۰۲ آذر ۱۴۰۳ ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۹ : ۲۱
عقیق: در تربیت دینی و رشد فرهنگی در سطح عمومی نهاد خانواده جایگاه خاص و برجستهای دارد و بدون تردید آنچه بهترین و بیشترین تأثیرگذاری و بازدهی را دارد، نهاد خانواده است، زیرا خانواده اولین و زیربنای بنیادی و اساسی جامعه در ابعاد مختلف است، بنابراین بر حسب اهمیت جایگاه خانواده در ارتقا بخشیدن فرهنگ جامعه در سلسله گزارشهایی به تبیین این موضوع به روایت حجتالسلام والمسلمین ناصر رفیعی محمدی کارشناس دینی میپردازیم که بخش ششم آن در ادامه میآید:
*نبایدها در خانوادهها
خانواده، کشور کوچکی است که اعضای آن وزرا، مسئولین و رؤسای آن کشورند که هر کدام باید نقش خودشان را ایفا کنند. خانواده پیکر واحدی است که افراد آن اعضای این پیکر محسوب میشوند، اگر در پیکر انسان یک عضو ناسالم باشد یک عضو دچار خدشه باشد، طبعاً سایر اعضا هم دچار آسیب میشوند؛ اگر دندان انسان درد بگیرد، چشم هم به خواب نمیرود، اگر یک عضو از بدن فاسد شود یا ناسالم شود، روی سایر اعضای پیکر انسان تأثیر میگذارد.
خانواده این گونه است، پیکری است که افرادش؛ پدر مادر، برادر و خواهر اعضای این پیکرند. اگر یک جوان معتاد در خانه باشد در مقام مقایسه، همانند عضو ناسالم بدن است، ازدواج دختر آن خانواده نیز دچار آسیب میشود، میگویند خواهر فلانی که معتاد است یا دختر فلان کس که اعتیاد دارد. پدر نمیتواند بگوید من معتادم چه ربطی به دخترم دارد؟ همان گونه که شما نمیتوانید به چشم بگویید دندان درد میکند چه ربطی به تو دارد تو بخواب، اگر دختر خانوادهای فاسد شد، یا یک پسری لات و لاابالی بار آمد طبیعتاً آن خانواده را تحت تأثیر قرار میدهد، مادر خانه و پدر خانه، هر چه قدر هم متدین و مؤمن باشند، خود به خود بروز در جامعه پیدا میکند، نمیتوان آن را تفکیک کرد.
یک خانواده همانند یک کشتی است، آیا میشود جایی از کشتی را سوراخ کنی، بگویی آقا! به جای شما ربطی ندارد، من محل استقرار خودم را شکستم؛ وقتی آب که داخل کشتی بیاید، کشتی را پایین میکشد. یک پدر معتاد، یک مادر معتاد، یک دختر فاسد، یک پسر لاابالی در یک خانه، خانواده را آسیبپذیر میکند، نگاه مردم را به خانواده عوض میکند، لذا نمیشود این موارد را تفکیک کرد و باید اینها را با هم ببیند. کم نیستند، خانوادههایی که به خاطر اعتیاد یا طلاق پدر و مادر دختران فراری دارند. یک آقا نمیتواند بگوید: خودم اختیار دارم، همسرم را طلاق دادم به بچههایم ربطی ندارد. بچه محصول طلاق از هم میپاشد؛ طلاق روی روان و روی زندگیاش اثرگذار خواهد بود. نمیتوان گفت من با زنم دعوا دارم چه ربطی به بچهها دارد؟! روی آنها تأثیر میگذارد. بچهها آینه و انعکاس رفتار پدر و مادر هستند، طلاق باعث میشود عواطف از بین برود، احساسات نابود شود. من در روزنامهای خواندم و خیلی متأثر شدم که یک خانواده معتاد دختر نه سالهاش را در ازای چند صد هزار تومان به یک فرد غیرایرانی فروخته است، آیا این درست است؟ این پدر و مادر عواطف و احساساتشان چه شده است؟ آیا این بازگشت به دوران جاهلیت نیست؟ آیا این بازگشت به دوران بردگی نیست که دختر نه ساله خانواده به یک کشور دیگر برود؟ محیطی که شیعه هم ندارد، آن کسی که این کار را انجام داده شیعه است، حاضر است دخترش در اختیار یک فرد غیرشیعه قرار بگیرد آن هم در مقابل چند صد هزار تومان. این مواد مخدر جدید، مثل کراک و شیشه این گونه است، اصولاً عواطف و احساسات را سلب میکند.
عزیزان! بحث اخلاق خانواده و اخلاق معاشرت بحث گستردهای است، نیاز دارد در این مورد رسانهها و صداوسیما غیر از هنر فیلم از ابزار دیگر نیز استفاده کنند. من زمانی به صداوسیما پیشنهاد دادم که جلسات پرسش و پاسخ بگذارید تا مردم نامه بدهند و شما جواب بدهید. یکی از برنامههای تلویزیون در شب میتواند به این اختصاص پیدا کند، خوب هم مخاطب دارد. یادم هست زمانی جناب آقای قرائتی این برنامه را در تلویزیون راه انداخت و مدتی ادامه داد. خودش میفرمود: چند گونی نامه آمده، من دیگر نمیتوانم جواب بدهم. وقتی کسی میآید پشت دوربین مینشیند و میگوید من حاضرم به سؤالات کتبی در محور خانواده، جوان، ازدواج و ... جواب بدهم و بعد از مدت کمی چند گونی نامه میآید معلوم میشود در جامعه نیاز وجود دارد. ما در منبر نمیتوانیم این کار را بکنیم چرا که مخاطب منبر واحد است، به سلیقه خودمان چیزی انتخاب میکنیم و میگوییم. به وسیله فیلم نیز نمیتوانیم چون کارگردان و فیلمنامهنویس موضوعی را انتخاب میکنند و به تصویر میکشند و مردم هم نگاه میکنند، اما جلسه پرسش و پاسخ برگزار شود، خیلی از مسائل در جامعه حل میشود. هر شب یا هفتهای یک شب چند کارشناس روی مسائل مختلف مثلاً مسائل خانواده، جوانها، اعتیاد، حجاب، حیا، جلسه پرسش و پاسخ برگزار کنند. بسیاری از مسائل فساد در خانوادهها و جامعه ناشی از ناآگاهی و عدم اطلاع است. جلسه قبل وعده دادم راجع به خودداریها و نبایدها در زندگی خانوادگی بحث کنم.
*عیبجویی عامل اختلاف در خانوادهها
بحث این جلسه در رابطه با عیبجویی است. یکی از اموری که خانوادهها را دچار مشکل میکند و روابط صمیمی و با نشاط خانوادهها را به هم میریزد صفت عیبجویی است. گاهی خانمها و دخترها میگویند چرا در زمان عقد علاقه همسر نسبت به زن بیشتر است ولی در زندگی بعد از عروسی کم میشود. بعد از ازدواج صاحب فرزند میشود، یکی، دو تا میشود، مقداری که پیش میرویم کمی موها سپید میشود، چهرهها فرسوده میشود و کمکم از عیبهای هم مطلع میشوند لذا محبت دوران عقد کم میشود و این همان نگاه عیبجویانه است. یکی از چیزهایی که نبی مکرم اسلام (ص) از آن به خدا پناه میبرد این است: خدایا من از رفیق مکارم به تو پناه میبرم، رفیق مکار کیست؟ فرمود: اگر خوبی از تو ببیند میپوشاند، دفنش میکند و روی آن خاک میریزد و اگر از تو بدی یا نقطه ضعفی ببیند آن را مطرح میکند و آن را افشا میکند. بعضیها در زندگی زناشویی آشپزی، خانهداری، ایثار، خدمات خانم را نادیده میگیرند. اگر جملهای گفت یا غضبی کرد یا خطایی از او سر زد آن را برجسته و مطرح میکنند. همچنین آقایان، فرق نمیکند.
روایت دیگری دیدم از امیر بیان، علی بن ابیطالب(ع) که فرمودند: آن کسی را که باید از خودت دور کنی و مبغوضش بداری میدانی چه کسی باید باشد؟ «اطلبهم لمعایب الناس»؛ آن که میگردد نقطه ضعفهای مردم را پیدا میکند، مثل مگسی که از یک پیکر سفید سالم با موهای مشکی، بدون معطر و لباس خوب میگردد روی آن جوش کوچک صورت مینشیند. این چهره این همه زیبایی دارد، میآید روی جوش صورت مینشیند. مبغوضترین، منفورترین و دورترین افراد از تو آنهایی باشند که دنبال نقطه ضعفها و معایب تو میگردند. آقا پنجاه دقیقه سخنرانی کرده، لذت برده اگر یک نقطه ضعفی هم داشت آن را بزرگ نکنید، یا شریک زندگیات سی سال با تو زندگی کرده لذت بردی، اگر نقطه ضعفی هم داشت نادیده بگیرید. عیبجویی یکی از نقاط مشکل و مسألهساز در روابط خانوادگی است.
*فرق انتقاد با عیبجویی
من بحث را از زاویه دیگر جلو ببرم، انتقاد غیر از عیبجویی است، نقد یعنی اینکه انسان خوبیها را از بدیها تفکیک کند، بدیها را هم به نحو خوبی تذکر بدهد. روایت داریم، امام صادق(ع) فرمود: اگر ببیند رفیقش خطایی انجام میدهد و او میتواند مانعش شود، اگر چیزی به او نگوید، به او خیانت کرده است. به قول یکی از مؤلفین میگوید: مردم سه دستهاند: بعضیها فقط خوبی را میبینند، همیشه میخواهند مدح کنند و هیچ نقدی در زندگیشان نیست، این خوب نیست. بعضیها فقط بدی را میبینند، برای بنده خیلی پیش آمده برای شخصی روی منبر خطایی شده یا در کتاب 500 صفحهای نقطه ضعفی دیده شده، همان را در جامعه طرح میکند، یا مثلاً یک عالم شیعی یک حرف نقادانه و عالمانهای در یک جلسه خصوصی زده، یک مرتبه آبرویش را در جامعه میبرند و در همه جا اعلام میکند که فلانی فلان چیز را قبول ندارد، فلان مسأله را زیر سؤال برده است. الان سر و ته حرف افراد را میزنند یک تکهاش را میگیرند و در موبایلها پخش میکنند تا همه عالم بفهمند. گاهی افراد این گونه برخورد میکنند و آبروی طرف را میبرند، اگر قرار شود ما امروز این عالم شیعه را، فردا آن عالم شیعه را یکی پس از دیگری طرد کنیم این همان میشود که سلفیها دنبالش هستند، این همان است که دشمنان دنبالش هستند، لذا فرمودند: بعضیها فقط بدی را شرح میکنند، و بعضیها فقط خوبی را. دسته سوم، در مقابل خوبی تشویق میکنند و در مقابل بدی هم به شیوه صحیح عکسالعمل نشان میدهند، که این گروه سوم مورد تأیید است.
*شبانهروز در چهار بخش
دقت کنید این روایت چه قدر کارشناسانه است! امام کاظم(ع) چه قدر دقیق و ظریف وارد موضوع شده، فرمود: سزاوار است زندگی شما به چهار بخش تقسیم شود:
1- ساعتی را برای مناجات، عبادت و گفتوگوی با خدا
2-یک ساعتی را برای کار و تلاش، گاهی خانوادههایی تماس میگیرند میگویند همسرم خیلی به نماز اهمیت میدهد، خیلی به حرم و زیارت اهمیت میدهد، اما کار نمیکند، همه چیز را کنار گذاشته است. این درست نیست چون کار و زندگی این گونه نمیشود.
3-ساعتی را برای نشست و برخاست با رفقای مورد ثقه، رفقای مورد وثوق، کدامند؟ آنهایی که عیوب انسان را به انسان نشان بدهند، نه اینکه دور هم بنشینند عیبجویی کنند، یا دور هم بنشینند و غیبت کنند، یا دور هم بنشینند و معصیت کنند یا تا ساعت 12 دور هم بنشینند و بعد با اخلاقی تند به خانه بیایند. بعضیها متأسفانه این گونهاند که تا دیر وقت شب در جمع خصوصی رفقا و جمع عصیان هستند و بعد هم که به خانه میآیند با زن و بچه ناراحتی و بدخلقی میکنند.
4-و ساعتی برای تفریحات سالم و لذات غیرحرام، نه تفریحاتی که الان در جامعه به صورت ناسالم رواج یافته است. تفریحاتی که در گذشته بود سالم بود، اما امروزه یکی یکی در حال تبدیل شدن به تفریحات ناسالم است. امام کاظم(ع) فرمود: زندگی شما باید این طور تعبیه شود. بخشی برای مناجات، بخشی برای معاش، بخشی برای معاشرت. منظور من همین بخش است یعنی معاشرت با رفقایی که عیوب شما را به شما نشان بدهند، نقد صحیح داشته باشند، انتقاد منطقی داشته باشند. خوب است اگر همسر انسان یک خطایی دارد، غیرمستقیم تذکر بدهد، لازم نیست مستقیم باشد.
*ماجرای تذکر غیر زبانی پیامبر(ص) به دخترش
وجود مقدس نبی مکرم اسلام(ص) به خانه زهرا مرضیه(س) آمدند، دیدند حضرت زهرا پردهای آویزان کرده است، این کار خطا نیست، اشتباه نیست، زهرا مرضیه معصوم است. اما بعضی از کارها ممکن است از بعضی از افراد ترک اولی باشد و انجام ندادنش بهتر باشد. در جامعه فقیر مدینه پیامبر نپسندید که دخترش چنین پردهای به درب خانهاش آویزان کند.
پیامبری که هر وقت وارد خانه حضرت زهرا میشدند، احوال میپرسیدند بلافاصله برگشتند. زهرا مرضیه موضوع را فهمید، تذکر لغزش انسان عاقل از سرزنش او بالاتر است، بلافاصله پرده را جمع کرد و پس فرستاد. پولش را به فقرا دادند و رضایت پیغمبر را جلب کردند. این همان انتقاد و نقد غیرمستقیم است. کافی است وقتی فرزندتان خطایی میکند دو روز با او قهر کنید یا دو روز در خانه به او بیاعتنایی کنید، یا اگر خانمت اشتباهی کرد یک دو روز رفتارت را عوض کنی و نسبت به حرکت ناپسند وی عکسالعمل نشان بدهی کم کم متوجه خطایش میشود.
* در امر ازدواج جوانان جز تلاش والدین هیچ کانالی نیست
یکی از گرفتاریهایی که ما در حال حاضر در بعضی از خانوادهها داریم درک نکردن روحیه جوانها و نوجوانها است. گاهی با زدن، تندی، برخورد یا تحقیر پیش دوستان برخورد میشود. عزیز من! روش درست را باید پیدا کرد. پسر جوانی به من زنگ میزند میگوید: آقا، من دوست دختر دارم، چه کنم؟ نه او مرا رها میکند، نه من میتوانم این دوستی را رها کنم. محیط دانشگاه است دختر و پسر را در راهنمایی و دبیرستان و ابتدایی از هم جدا میکنیم، اما وقتی به سن شهوات و غرایز میرسند یک مرتبه در کلاس کنار هم مینشانیم، ساعتها با هم در یک کلاس به سر میبرند، لذا این نوع نگاهها و این نوع برخوردها پیش میآید. یک پسر متدین مؤمن که در یک محیط مذهبی بوده و نگاهش به نامحرم نیفتاده یک مرتبه همکلاسی او میشود یک خانم جوان با مانتو و موی بیرون زده و شلوار لی تنگ و این جوان شهوت و غریزه دارد.
وظیفهای که دولتمردان دارند این است که در رشتههایی که ممکن است دخترها در شهر خودشان به دانشگاه بروند. چه اصراری است دانشجوی رشته الهیات قم به مشهد یا شهر دیگری برود؟ باید این رشتهها را در شهر خودشان راه انداخت. یک راه برای برنامهریزان دانشگاه باز است و آن اینکه یک واحدی که صد دانشجو دارد، دو تا استاد نیز دارد، اعلام کنند این کلاس برای برادرها و این کلاس برای خواهرها، دو کلاس مثل هم با یک استاد، مسلم است که استاد هم راحتتر میتواند تدریس کند.
وظیفه دیگری که خانوادهها دارند این است که باید به ازدواج جوانها اهمیت بیشتری بدهند جوانش بیست و هفت سال دارد، میگوید درآمد ندارد، کار ندارد، محصل است، دانشجو است. چه اشکالی دارد؟ خدا در قرآن میگوید: من بینیاز میکنم، بالاخره یک گوشه کار را پدر میگیرد، یک گوشه کار را مادر میگیرد، یک گوشه کار را فامیل میگیرند. این روزها خواهران و برادران مکرر میگویند ما دختر و پسر بزرگ داریم، چه باید بکنیم؟ الان ازدواج در جامعه ما سنتی است، اگر پدر و مادرها زرنگ باشند این کار را انجام میدهند، ولی باید برای آن روشهای منطقی غیرسنتی هم پیدا کرد. در فامیل شخصی بانی شود، اسامی دخترها و پسرهای دم بخت را تهیه کند. خیلیها پسر دارند دنبال دختر خوب میگردند، و خیلیها دختر خوب دارند دنبال پسر خوب میگردند و از یکدیگر هم خبر ندارند. اگر شما ماشین بخواهی معلوم است که از کجا باید آن را تهیه کنی، اگر خانه بخواهی ملوم است از کجا باید تهیه کنی، اما اگر کسی بخواهد ازدواج بکند، برای پسرش دختر خوب بخواهد، برای دخترش، پسر خوب بخواهد، جز تلاش والدین هیچ کانالی نیست، اما میشود این را به روشی منطقی و صحیح نهادینهاش کرد. در تاریخ است وقتی نبی مکرم اسلام (ص) به طرف مسجد میآمد، خانمی جلو میرفت و میگفت: آقا، من همسر میخواهم، پیامبر نیز به اصحاب میفرمود و به یکی از آنها پیشنهاد میکرد. جوانی بود که همسر نداشت حضرت خطبه میخواند، ازدواج آسان بود، البته این کار، خیلی ظریف و دقیق است. بهترین راه آن همان روش سنتی والدین است، ولی گاهی میشود در فامیل افرادی پیدا شوند که بانی ازدواج جوانهای فامیل شوند. من یکی از دوستان روحانی را دیدم که لیستی در دستش بود، گفتم: این چیست؟ گفت: اینها دخترهای فامیل ما هستند، متدین و مؤمناند، اگر کسی به من بگوید دختر خوب به من معرفی کن، میگویم این دختر تحصیلش این است، سنش این قدر است، خانوادهاش این است. دیدم سی و پنج دختر در فامیل ثبتنام کرده است. به هر حال نمیشود جوان را به خاطر داشتن دوست دختر تنبیه کنی، حالا دختر رهایش نمیکند، خودش شهوتش اجازه نمیدهد. بنابراین برنامهریزان یک وظیفهای دارند و والدین هم یک وظیفهای. آنها را نادیده نگیرید، نگذارید روی جوانها باز شود. این نکته دقیق و مهمی است. حالا بحث من بر روی عیبجویی است و خواهم گفت نقد و انتقاد به شیوه درست کار خوبی است. حضرت فرمود: اگر کسی ببیند برادرش بر خطایی است و تذکر ندهد و به وی خیانت کرده است.
*چگونه عمر بن عبدالعزیز مانع سب امیرالمؤمنین(ع) شد
داستان عمر بن عبدالعزیز را همه شما نشنیدهاید، عمر بن عبدالعزیز سال 99 هجری به قدرت رسید، دو سال هم بیشتر حکومت نکرد، او با چند معضل مهم در جامعه مواجه شد. یکی از آنها منع نگارش حدیث بود، تقریباً یک قرن از رحلت پیامبر(ص) میگذشت و هنوز نوشتن احادیث پیغمبر(ص) ممنوع بود، طبق بخشنامه رسمیای که خلفا صادر کردند، گفتند: نوشتن حدیث پیامبر ممنوع است. البته پیروان اهل بیت احادیث را مینوشتند، اما در میان مسلمانها رسمی نبود، سال 99 هجری است و عمر بن عبدالعزیز اعلام کرد: نگارش حدیث را شروع کنید. یکی دیگر از مسائلی که با آن مواجه شد سب امیرالمؤمنین بود؛ در خطبهها، در نماز جمعه، در دعاها، در مراسمها، سب امیر المؤمنین(ع) میشد، حال چگونه میشود این سنت را برانداخت؟
روزی عمر بن عبدالعزیز یک جوان کلیمی را دید به او گفت: به قصر من بیا، من جلسهای ترتیب میدهم و همه وزرا، علما و شخصیتها را دعوت میکنم، سپس تو وارد شو و از دختر من خواستگاری کن، من به تو میگویم نمیشود، چون کلیمی هستی و مسلمان نیستی، ما دختر به مسلمان میدهیم، آن وقت تو بلافاصله بگو: پس چرا رسول خدا به علی بن ابیطالب دختر داد؟ این را بگو و بقیهاش با من. جوانی کلیمی وارد شد، در حضور علما و وزرا، از او پرسیدند: جوان چه کار داری؟ گفت: جناب خلیفه، به خواستگاری شما دختر آمدهام. خلیفه پرسید: دینت چیست؟ گفت: کلیمی، یهودی، گفت: ما دختر به مسلمان میدهیم، به غیرمسلمان نمیدهیم. جوان بلافاصله حرفی را که خلیفه یادش داده بود و با هم تبانی کرده بودند، گفت، فریاد عمر بن عبدالعزیز بلند شد که ساکت باش، علی(ع) اول کسی بود که مسلمان شد، هنوز هیچ کس در دایره اسلام جز پیامبر خدا نبود، او اول کسی است که به پیامبر ایمان آورد. خودش فرمود: کسانی که امروز جای مرا گرفتهاند، در سقیفه بت میپرستیدند، آن روزی که من خدا را میپرستیدم، آن روزی که من پشت سر پیغمبر(ص) اقتدا کردم و نماز خواندم اینها هنوز بت میپرستیدند.
جوان گفت: اگر مسلمان است پس چرا او را سب میکنید؟ چرا به او ناسزا میگویید؟ چرا به وی فحش میدهید؟ گفت: نمیدانم! رو به علما کرد ، گفت یا جوابش را بدهید یا سب از فردا ممنوع است، کسی جوابی نداشت لذا آن را ممنوع کرد و گفت: به جای سب، این آیه قرآن را بخوانید: «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ». خیلی زحمت کشید تا توانست این مسأله را جا بیاندازد. با یک نقد صحیح و منطقی این آیه را جایگزین این مسأله کرد و کم کم جا افتاد.
مدتی نگذشت که یکی از فرماندارانش به او نوشت: جناب عمر بن عبدالعزیز، اخیراً در منطقه استانداری و حکومت من افرادی دور هم مینشینند و این بحث را مطرح میکنند که معاویه افضل بود یا امیرالمؤمنین؟ و در این جلسات عدهای دارند القاء میکنند که معاویه افضل بود. انسان خبیری بود، متوجه شد که با این حیله میخواهند دوباره امیرالمؤمنین را از صحنه افضل بودن حذف کنند. گفت: چه کسی این کار را کرده است؟ یکی از آنها را پیدا کن بیاور. یکی از کسانی که را که مطرح کرده بود معاویه افضل از امیرالمؤمنین است او را خواست و جلوی مسجد جامع صد ضربه شلاق زد، بعد هم تبعیدش کرد. این مهم است که ما در همه کارهایمان روشمند عمل کنیم. وقتی ما میخواهیم یک خانه بسازیم نقشه میخواهد، مهندس ناظر میخواهد، برنامه میدهند، نقشه میکشند. سیستم برق یک ماشین، سیستم برق و لولهکشی یک خانه، همه نقشه دارد، اما در روش تربیتی زندگیمان متأسفانه روشمند عمل نمیکنیم، یکی تند میرود و یکی کند. مهم این است که انتقاد صحیح و منطقی باشد، عیبجویانه نباشد. فرمود: کسانی که خودشان عیب دارند دنبال انسانهای عیبدار میگردند. دیدهاید بچه محصلها وقتی نمره کم میآورند مثلاً نمره هشت که میگیرند میگویند: فلانی شش گرفت، فلانی هفت گرفت. نمیگوید چه کسی هجده و یا چه کسی نوزده گرفته است. وقتی رتبهاش در کنکور مثلاً پنج هزار، ده هزار یا بیست هزار میشود، بلافاصله میگوید رفیقم رتبهاش هجده هزار شده، نمیگوید چه کسی اولین رتبه را آورده، نمیگوید در کلاسم چه کسی رتبه پنجم کنکور است. وقتی به سارق میگویند چرا سرقت کردی؟ میگوید: آقا، فلانی پنج بانک زده، من یک بانک زدم. وقتی به کسی میگویی چرا فحشا مرتکب شدی؟ میگوید: من دفعه اولم است، اما فلانی همین کاره است. این خیلی ناپسند است. در مسائل علمی توصیه شده به بالاتر از خود و در مصائب به پایینتر از خود نگاه کنید.
مثلاً فرض کنید من پایم درد میکند و کس دیگری پا و سرش درد میکند، یا من یک فرزندم فوت شده و دیگری دو تا از فرزندانش را از دست داده، من در زندگیام خانهام محقر و کوچک است اما دیگری مستأجر است، لذا سفارش شده در دنیا همیشه به کسی که از خودتان پایینتر است نگاه کنید؛ به آن کسی که وضعش از تو پایینتر است نگاه کن تا خدا را شکر کنی. اما در علم این توصیه نشده، در عیوب توصیه نشده؛ مثلاً وقتی به کسی بگویی آقا، چرا شما روزی پنج تا دروغ میگویی؟ بگوید فلانی روزی ده تا دروغ میگوید. یا چرا شما همسرت را آزار میدهی؟ بگوید فلانی همسرش را میزند. یا چرا فرزندت را اذیت میکنی؟ بگوید فلانی فرزندش را از خانه بیرون میکند. اینها بد است.
عیبجویی که بنده امروز نکاتی را پیرامون آن عرض کردم متأسفانه در زندگی خانوادگی بعضیها است. دائم دنبال نقاط ضعف هستند، دائم عیبتراشی میکنند؛ یعنی نه تنها عیبجویی میکنند بلکه عیبتراشی هم میکنند. روزی جوانی با همسرش به من مراجعه کردند، کار آنها به طلاق کشیده شده بود، همسرش حرفهایی میزد که روی منبر نمیتوان گفت، حرفهایی که کاملاً بیپایه و سست و بیمبنا، میگفت: آقا بوی دهانش فلان است، بوی زیر بغلش فلان است، حرف زدنش فلان است. گفتم: گرگه از بالای چشمه آب میخورد و میش از پایین چشمه، گرگه به میش گفت: آب را گلآلود نکن! میش گفت: من که پایین هستم تو داری از سر چشمه آب میخوری من که نمیتوانم آب را گلآلود کنم، اگر دنبال بهانهای که مرا بخوری بیا بخور.
این ایرادها و اشکالها کانون با نشاط و گرم خانواده را سست میکند. ای پدری که در خانه جلوی فرزند سیگار میکشی! ای پدری که با مادر خانه جلوی فرزند مواد مخدر مصرف میکنی! ای پدری که با مادر خانه بد رفتاری میکنی! ای پدری که در نمازت سستی میکنی! ای مادری که حجابت را رعایت نمیکنی! ای مادری که با پدر در خانه رفتاری و تندی میکنی! طبیعتاً اینها روی فرزندان شما اثر میگذارد. به خودمان ظلم نکنیم، به فرزندانمان هم ظلم نکنیم.
*دستور امام صادق(ع) درباره خانواده
شخصی از امام صادق(ع) پرسید: یا بن رسولالله! خانوادهای دارم که حرف و سخن مرا قبول میکنند آیا دستوری است که به آنها بیاموزم؟ وجود مقدس امام صادق(ع) آیه «قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ» را تلاوت کردند و فرمودند:
1-خانوادههایتان را از زشتی بازدارید؛ یعنی فعل قبیح و زشت در زندگیتان نیاید.
2-آنها را به طاعت خدا (نماز، روزه و ...) امر کنید.
3-آنها را به کارهای خیر عادت دهید. مثلاً بچهات را به در خانه بفرست تا او به فقیر پول بدهد، کادویی به دست فرزندت بده تا او در روز جشن عاطفهها آن را هدیه دهد. بگذار دستش باز باشد، بگذار در روضه کار کند، در خانهات مجلس بگیر، بچهات هم جلوی در بایستد و به مردم خوشآمد بگوید.
4- با اهمیت دادن به فرائض. مرحوم شهید مطهری قبل از اذان صبح برمیخاست، آهسته نماز شب میخواند، حتی نوشتهاند شیر را به گونهای باز میکرد که صدای آب بچههایش را بیدار نکند، نماز و تهجد و قرآنش که تمام میشد، موقع اذان با صدای بلند در حیاط اذان میگفت. دیگر با این اذان بچهها بیدار میشدند، و بعد هم پشت سرش میایستادند نماز جماعت میخواندند. این یعنی «قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ» - پدری که هنوز خودش وقتی دارد آفتاب میزند باید به زور از رختخواب جدا شود چگونه میخواهد بچهاش را نمازخوان بار بیاورد. پدری که هنوز خودش مشکل نگاه به نامحرم را دارد، خودش در خانه سیدی و ماهواره دارد، چگونه بچهاش را از آن منع کند؟ ماهوارهها را به خانههایتان نیاورید! متأسفانه بالای بعضی خانهها دیش ماهواره است، اینها زندگیهایتان را از هم میپاشد. من میدانم ماهواره شبکههای خوب دارد، اما بینی و بینالله چند درصد مردم پای شبکه «المنار» حزبالله لبنان مینشینند؟ چند درصد از مردم پای فوتبال و برنامههای ورزشیاش مینشینند؟ در بولتنها دیدهام بیش از هشتاد درصد استفاده کنندگان از ماهواره، داخل شبکههای فساد میچرخند. اینها زندگیهایتان را بیبرکت میکند، اگر برکت از زندگیات گرفته شد و محکم زمین خوردی، دیگر نمیتوانی بلند شوی. بگذاریم مقداری معارف قرآن، معارف اهل بیت و معارف دین و زندگی ما پررنگ شود تا انشاءالله در خانههایمان برکت بیشتر از همیشه رسوخ کند.
خدایا! عاقبت همه ما را ختم به خیر بگردان، خدایا! آنی ما را از اهل بیت و قرآن جدا مفرما.