۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۴ : ۰۹
در زیر داستان قاضی ذکر می شود که در محکمه ای از خدا خواسته بود که خدایا حق را با برادر زنم قرار بده تا در این دادگاه طرف مرافعه اش محکوم گردد و من در مقابل او شرمنده نشوم.
این
ماجرا که در روایتی از امام محمد باقر سلام الله علیه نقل شده است بدین شرح است:
در
بنی اسرائیل یک نفر قاضی که بر اساس حق بین مردم قضاوت می کرد، لحظات پایان عمرش
فرا رسید. به همسرش گفت:« وقتی از دنیا رفتم مرا غسل بده و کفن کن و جنازه ام را
بر روی تابوت بگذار و چهره ام را بپوشان».(تا مردم با خبر شوند و جنازه ام را به
خاک بسپارند.(
وقتی
قاضی از دنیا رفت، همسرش طبق وصیت او عمل کرد، پس از مدتی روپوش را از چهره قاضی
عقب زد تا به صورت او نگاه کند، ناگاه دید کرمی بینی شوهرش را مانند قیچی پاره
کرد(و خورده است) با دیدن این منظره بسیار وحشت کرد و از این پیش آمد متعجب شد.
هنگامی
که شب فرارسید، زن در بستر خود خوابید. قاضی در عالم خواب نزد همسرش آمد و
گفت: « با دیدن آن منظره وحشت کردی و ناراحت شدی؟ گفت: آری«.
قاضی
گفت:« موقعی که زنده بودم روزی بر مسند قضاوت نشسته بودم، دیدم برادرت با یک نفر
برای مرافع به سوی من می آیند(درقلبم) گفتم : خدایا! حق را با برادر زنم قرار بده
تا در این دادگه طرف مرافعه اش محکوم گردد و من در مقابل او شرمنده نشوم«.
آن
دو نفر آمدند و در محکمه کنار من نشستند و مشغول مرافعه شدند، حرف های خود را مطرح
کردند و من گوش می دادم.
بعد
از شنیدن حرف های طرفین به یقین دریافتم که حق با برادر توست. من هم به نفع برادرت
قضاوت کردم و حق را به او دادم.
آن
کرمی که دیدی بینی مرا پاره کرده و خورده است ( گوشه ای از عذاب برزخی می باشد که
به چشم تو آمد) علتش این بو که مایل بودم حق با برادرت باشد.
گر
چه حق با او بود، ولی نباید قبل از ثابت شدن حق، چنینفکری را در مغز خود راه می
دادم. آنچه را که دیدی مربوط به برادرت و تمایل من نسبت به حاکمیت او و محکوم بودن
طرفش بود.
وای
به حال آن قاضی هایی که حق را می دانند و برای غرض های شخصی یا غیر شخصی به خلاف
حق قضاوت می کنند و با علم به آن صاحب حق را محکوم و ناحق را حاکم می گردانند.آنان
در عالم برزخ و قیامت به عذابی گرفتار شوند که خدا می داند.
منبع:جام