۰۱ آذر ۱۴۰۳ ۲۰ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۳ : ۲۱
عقیق:«دعا» در لغت به معناى خواندن چيزى است به سوى خود با آواز و يا سخن. ابن فارس در تبيين معناى ريشه اين واژه مى گويد: «هو أن تميلَ الشيءَ إليك بصوتٍ وكلامٍ يكون منك؛(1) دعا، به معناى متمايل كردن چيزى به سمت خود با صدا و گفته ات است. » بنابراين، «دعا» به معناى توجه دادن مَدعُوّ به سوى داعى براى جلب منفعت يا دفع ضرر است. كلمه «دعا» در قرآن و احاديث اسلامى با عنايت به مفهوم لغوى آن، در معانى مختلفى استعمال شده است. آنچه در اینجا تبيين آن مهم و لازم است، تبيين مفهوم حقيقى دعاى انسان در برابر آفريدگار، و جمعبندى اجمالى آيات و احاديثى است كه درباره آن وارد شده است:
الف. حقيقتِ دعا
با تأمل در كاربرد كلمه «دعا» در قرآن و حديث، معلوم مى گردد كه دعاى انسان در برابر خداوند متعال، در حقيقت به معناىِ خود را بنده و نيازمند مطلق به خدا ديدن و با پرستش او درصدد جلب عنايت و رحمت او برآمدن است. به همین جهت، هر چه انسان از معرفت و شناخت بيشترى برخوردار باشد، دعاى او افزونتر مى گردد. از این رو، میبينيم كه پيشوايان دين به دليل آنكه در بالاترين مراتب عقل و معرفت بودند، بيش ازديگران خود را نيازمند به خدا مى دانستند و فوق العاده به دعا اهتمام داشتند. نمونه بارز آن را در صحيفه سجاديه امام علي بن حسين بن علي بن ابي طالب(ع) مشاهده میكنيم.
آيات متعددي از قرآن كريم انسان را به دعا و درخواست از محضر خداوند متعال دعوت نموده است؛ چنانكه در يكي از آيات ميخوانيم: «وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِى سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ؛(2) و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. در حقيقت، كسانى كه از پرستش من كبر مى ورزند، بهزودى خوار در دوزخ در مى آيند. »
اين آيه كريمه بهروشنى نشان مى دهد كه حقيقت «دعا» از نگاه قرآن، احساس عبوديت انسان نسبت به آفريدگار خود و طلب قرب و رحمت آن جناب از طريق پرستش اوست. پس، از اين حقيقت ابتدا با واژه «دعا» و سپس با واژه «عبادت» تعبير مى نمايد.
ب. اهميت دعا و نقش آن در زندگى
آيات و احاديث متعددي دلالت بر آثار و بركات عظيم دعا در زندگي انسان دارد. در يكي از اين آيات میخوانيم: «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُكُمْ؛(3) بگو: پروردگارم براى شما ارجى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد. » در احاديث متعددي نيز آثار و بركات دعا تبيين شده است.علاوه بر اين، در روايات شرايط و آدابي براي استجابت دعا تبيين شده كه ذكر اين آداب و شرايط مجال ديگري را میطلبد
شيعيان با توجه به آيات و روايات متعددي كه دلالت بر
جواز درخواست غير مستقيم از خداوند متعال دارد، توسل به بندگان محبوب الهي را براي
دعا و درخواست از محضر الهي جايز میشمارند؛ اما وهابيون اينعمل
را منافي توحيد میدانند و شيعيان را متهم به شرك میسازند.
در
يكي از آيات قرآن میخوانيم:«وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ
لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ
لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرائِيلَ4؛ هنگامى كه بلا
بر آنها مسلّط مىشد، مى گفتند:
اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده
رفتار كند. اگر اين بلا را از ما برطرف سازى، قطعاً به تو ايمان مى آوريم و بنى
اسرائيل را با تو خواهيم فرستاد.
»
پس معلوم مى شود خواسته آنان از حضرت موسى(ع)، با توحيد
و يگانهپرستى منافات نداشته و بوى شرك از آن استشمام نمى شده است؛ زيرا قوم حضرت
موسى(ع) به دليل عهد و پيوندى كه آن حضرت با خدا داشت(رسالت و نبوت و ولايت)،
براى رفع گرفتارى و سختى ها به او متوسل مى شدند. اگر استغاثه و فريادرسى از غير
خدا شرك است، چرا پيروان حضرت موسى(ع) در گرفتارى ها از او كمك مى خواستند؟! و
خداوند اين استغاثه را نقل ميكند و نقد و تقبييح نميكند.
«قَالُواْ يَأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِينَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم.5»
برادران يوسف از پدر تقاضا كردند در پيشگاه خداوند براى آنها استغفار كند و يعقوب نيز اين تقاضا را پذيرفت. از آيات فوق استفاده مىشود كه تقاضاى استغفار از ديگرى، نه تنها منافات با توحيد ندارد، بلكه راهى است براى رسيدن به لطف پروردگار؛ وگرنه چگونه ممكن بود يعقوب پيامبر، تقاضاى فرزندان را بپذيرد و به توسل آنها پاسخ مثبت دهد.
3. قرآن مجيد، به افراد گنهكار دستور مىدهد كه حضور پيامبر خدا برسند و از او درخواست كنند كه درباره آنان، از خدا طلب آمرزش نمايد؛ زيرا دعاى پيامبر درباره آنان مستجاب مىگردد؛ چنانكه مى فرمايد: «وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيما؛(6) اگر آنان وقتى بر نفس خويش ستم كردند، حضور تو برسند، هم خود توبه كنند و هم رسول خدا درباره آنان طلب آمرزش كند، خدا را توّاب و رحيم مى يابند. » ممكن است در اینجا گفته شود كه اين مسائل مربوط به زمان حيات پيامبر(ص) است و بعد از مرگ پيامبر(ص)، صداي ما را نميشنود و اين كار ما لغو است.در پاسخ بايد بگوييم كه اگر اين مدعاي شما صحيح باشد، چرا در تشهد نماز خطاب به آن حضرت سلام داده مى شود: «السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته»؟اگر مرده ها سخن زنده ها را نمى شنوند، چرا در روايات آمده است: پيامبر(ص) هرگاه به زيارت مردهها ميآمده، با آنان اينگونه سخن ميگفته: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ دَارَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ، وَإِنَّا إِنْ شَاءَ اللهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ.... »(7) آيا عقيده به اينكه انسان پس از مرگ، هيچ سخنى نمى شنود، مخالف رواياتى نيست كه در صحيح بخارى آمده كه پيامبر(ص) فرمود: «شخصى كه از دنيا رفته، صداى كفش مردمى را كه براى تشيع جنازهاش آمدهاند، مى شنود. »(7)
با توجه به مطالب مذكور بايد بگوييم كه دعا و درخواست از غير خداوند متعال، زماني بوي شرك دارد كه ما درخواست شونده را مستقل از خداوند متعال و در عرض خداوند متعال بدانيم؛ اما اگر درخواست شونده را مستقل از خداوند متعال ندانيم و او را وسيلهاي براي استجابت دعا قرار دهيم، نه تنها با شرك منافات ندارد؛ بلكه در آيات و روايات نمونههاي فراواني از اين گونه اعمال يافت میشود كه دلالت بر جواز و مطلوبيت آن دارد؛ چنانكه در كتاب صحيح بخاري كه نزد اهل سنت اصح كتب بعد از قرآن است، نقل شده كه خليفه دوم در جريان طلب باران به عموي پيامبر(ص) متوسل شده و گفته: «اللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا فتسقينا وإنا نتوسل إليك بعم نبينا فاسقنا؛(9) خدايا! ما به واسطه پيامبران به سوي تو متوسل میشويم. پس ما را سيراب نما و ما به واسطه عموي پيامبرمان به سوي تو متوسل میشويم. پس ما را سيراب نما. » مطالب مذكور نشان مى دهد كه توسل به اولياى الهى، اجمالاً امرى جایز است و آنها كه آن را ممنوع و مخالف با اصل توحيد مى شمرند، يا از معارف قرآن آگاهى ندارند و يا تعصبهاى غلط و اغراض نفساني مانع ديد آنها مى شود.
پينوشتها:
1. ابن فارس، معجم مقائيس اللغة، قم، انتشارات دفتر
تبليغات اسلامى حوزه علميه قم، 1404ق، ج 2، ص 279.
2. غافر(40)، آيه60.
3. فرقان(25)، آيه 77.
4. أعراف(7)، آيه 134.
5. يوسف(12)، آيه 97- 98.
6. نساء(4)، آيه 64.
7. نيشابوري قشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج، صحيح
مسلم، بيروت، دار إحياء التراث العربي، بيتا، ج 1، ص 218.
8. بخاري جعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله، صحيح
بخاري، بيروت، دار ابن كثير، اليمامة، 1407ق، ج 1، ص 448(باب الميت يسمع خفق
النعال).
9. همان، ص 342، ح 964.
منبع:جام
211008