۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۲ : ۲۳
عقیق: در تربیت دینی و رشد فرهنگی در سطح عمومی نهاد خانواده جایگاه خاص و برجستهای دارد و بدون تردید آنچه بهترین و بیشترین تأثیرگذاری و بازدهی را دارد، نهاد خانواده است، زیرا خانواده اولین و زیربنای بنیادی و اساسی جامعه در ابعاد مختلف است، بنابراین بر حسب اهمیت جایگاه خانواده در ارتقا بخشیدن فرهنگ جامعه در سلسله گزارشهایی به تبیین این موضوع به روایت حجتالسلام والمسلمین ناصر رفیعی محمدی کارشناس دینی میپردازیم که بخش دوم آن در ادامه میآید:
*حقوق مشترک
در اینجا به حقوق مشترک میپردازم و به حقوق زن یا مرد کاری ندارم، حقوقی که هم خانم و هم آقا باید رعایت کنند تا فرزندان سالم بار بیایند و این گلهای زندگی پژمرده نشوند. دختران از خانه فرار نکنند، قاچاق زنها صورت نگیرد، جوانها و نوجوانها در مراکز فساد حضور پیدا نکنند، اعتیاد و افسردگی پیدا نشود.
1- تکریم و احترام
اولین حق متقابل زن و شوهر تکریم و احترام همدیگر است. امام صادق(ع) فرمودند: کسی که همسر اختیار میکند باید اکرامش کند. نبی مکرم اسلام(ص) فرمودند: بدترین زنها اینها هستند: کسانی که لجباز هستند، کسانی که رعایت برخورد با همسر را نمیکنند، فرمان همسر را اجرا نمیکنند و کسانی که نسبت به همسرشان تند و نسبت به دیگران خوشاخلاقاند.
*نشانههای مرد سعادتمند
به این روایت دقت کنید پیامبر(ص) فرمود: سعادت یک مرد در این است که زنش این سه ویژگی را داشته باشد:
1- وقتی به او نگاه میکند لذت ببرد و شاد شود، نه مثل آن بنده خدا که به خانه آمده بود، به خانمش نگاه میکرد، زن گفت: چرا اینقدر نگاه میکنی؟ گفت: من در خیابان به زنهای نامحرم نگاه میکنم که گناه است، برای کفارهاش میآیم به تو نگاه میکنم، تو از بس بدخلقی من از نگاهت شاد نمیشوم، کفاره آن گناه این است که میآیم به تو نگاه میکنم، این طور نشود که برای کفاره به زنش نگاه کند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: من وقتی به فاطمه(س) مینگرم هم و غمم رفع میشود، غم و اندوهم کنار میرود.
2- وقتی فرمانی به او میدهد، اطاعت و پیروی کند.
3- وقتی مرد خانه نیست، آبرو، شخصیت و مالش را حفظ کند.
*بدترین صفات مرد، بهترین صفات زن
چرا ترس، تکبر و بخل برای مرد بد است، ولی برای زن خوب است؟ روایت داریم علی(ع) فرمود:بدترین صفات مرد، بهترین صفات زن است. برای مرد تکبر بد است، ترس بد است، باید در میدان جنگ شجاع باشد، بخل بد است باید دست و دلباز باشد. اما امیرمؤمنان(ع) فرمود: این صفات برای زن خوب است. معنی این روایت چیست؟
1- ترس: اگر زن ترس داشت با هر نامحرمی سخن نمیگوید، با هر کسی گفتوگو نمیکند، هر ماشینی را سوار نمیشود، به هر ندایی پاسخ نمیدهد که بعد سر از فساد در بیاورد. جسور بودن زن گاهی کار دستش میدهد منظور از این ترس، نه ترس از گربه است، نه ترس از سوسک و نه ترس از ورود در دانشگاه و مراکز اجتماعی است، این ترس یعنی ترس از اینکه خودش را به آب و آتش بزند.
2- بخل: یعنی مال شوهرش را حفظ کند.
3- تکبر: مرد باید متواضع باشد، اما یک زن در مقابل مرد نباید با خضوع و کرنش و نرمی طوری حرف بزند که مرد تحریک شود. مگر خدا به زنهای پیغمبر نمیفرماید: وقتی با مرد حرف میزنید - این خطاب برای همه است- طوری حرف نزنید که کسی تحریک شود.
تکریم همسر یکی از اصولی است که باید در ازدواج رعایت شود، زن مرد را تکریم کند، مرد نیز زن را تکریم کند. نبی مکرم اسلام(ص) فرمود: اگر مردی به زنش سیلی بزند، خدا در ازای این سیلی ناحقی که به همسرش زده است در قیامت به فرشته عذاب امر میکند، هفتاد سیلی از آتش به آن مرد بزند.
*دادخواهی امام
وجود مقدس امیرالمؤمنین، علیبن ابیطالب(ع) وقت ظهر دیدند خانمی در کوچههای کوفه وحشتزده آمد و گفت: یا اباالحسن! نجاتم بده همسرم میخواهد مرا بزند، مرا از خانه بیرون کرده است. آقا فرمودند: من به دنبال تو میآیم. در خانه را زدند، جوان مغروری در را باز کرد، او امیرالمؤمنین(ع) را نمیشناخت، آقا با ملاطفت فرمودند: بنده خدا! تقوا داشته باش، زن را که نمیزنند، زن ریحانه است.
امام صادق(ع) فرمود: بهترین زنهای شما کسانی هستند که مانند گل باشند و زندگی را برای شما شاد نگه دارند. - جوان مغرور گفت: حالا که آمده شما را واسطه کرده است او را آتش میزنم. نوشتهاند امیرالمؤمنین(ع) در رفت و آمدها همراهش هم تازیانه بود و هم شمشیر، گاهی این تازیانه را در بازار به دست میگرفت و به متخلفین تذکر میداد و گاهی اگر مبارزهای پیش میآمد دست به شمشیر میبرد. حضرت(ع) وقتی دیدند این جوان دارد باطلی را مطرح میکند به تازیانه دست بردند. جوان تا نگاهش به تازیانه و غضب امیرالمؤمنین(ع) افتاد مقداری جا خورد، بعضیها آمدند، شخصی که راوی این حدیث است میگوید: من آقا را معرفی کردم، جوان عذرخواهی کرد و آقا فرمودند: با همسرت مهربان باشد، با هم زندگی خوب داشته باشید و همسرش را به خانهاش فرستاد.
در روایت داریم پیامبر(ص) فرمود: اگر زنی به همسرش غضبناک نگاه کند، سرمهای از خاکستر آتش جهنم به چشمانش میکشند. معلوم است سرمه خاکستر جهنم با چشم چه میکند! بعضی خانمها اینگونهاند، حرف نمیزنند، اما در نگاهشان تحقیر و ذلت مرد است، بعضی آقایان هم اینطور هستند، فرق نمیکند، گرچه این حرفهایی را که من میزنم غالباً هر کس آن را برای دیگری میداند، ولی اگر هر کسی به میزان خودش توجه کند، میزانی که اسلام برای تکریم و برای تجلیل بیان کرده است، خیلی از مشکلات حل میشود.
*تکریم همسر
به این قصه خوب دقت کنید و تکریم از زن را یاد بگیرید. ام سلمه همسر پیامبر(ص) است، البته امسلمه قبلا همسر ابوسلمه بوده است و از ابوسلمه چند اولاد یتیم دارد، ام سلمه میگوید: وقتی همسرم ابوسلمه آمد، گفت: رسول خدا(ص) به من چیزی یاد داده است، گفتم چه چیزی؟ گفت: حضرت به من یاد داد اگر مصیبتی دیدید بگویید «انا لله و انا الیه راجعون» بعد بگویید خدایا من بر این مصیبت صبر میکند تو اجرش را چیزی بهتر به من بده. میگوید: این مطلب در ذهن من بود تا ابوسلمه شهید شد. من هم گفتم: «انا لله و انا الیه راجعون»، همین دعا را کردم و پیش خودم میگفتم ابوسلمه بهترین مرد عالم بود معنای این دعا چیست؟ تا روزی که پیامبر گرامی اسلام به خواستگاری من آمد - البته میدانید ازدواجهای رسول خدا در مدینه غالباض از روی مصلحتهایی بوده است. یکی از این ازدواجها همین ازدواج است، پیامبر دید این خانم نمیتواند این بچهها را سرپرستی کند، حتی خود امسلمه به حضرت عرض کرد: من هم سنم بالاست، هم بچه کوچک دارم عیالوار هستم و اینها خرج دارند. حضرت فرمود: سن من هم بالاست، فرزندانت را هم من سرپرستی میکنم، هدف اصلی رسول خدا در واقع این بود که این خانوادهها تحت سرپرستی حضرت قرار بگیرند.
بارها روی منبر گفتیم زندگی پیامبر(ص) از 25 سالگی تا 50 سالگی فقط با خدیجه کبری سپریش شد، تنها همسر او در دوران جوانیاش خدیجه کبری است و بعضی از ازدواجهای پیامبر(ص) در مدینه بر اساس مسائل اجتماعی است، و بعضی دیگر به دلیل جذب به اسلام است، مثل ازدواج حضرت با صفیه که خودش عرض کرد اگر شما داماد ما شوید، قلب عدهای جذب میشود و مسلمان میشوند - به هر حال امسلمه به خانه پیامبر آمد، مدتی گذشت. امسلمه برادری به نام عبدالله دارد، ایشان از کسانی بود که پیامبر را خیلی اذیت و مذمت میکرد، وقتی رسول خدا مکه را فتح کرد فرمود: من مردم مکه را بخشیدم، ولی از دوازده نفر نمیتوانم بگذرم، آنها مرا خیلی آزار دادند - در تاریخ دوازده نفر اسمشان آمده است، پیامبر آنها را مهدورالدم اعلام کرد - آنها را نمیبخشم. یکی از کسانی که پیامبر(ص) از او نگذشت همین عبدالله است. خدمت پیامبر(ص) آمد و حضرت فرمود: نه، او را نپذیرفت، امسلمه آمد واسطه شد و گفت: یا رسولالله! برادر من است، میدانم خیلی شما را آزار و اذیت کرده است شما فرمان به نبخشیدن او دادید، اما به خاطر من از او بگذرید. فرمود: باشد، چون تو واسطه شدی او را میپذیرم. ببینید این تکریم است، رسول خدا(ص) عبدالله بن ابی امیه را پذیرفت و او اسلام آورد. البته تعداد دیگری از کسانی را هم که حضرت مهدورالدم اعلام کرده بود؛ به دلایل دیگری بخشید که این نشان دهنده نهایت رحمت و لطف پیامبر است. خلاصه سخن این است که یکی از آداب خانوادگی تکریم است.
منبع:فارس
211008