۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۶ : ۱۶
عقیق: شنیدن زوایای شخصیتی یک عالم دینی از زبان فرزند ایشان که خود عالم دینی و درسآموخته مکتب زهد و علم پدر است، زیباتر است. به همین منظور به سراغ حجتالاسلام والمسلمین مرتضی دهشت، پسر ارشد استاد رفتیم تا درباره برخی الگوهای رفتاری استاد و سلوک ایشان، گفتگو کنیم.
لطفاً برایمان از سبک زندگی استاد بگویید.
- خداوند در حدیثی قدسی میفرماید
هر کس برای خدا باشد، خدا برای اوست. اگر این شعار زندگی هر فردی باشد و سبک زندگی
او اینگونه باشد خدا برای او کفایت میکند و پدرم مصداق همان مرد و مدرسی است که
فقط برای خدا بود. در مورد ویژگیهای پدر، این نکته گفتنی است که گاهی بحث نگاه
فرزند به پدر است و زمانی نگاه شاگرد به استاد و نگاه به یک سبک و سیره است. مبنای
زندگی حاج آقا از ابتدا عشق و علاقه به دین بود و تجلی این خدمت در مسأله تبلیغ و منبر
بوده است. خروجی ما اینجا باید خود را نشان دهد، مردم خروجی حوزه را در منبر
مشاهده میکنند.
مرحوم
ابوی از ابتدا نظرشان بر حضور در عرصه تبلیغ بود. به این فضا وارد شدند و علاقه
زیادی داشتند، حتی میفرمودند زندگی شخصی خودم را نیز فدای بحث تبلیغ دین میکنم و
واقعاً نیز همینگونه بود. در گذشته محدودیتهای خاصی برای مبلغان بود. یادم میآید
که قبل از انقلاب، ابوی وسیله شخصی خود را در اختیار گروههای تبلیغی قرار داده بودند،
ایشان یک جیپ استیشن داشتند و آن را در اختیار مبلغان قرار میدادند. شبهای جمعه
برخی از طلبهها را در مشهد و نیز شهرهایی مثل چناران و اطراف جاده کلات جمع میکردند.
حتی در نزدیکیهای انقلاب به خاطر دارم، گاردیها جاده را بسته بودند و وقتی
فهمیدند در ماشین طلبهها نشستهاند، به پدر اعلام کردند اجازه ندارید تبلیغ کنید
و باید بازگردید.
این مبلغان بعدها چه کردند و وارد چه عرصههایی
شدند؟
- نکته جالب این است که طلبههایی
که قبل از انقلاب به همراه پدر برای تبلیغ به شهرهای مختلف میرفتند، بعدها امام
جمعه و یا مسؤول نهادهای مختلف کشور شدند و در بسیاری از دیدارها و مراسم وقتی
متوجه میشوند من فرزند آقای دهشت هستم، نسبت به من محبت میکنند و خاطرات آن دوره
را مرور میکنیم.
در
عرصه علمی و در حوزه ادبیات عرب میتوانم بگویم ایشان بینظیر بودند؛ متأسفانه در
دوران معاصر گاهی طلبهها و حتی گاه خود من متنی از متون عربی میخوانیم و ممکن
است نتوانیم جملهبندیهای آن را دقیق بگوییم اما حاج آقا وقتی متن عربی را میخواندند
میگفتند این جمله اعرابش اینگونه است و بارها میفرمودند آرزویم این است که
طلبهها در مسأله نحو قوی باشند. از همان اول طلبه بسیار موفقی بودند، بخشی از
درس را در نجف خواندند، وقتی به ایران بازگشتند موقعیت خوبی در حوزه داشتند و
استاد بودند. به من میگفتند 20 ساله بودم که در مدرسه نواب کفایه میگفتم؛ کفایه یکی
از درسهای بسیار سخت حوزه است، این نشان میدهد استعداد خوب و علاقه فراوان به
تحصیل داشتند. البته خانواده ایشان خانواده علمدوستی بودهاند. عموی
مرحوم من، شیخ مسلم، از محدثان بزرگ بودند.
معروف است که ایشان حساسیت زیادی در هزینهکرد
وجوهات شرعیه داشتند.
- بله؛ یکی از مواردی که به
طلاب اختصاص یافته شهریه امام زمان(عج) برای نشر معارف است. سال 73 که ابوی در
بیمارستان بستری بودند و احتمال فوت ایشان میرفت، حاج آقا وصیت کردند و فرمودند
در تمام مسیر زندگی خود سعی کردم از شهریه امام زمان(عج) استفاده نکنم. اگر شهریهای
به من میدادند به صندوق منتقل میکردم تا دوباره آن را به طلاب وام بدهند و سعی
کردم معاش خود را از راه دیگری تأمین کنم تا مدیون امام زمان(عج) نشوم و ما تازه
در سال 73 این نکته را فهمیدیم.
حاج
آقا همچنین میفرمودند تا سالی که از مدرسه شهید مطهری فاصله گرفتم، یک ریال حقوق
از این مدرسه نگرفتم و در هیچ سندی در این مدرسه ثبت نشده که من حقوقی گرفته باشم.
یعنی ایشان با آنکه خیرین شهر را جمع میکردند و کارهای خیر انجام میشد، حاضر
نبودند از مدرسهای که خودشان تأسیس و مدیریتش را بر عهده داشتند حقوق بگیرند و
حساسیت خاصی نسبت به امور مالی داشتند.
و این نشان دهنده حساب کشی دقیق ایشان از خود
و اطرافیان است.
- بله، همین الان اگر دفترهای
ایشان را باز کنید، دقیقترین حساب و کتابها را مشاهده میکنید، مثلا آقای فلانی
در این تاریخ و مکان به این شخص برای فلان مسأله صدهزار تومان دادند. کارهایی که
شاید از حوصله ما خارج باشد انجام میدادند، این حسابرسی ایشان برای ما یک درس است.
در
مورد زندگی شخصی ایشان باید گفت، کسانی که با حاج آقا آشنا هستند، میدانند ایشان
فرد بذلهگویی بودند، این موارد در زندگی تأثیرگذار است. کمتر اتفاق افتاده کسی در
خانه فریاد حاج آقا را شنیده باشد، ایشان اگر خیلی عصبانی شده باشند ذکر «لا إله
الا ا...» را گفتهاند که این امر نشان از صبر، تحمل و اعتقادشان داشت. به طور کلی
احساس میکنم ایشان زندگی را فدای دین کردند و این امر با اعتقاد همراه بوده است؛
اگر جایی احساس میکردند که دین به ایشان نیاز دارد، وارد میدان میشدند. قبل از
انقلاب چند سال در کردستان و سنندج منبر میرفتند و معمولاً مستمعین ایشان نیز از
اهل سنت بودند؛ در این منبرها شیوه ملایم، مستدل و زیبایی را ارائه میکردند که
به همین واسطه، زمینه تشرف چند نفر را به تشیع فراهم کردند.
وضعیت اقتصادی خانواده در بحث تامین معاش شما
چگونه بود؟
- گاهی یک فرد مایل نیست که
دیگران از درآمد، هزینه و حتی کمکهای او به دیگران مطلع شوند. ما تازه متوجه میشویم
که پدر به چه افرادی کمک میکردند، گاهی مادرم به پدر میگفت که شما از کجا درآمد
دارید و ایشان میفرمودند «مگر خدا انسان را تنها میگذارد؟» در زمینه تبلیغ دین
ایشان پولی نمیگرفتند، اما برای تدریس ایشان در حوزه حقوقی بود و از این طریق امرار
معاش میکردند. البته ایشان هیچگاه کار اقتصادی نمیکردند و مطمئن هستم برنامه
اقتصادی نداشتهاند. ما در سال 60 خانهای به قیمت 950 هزار تومان خریدیم و تاکنون
هیچ تعمیری نیز در آن صورت نگرفته است.
پس مشی ایشان در زندگی شخصی هم بر سادگی بود؟
- بله، نکته دیگری که باید
درباره ایشان بگویم این است که دنبال پرستیژ مدیریتی نبودند. در مدرسه شهید مطهری
هفتهای یک جلسه با هیأت امنا برگزار میکردند و پدر آن روز با هیأت امنا یک غذای
ساده و مختصر میل میکردند؛ گاهی اوقات در اتاق رانندههای مدرسه حاضر شده و با
آنها به گفتوگو مینشستند و این گونه نبود که بگویند من مدیر مدرسه هستم و این
کارها دور از شأن من است.
از مراودات مرحوم استاد با مقام معظم رهبری
بگویید.
- پدر ارادت خاصی به مقام معظم
رهبری داشتند و در نوروز سال گذشته در سفر حضرت آقا به مشهد، خانواده ما و خانواده
آقای مروارید دیداری خصوصی با حضرت آقا داشتیم که معظمله در آن دیدار ابوی بنده
را در نزدیکترین فاصله به خودشان نشاندند و بسیار محبت داشتند و شاید بیشترین بحثها
را با پدر داشتند. از خاطرات خود میگفتند و حضرت آقا با حافظه قویای که داشتند مطالب
و خاطرات جالبی بیان میکردند، بعد از دیدار نیز مرحوم ابوی میفرمود، خدا عنایت
ویژهای به حضرت آقا کرده است.
پدر
همچنین میفرمودند در دورانی که با حضرت آقا همدرس و هم مباحثه بودند، هر جلسه و درسی
که حضور مییافتیم میدیدیم آقا یک سر و گردن از همه ما بالاتر است و احساس ما
این بود که ایشان با ما فرق دارند. ارتباط حاج آقا با رهبری بعد از آن نیز ادامه
یافت و حتی در سالهای قبل از پیروزی انقلاب و آغاز راهپیمایی در مشهد در سال 56
نیز در کنار یکدیگر بودند و به گفته پدر، اولین حرکتها و راهپیماییها از خانه ما
در مشهد آغاز شده است.
بعد
از اینکه حضرت آقا رئیس جمهور شدند، این ارتباط و محبت ادامه داشت تا اینکه ایشان
زعامت و رهبری را بر عهده گرفتند. ابوی بنده نقل میکردند که در اولین برخورد پس
از انتخاب ایشان به عنوان رهبری آیهای از سوره یوسف را برای ایشان میخوانند و به
حضرت آقا میگویند وصف حضرتعالی آیه «تَاللّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللّهُ عَلَیْنَا»
است و از ابتدا مشخص بود شما با ما فرق دارید و آقا لبخندی میزنند.
منبع:قدس