زن کذاب مورد اتفاق ناقلان شیعه و سنی است و گوشه ای از عظمت و مقام والای امامت و ولایت تکوینی را به نمایش می گذارد، در نقل این جریان اختلافاتی وجود دارد که به اصل آن لطمه وارد نمی کند، اختلاف در این است که یا این جریان در دوران امام رضا(ع) رخ داده یا امام هادی(ع).


در کتاب«مطالب السؤول، ص297» آمده است: در خراسان زنی ادعا می کرد که علوی و از نسل فاطمه زهرا(س) است، این خبر به امام رضا(ع) رسید، امام(ع) آن زن را احضار کرد و علوی بودن وی را تأیید نفرمود، آن زن امام(ع) را مسخره کرد و با کمال بی ادبی به امام(ع) گفت«تو نسب مرا زیر سؤال بردی، من نیز نسب تو را زیر سؤال می برم»، در آن دوران سلطان مکانی داشت که در آن درندگان بودند، آن مکان برای انتقام گرفتن از مفسدان و مجرمان بود، امام رضا(ع) آن زن را نزد سلطان حاضر کرد و فرمود« این زن دروغگوست و بر علی(ع) و فاطمه(س) دروغ می بندد و از نسل این دو نیست، اگر این زن راست گفته و پاره تن فاطمه(س) و علی(ع) باشد، بدنش بر درندگان حرام است، پس او را در میان درندگان بیندازید، اگر راستگو باشد، درندگان به وی نزدیک نمی شوند و اگر دروغگو باشد، وی را می درند»، وقتی که زن کذاب این سخن را شنید، پیش دستی کرد و به امام(ع) گفت«اگر راست می گویی، خود تو داخل این گودال شو»، امام(ع) نیز بی هیچ سخنی وارد گودال شد، مردم و سلطان از بالا نظاره گر این جریان بودند، زمانی که امام(ع) وارد گودال شد، گویا درندگان رام شدند و یک یک نزد امام(ع) آمدند و دم های خودشان را به نشانه تسلیم در برابر امام(ع) به زمین گذاشتند و دست و پا و صورت امام(ع) را بوسیدند، امام(ع) از آن جا بیرون آمد و سلطان دستور داد تا زن را داخل گودال بیندازند، زن امتناع کرد، سلطان دستور داد تا وی را داخل گودال بیندازند و طعمه درندگان شود.
مسعودی همان گونه که در«مروج الذهب، ج4، ص86» آمده، معتقد است: این قضیه برای امام هادی(ع) اتفاق افتاده است، با این حال این واقعه به تعبیر اهل سنت در«الفرج بعد الشده، ج4، ص172» خبر مشهور نزد شیعه است.
بزرگان اهل سنت از جمله ابن حجر هیثمی در«الصواعق المحرقه، ص205»، این قضیه را از بعضی حفاظ اهل سنت نقل کرده است و ابو علی عمر بن یحیی علوی نیز در«الفرج بعد الشده، ج4، ص173» این جریان را قطعی دانسته و نقل آن از طریق اهل سنت را تأیید کرده است.
البته با توجه به بعضی قرائن ممکن است گفته شود این جریان دو مرتبه(هم در زمان امام رضا(ع) و هم در زمان امام هادی(ع)) اتفاق افتاده است.


منبع: رسا

کدخبرنگار:211001


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین