۰۶ آذر ۱۴۰۳ ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۶ : ۰۰
عقیق: بعضی بر این باورند که امامت چه نسبتى با خاتمیت دارد، آیا با آن در تعارض نیست؟ در پاسخ این عده باید گفت: امامت نه تنها تعارضى با خاتمیت ندارد بلكه از لوازم شریعت خاتم مى باشد، براى روشن شدن مسأله باید ابتدا معناى خاتمیت، امامت و سپس شئون پیامبر و امام را مورد بررسى قرار داد:
ختم نبوت و شریعت در اسلام به این معناست كه پس از پیامبر اسلام، دیگرى به رسالت مبعوث نخواهد شد و شریعت دیگرى جایگزین شریعت اسلام نمى شود.
قرآن مجید به صراحت پیامبر اسلام را آخرین پیامبر خوانده و فرموده است: ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ[1]؛ «محمد پدر هیچ یك از مردان شما نیست، او فرستاده خدا و آخرین پیامبر است».
احادیث نبوى نیز بر همین معنا تأكید نموده و ختم نبوت را با آن حضرت به صراحت اعلام نموده است. از جمله پیامبر (ص) در حدیث منزلت خطاب به امیرمۆمنان (ع) فرمودند: «تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى هستى، جز آنكه پس از من پیامبر دیگرى نخواهد آمد».[2] بنابراین خاتمیت مساوى با جاودانگى، نسخ ناشوندگى و بدیلناپذیرى آیین اسلام تا پایان حیات بشر بر روى كره زمین است. در نتیجه هیچ شریعت دیگرى جز اسلام نزد پروردگار مورد قبول و پسندیده نیست.
امامت در اصطلاح علم كلام عبارت است از: «جانشینى پیامبر اسلام در زمامدارى و رهبرى فراگیر امت در امور دینى و دنیوى و حفظ و حراست از دین آنسان كه پیروى از امام بر همه امت واجب باشد».[3]
شئون پیامبربه اجماع همه مسلمانان، پیامبر صلى الله علیه و آله داراى شئون مختلفى بوده اند، از جمله:
1- دریافت و ابلاغ وحى؛ این همان شأن اساسى نبوت و به تعبیر دیگر گوهر پیامبرى
است. قرآن مجید بر چنین رسالتى نسبت به همه پیامبران و به ویژه پیامبر اسلام تأكید
كرده است.[4]
دوام و پایندگى اسلام با امامت قرین است و از همین رو
در نگاه قرآن امامت یكى از اركان مهم دین و شرط كمال آن است
2- تبیین و تفسیر وحى؛ بیان معصومانه و توضیح آموزههاى وحیانى براى امت و رفع هر گونه اختلاف در فهم و كشف و تفسیر دین از جمله وظایف پیامبر است.
قرآن در این باره مى فرماید: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ؛ «و كتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستادیم تا براى مردم آنچه را كه به سوى ایشان نازل شده است بیان و تفسیر نمایى».[5] قرآن مجید تفسیر معصومانه پیامبر از دین را رافع هر گونه اختلاف و مرجع نهایى قلمداد كرده است.[6]
3- ولایت و زمامدارى امت؛ از شئون پیامبر اسلام تأسیس دولت اسلامى و رهبرى و مدیریت كلان اجتماع در چارچوب قوانین الهى بوده است.
قرآن در موارد مختلف به ابعاد گوناگون این مسأله پرداخته و بر ولایت و رهبرى آن حضرت و اطاعت و فرمانبردارى امت از آن حضرت در مسائل سیاسى، اجتماعى و اقتصادى تأكید كرده است.[7] اكنون باید دید خاتمیت در كدام یك از شئون پیامبر جارى است و در كدامیك جارى نمى باشد. آنگاه مى توان رابطه امامت و ختم نبوت را مورد سنجش قرار داد. مسلما مراد از «ختم نبوت» ختم همه شئون پیامبر اسلام نیست، بلكه شأن نبوت ایشان است و گوهر نبوت همان دریافت و ابلاغ وحى است. بنابراین ختم نبوت منحصر به شأن نخست است و ربطى به دیگر شئون ندارد و از طرف دیگر امامت استمرار نقش پیامبر در دو حوزه دیگر یعنى تبیین و تفسیر دین و حوزه مدیریت و رهبرى امت اسلام است. بنابراین:
اولًا،
هیچ تعارضى بین ختم نبوت و امامت وجود ندارد.
امامت لازمه ختم نبوت است. زیرا اگر چه با ارسال
كاملترین وحى تشریعى نیاز به تجدید بعثت و نبوت تشریعى برطرف شد و با قرار گرفتن
مسئولیت دعوت و ارشاد و تبلیغ دینى بر دوش عالمان نیاز به نبوت تبلیغى نیز برطرف
گردید
ثانیاً، امامت لازمه ختم نبوت است. زیرا اگر چه با ارسال كاملترین وحى تشریعى نیاز به تجدید بعثت و نبوت تشریعى برطرف شد و با قرار گرفتن مسئولیت دعوت و ارشاد و تبلیغ دینى بر دوش عالمان نیاز به نبوت تبلیغى نیز برطرف گردید.[8] اما درست از همین رو نیاز به امام در امت ختمیه رخ مى نماید.
استاد مطهرى در این باره مىنویسد: «امام مرجعى است براى حل اختلافات، شاخصى است براى حل اختلافاتى كه منشأ آن هم خود علما هستند». به عبارت دیگر قرار گرفتن عالمان در مسند تبلیغ، استنباط و تفسیر دین لاجرم در پى دارنده فهمها، گرایشها و تفسیرهاى مختلف و متعارض از دین خواهد شد و بدون وجود مرجعى كه از عصمت و حجیت در فهم و تبیین دین برخوردار باشد و رأى او فصل الخطاب همه آراى متعارض باشد اختلاف از میان امتها دامن برنمى چیند. بنابراین تصحیح و باز پیرایى فهم دین و حفظ و انسجام جامعه دینى در گرو وجود امام معصوم و رهبرى ها و هدایت هاى اوست.[9]
بنابراین دوام و پایندگى اسلام با امامت قرین است و از همین رو در نگاه قرآن امامت یكى از اركان مهم دین و شرط كمال آن است.
افزون بر مطالب بالا، آنچه در پاسخ دومین پرسش این دفتر پیرامون ضرورت امامت آمد، بر تلازم خاتمیت و امامت گواهى مى دهد.[10]
پی نوشت:
[1] . احزاب( 33)، آیه 40.
[2] . المتقى الهندى، كنزالعمال، ج 11، ص 607.
[3] . بنگرید: پرسش 1.
[4] . بنگرید: آل عمران( 3)، آیه 20؛ مائده( 5)، آیه 92 و 99؛ نحل( 16)، آیه 35 و 82؛ رعد( 13)، آیه 40؛ نور( 24)، آیه 54؛ عنكبوت( 29)، آیه 18 و ...
[5] . نحل( 16)، آیه 44.
[6] . نحل( 16)، آیه 94.
[7] . بنگرید: مائده( 5)، آیه 49 و 55؛ حشر( 59)، آیه 7؛ نساء( 4)، آیه 65؛ توبه( 9)، آیه 6 و ...
[8] . جهت آگاهى بیشتر بنگرید: شهید مطهرى، وحى و نبوت، ص 44- 40؛ همو، ختم نبوت؛ همو، خاتمیت، ص 60- 27، قم و تهران: صدرا.
[9] . جهت آگاهى بیشتر بنگرید:
الف. كتاب نقد، شماره 38، بهار 1385؛
ب. محمد الحق عارفى، خاتمیت و پرسشهاى نو، مشهد، دانشگاه علوم اسلامى رضوى، اول، 1386.
منبع:جام
211008