۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۳۰ : ۱۴
وی
افزود: فیض ولایی ذات اقدس اله به هر کسی عطا شود از باب تجلی خاص اوست، گرچه عالم
مجلی فیض او است برابر خطبه نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه که فرمود «الحمدلله
المتجلی لخلقه بخلقه؛ حمدخدایی را که با آفرینش مخلوقات برای آن ها متجلی است» اصل
فیض تجلی است. لکن درباره معارف الهی تجلی ویژهای دارد که درباره قرآن کریم در
نهج البلاغه آمده است « فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر ان یکونوا
راوه بما اراهم من قدرته و خوفهم من سطوته» پس، خداوند سبحان در کتاب خود بی آن
که او را ببینند، خـود را به بندگانش آشکار ساخت.(خطبه 147 نهج البلاغه(
پس
کل عالم مجلای الهی است برابر خطبه اول است و قرآن کریم مجلی فیض خاص خداست برابر
خطبه دوم. اولیاء الهی هر چه دریافت میکنند از مقام ولایت برابر تجلی ویِژه الهی
است. لکن آنچه که برای ما مقدور است انجام دستورهای الهی است هر اندازه بهتر
بفهمیم و بهتر عمل کنیم به مقامات اینها نزدیکتر میشویم و از علوم آنها بیشتر
میتوانیم استفاده کنیم.
این
مفسر قرآن کریم بیان کرد: انبیاء الهی انسانهای کامل هستند اما در آنها مراتب
وجود دارد و برخی بر برخی دیگر فضیلت دارند. بنابراین همه اینها مظهر اسم اعظم
نیستند برخی مظهر اسم حکیماند، برخی مظهر رئوفاند، برخی دیگر مظهر علیماند و به
طور کلی برخی مظهر اسماء حسنی دیگر هستند.
چون
مظهر اسم اعظم نیستند و مظهر نامی از نامهای خاص الهی هستند برابر آن اگر قرب
نوافل و فرائضی دارند در همان محدوده برابر آنچه در سوره انبیاء آمده است عمل میکنند « لایَسبِقونَه
بِالقَول و هم باَمرِه یَعمَلون» که در زیارت نورانی جامعه همین وصفی که خداوند در
سوره انبیاء برای ملائکه ذکر کرد وجود مبارک امام هادی(ع) برای ائمه ذکر میکند.
اگر
اینها مانند ملائکه هستند ملائکه هم که مدبران امر هستند شئونشان فرق میکند یکی
مانند جبرئیل مسئول مسائل علمی است، یکی مانند میکائیل مسئول توزیع ارزاق است،
یکی مثل عزائیل مسئول گرفتن جان انسانهاست.
هر
کدام از اینها تحت اسمی از اسماء الهی هستند نسبت به آن اسم قرب فرائض و نوافل
دارند اما ممکن است آنها نسبت به اسماء دیگر اینطور نباشند. بنابراین گاهی ممکن است
تحت تدبیر یک نام مخصوص از اسماء حسنی الهی باشد و طبق آن نام قرب نوافل و فرائض
داشته باشد و «لایسبقونه»
و هیچ ترک اولایی نیز نکند،
اما
تحت یک نام اسم دیگر از اسماء حسنی خداوند جای سوال داشته باشد و کاری که حضرت
یونس کرد و قوم خود را رها کرد ممکن است از همین جهت باشد. چرا که اجلالهای
فراوانی که در قرآن از انبیاء و مخصوصا حضرت یونس شده است نشان دهنده این است که
وی کاری را خلاف وظیفه انجام نداده است.
وی ادامه داد: در جریان قرعه روایات ما چند نکته را به همراه دارد یکی اصل ترغیب و مشروعیت قرعه است و آن برای امر مشکل است که هیچ راهی ندارد اما زمانی که انسان دلیل عقلی دارد، دلیل نقلی دارد، اماره و اصول دارد جایی برای قرعه نیست.
مساله دیگری که در مساله قرعه وجود دارد این است که قرعه برای تعیین ما هو الواقع است اما گاهی نیز قرعه برای رفع حیرت است مانند زمانی که در یک مکانی میخواهند یک نفر را از میان چند نفر که همه شرایطشان یکی است رئیس بکنند که در اینجا برای رفع حیرت قرعه میگیرند.
در جریان حضرت یونس اگر جریان قرعه از این جهت باشد که واقعا بخواهند کسی که از فرمان الهی فاصله گرفت را کشف کنند امر واقعی است اما اگر این قصه درست باشد که این ماهی در برابر کشتی ایستاد و منتظر طعمه بود، واقعیتی ندارد و این برای اینکه یا طعمه به او بدهند یا بار کشتی را کم کنند بدون در نظر گرفتن واقعیتی که انجام شد این قرعه برای رفع حیرت بود. « فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ؛ کشتى در دریا حرکت کرد و ماهىِ بزرگى راه را بر کشتى بست؛ پس یونس با دیگر سرنشینان قرعه انداختند، قرعه به نام او درآمد و از شکست خوردگان شد«.
این مرجع تقلید بیان کرد: مطلبی که در مورد آیه « لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ قطعاً تا روزى که مردم از قبرها برانگیخته مىشوند، در شکم ماهى مىماند و از آن جا برانگیخته مىشد» مطرح شده که بخواهند بگویند در این لبث حیات وجود دارد یعنی اینکه خداوند تا روز قیامت یونس را زنده نگهمیدارد تا بخواهند زندگی ابدی حضرت حجت (عج) را ثابت کنند به نظر میرسد بعید است و از ظاهر آیه این برداشت نمیشود که حضرت یونس زنده در بطن حوت و ماهی میماند مگر اینکه روایات روشنی داشته باشیم که دلالت بر زنده بودن حضرت یونس در بطن ماهی بکند. به هر حال ظاهر آیه دلالتی بر زنده بودن یونس در بطن ماهی ندارد.
وی
اظهار کرد: خداوند در این آیات میفرماید چون او از مسبحین بود او را از شکم ماهی
در زمان مشخص بیرون انداختیم « فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِیمٌ
وَأَنْبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ؛ آرى، چون یونس را تسبیح گوى خویش
یافتیم، او را در حالى که بیمار بود، از شکم ماهى به زمینى بى گیاه که سایبانى در
آن یافت نمىشد بیرون انداختیم.
و
بر فراز او درختى از نوع کدو رویاندیم تا آن را سایبانِ خود گیرد. ساحلی که او را
آنجا انداختیم درخت نداشت، آباد نبود، خانه و امثال آن نداشت بیابان صافی بود و
عاری از گیاه بود. برای اینکه آسیب نبیند درختی برای او رویاندیم برخی گفتند موز بود
که هم از برگش به عنوان سایه استفاده کند و هم از میوهاش استفاده کند و برخی دیگر
گفتند درخت کدو که خاصیتهایی دارد را بیان کردند.
منظور
از یقطین چیزی باید باشد که درخت باشد بنابراین کدو نمیتواند باشد و اختصاصی به
کدو و موز واینها ندارد چون آنها نجم هستند و خوشه دارند. بعد از اینکه خستگی او
برطرف شد و درمان شد مجددا او را به منطقهی رسالتش که همان منطقه نینوا بوده
برگرداندیم. « وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ
إِلَى حِینٍ«.
منبع:شبستان