عقیق | پایگاه اطلاع رسانی هیئت ها و محافل مذهبی

کد خبر : ۲۵۰۱۴
تاریخ انتشار : ۱۸ فروردين ۱۳۹۳ - ۰۶:۴۷
هر چه ناشی از محبت باشد، محبت را زیاد می‏کند. اگر به کسی هدیه‏ای بدهید و برایش پول خرج کنید، محبتتان زیاد می‏شود. اگر به کسی ارادت دارید، با زبان های مختلف عرض ارادت می‌کنید.

عقیق: یکی از مسائل بحث برانگیز میان وهابیون و دیگر فرق اسلامی زیارت قبور است. وهابیون بر این باورند که شفاعت و توسل و زیارت قبور شرک است. در مطالب پیشین به برخی از عقاید وهابیت اشاره و دیدگاه صحیح شیعه پیرامون مسئله شفاعت و توسل مطرح شد. در این نوشتار نگاهی به فلسفه زیارت و چرایی آن از لسان آیت الله مصباح داریم که روشن می کند زیارت قبور مومنین نه تنها شرک نیست بلکه از امور توصیه شده در اسلام است.
«
درباره‏ی زیارت سیدالشهدا(ع) روایات عجیبی آمده که واقعاً بهت‌آور است. چه سرّی در این کار هست که این همه به آن توصیه شده است؟ در تمامِ اوقات متبرکه‏ی سال، زیارت سیدالشهدا (ع) وارد شده است. بزرگانی بودند که قدر این زیارت‌ها را آن‌قدر می‏دانستند که سعی می‏کردند یک روز عمرشان هم بدون زیارت عاشورا نگذرد. کسانی که اگر انسان کارهای علمی‏شان را ببیند خیال می‏کند در شبانه‏روز غیر از فعالیت علمی هیچ‏کاری نداشتند. اما زیارت عاشورا و نماز جعفرشان هم ترک نمی‏شد و شاید آن توفیقات هم، به برکت همین‌ها باشد. نتیجه‌ی زیارت هر کسی که زیارت سیدالشهدا(ع) می‌خواند یکسان نیست. حالا بگذریم از کسانی که زیارت را اصلاً بدعت و حرام می‏دانند یا کسانی که تحت تأثیر شبهه‌ها واقع شده‌اند و شک دارند. ما درباره‏ی خودمان صحبت می‏کنیم که زیارت را از بهترین عبادت‌ها می‏دانیم. خود ما زیارت‌هایمان خیلی فرق دارد. بعضی‏ها صریحاً می‌گویند: ما وقتی زیارت می‏رویم برای تجدید پیمان با راهِ آنها است. خب، این مطلب زیبایی است؛ اما این یک جهت سلبی و منفی هم دارد. هستند در عالم، کسانی که معتقد به خدا و پیامبر و قیامت نیستند، اما مثلاً یک روز در سال می‏روند بر سر قبر شخص بزرگی که سمبل مملکت و آزادی‏؛ یا قهرمان ملی‏شان است. می‏روند تا با او تجدید عهد ‏کنند. سنگ و خاکی می‏بینند، چیزی هم می‏گویند، تصمیمی هم می‏گیرند و خاطره‏ای هم برایشان تجدید می‏شود. اگر در این حد باشد این زیارت‌ها برای ملحدین هم ممکن است. این که زیارت نشد! ولی خب، این یک امر عرفی است؛ مثل شعارهایی که می‏دهیم. زیارت بعضی‌ها شعار دادن است؛ سلام بر شما، درود بر شما! حالا مؤمن و معتقد هم هست، اما شاید توجه ندارد و خیال می‏کند زیارت کردن، یعنی اینکه آدم برود آنجا یک شعار بدهد.
بعضی‏ها واقعاً معتقدند که جای مقدسی است، رفتن به آنجا شرف دارد و عبادت است. اما این هم دارای اقسامی است. خیلی‏ها مکه که می‏روند و حجرالاسود را می‏بوسند، چون معتقدند حجرالاسود سنگ بسیار مقدسی است؛ اما آیا واقعاً معتقدند که این حجر، چیزی می‏فهمد؟ بعضی از زیارت‌هایی که انجام می‏دهیم این‌گونه است. معتقدیم آن‌جا جای مقدسی است و خدا رحمت و برکتش را نازل می‏کند. حتی دعا هم در آن‌جا مستجاب می‏شود؛ اما این که یک کسی اینجا هست، می‏بیند، می‏شنود و کاری انجام می‏دهد، خیلی باورمان نیست و یا توجه نداریم. و لذا مثلاً همانجا در حضور آن مرقد، مثل جاهای دیگر، می‏گوییم، می‏خندیم و حرف می‏زنیم! از مضامین زیارت‌ها و اذن دخول‌ها برمی‏آید که مسئله از اینها بالاتر است.

معرفت زیارت
در اذن دخولی که در همه‏ی مشاهد مشرفه مستحب است، می‌خوانیم: و أعلم أن رسولک و خلفائک علیهم السلام أحیاء عندک یرزقون یرون مقامی و یسمعون کلامی و یردّون سلامی و أنّک حجبت عن سمعی کلامهم و فتحت باب فهمی بلذیذ مناجاتهم؛؛ خدایا من می‏دانم که پیغمبر و اولیاء تو زنده‏اند، سخن من را می‏شنوند، من را می‏بینند، به سلامم جواب می‏دهند؛ اما من نمی‏شنوم. بودند بزرگانی که وقتی سلام می‏کردند جوابش را می‏شنیدند. بیچاره ما که کر و کوریم. اگر بخواهیم از این زیارت‌ها درست استفاده کنیم، باید این اعتقادهامان را جدی بگیریم. باید باور کنم که واقعاً اینجا کسی هست که مرا می‏بیند و صدای مرا می‏شنود. باید اجازه بدهند تا من وارد شوم! بودند و هستند بزرگانی که گفته‌اند: اگر اذن دخول خواندید و دلتان نشکست وارد نشوید و برگردید. این از مقوله‏ی معرفت است؛ یعنی شناخت امام. عارفا بحقهم؛ یکی از شئونش همین است. البته از این وسیع‏تر هم هست. همه در ذهن ما متمرکز است، اما توجه نداریم. در حالات اضطرار، کسی که امیدش از همه جا قطع می‏شود، یا مثلاً در بیابانی راه گم می‏کند، یا مشرف به هلاکت است از عمق جان می‌گوید: یا اباصالح المهدی ادرکنی؛ آقا کجاست که این صدا را بشنود؟ او از راه دور چه‌گونه به تو کمک می‏کند؟ این، بیش از آن است که انسان روبروی مرقد امام بایستد و بگوید تو می‏شنوی. همه‏ی ما این حالت‌ها را داریم که وقتی گرفتار شدیم خوب یادمان می‏آید از این چیزها هست. سعی کنیم به این اعتقادات ارتکازی که به زحمت پیدا شده است توجه کامل داشته باشیم. خیلی آسان است بگویند: روایتش ضعیف است یا سندش معتبر نیست! این ارتکاز همه‏ی شیعه است. ما نمی‏فهمیم؛ مثل خیلی چیزهای دیگر که نمی‏فهمیم! سعی کنیم آن اندازه‏اش را که میسّر است، دست کم آن وقتی که به حرم حضرت معصومه(ع) مشرف می‏شویم یا اگر سعادت داشته باشیم کربلا مشرف شویم، باورمان باشد که امام (ع) می‏بیند، می‏شنود، و جواب ما را می‏دهد و آنچه در دل داریم می‏فهمد. برای او فرقی نمی‏کند که بگوییم یا نه؛ این برای ما مهم است که توجه داشته باشیم و ارتباط برقرار کنیم. این ماییم که باید بفهمیم در مقابل چه کسی ایستاده‏ایم. چه موقعیتی داریم و چه شرافتی نصیبمان شده است و چه‌قدر می‏توانیم از این موقعیتی که گیرمان آمده است بهره‏برداری کنیم. این از مقوله‏ی معرفت است؛ یک توأمانی هم دارد که با محبت همراه است. در مورد معرفت خدا هم که در مناجات عارفین بحث می‏کردیم، اشاره شد که معرفت و محبت نوعی تلازم با هم دارند. در مرتبه‏ای از آن، معرفت مقدم است و یک نوع علیت ناقصه نسبت به محبت دارد، در مراتبی هم، محبت باعث افزایش معرفت می‏شود. این زیارت‏ها علاوه بر این که ما را به آن معتقَدات و این معرفت‌هایی که نسبت به اهل بیت(ع) داریم توجه می‏دهد، بُعد دیگر روانی ما را هم تقویت می‏کند.

رشد و تعالی با یک سلام
چه طور با یک سلام کردن انسانیت رشد می‏کند؟! این یک مسئله‏ی قطعی علمی ثابت شده‏، و هم درونی است. شما با کسی دوست هستید و به او علاقه دارید. اگر این علاقه‏تان را در عمل ظاهر کنید، کم یا زیاد، این علاقه رشد می‏کند و تقویت می‏شود. اگر اظهار نکنید، کَم کَم یادتان می‏رود؛ «از دل برود هر آن چه از دیده برفت.»؛ پس هر چه ناشی از محبت باشد، محبت را زیاد می‏کند. اگر به کسی هدیه‏ای بدهید و برایش پول خرج کنید، محبتتان زیاد می‏شود. اگر به کسی ارادت دارید، با زبان های مختلف عرض ارادت می‌کنید؛ تا می‏رسد به آنجایی که کسانی غزل‌سرایی و مدیحه‌سرایی می‏کنند. عاشقانه سخن می‏گویند و عاشقانه رفتار می‏کنند. خب بازار عالم با همین چیزها گرم است. اگر این کارها انجام شود روز به روز محبت بیشتر می‏شود و اگر نشد، کم می‏شود. شما اگر دوستت را ببینی و به او سلام نکنی، آیا دیگر محبت می‏ماند؟ پس حتی یک سلام کردن می‏تواند محبت را زیاد کند. چه طور در اطراف انسان چیزهایی هست که توجهش را جلب می‏کند، اما روزی چند مرتبه یادش می‏رود بگوید: السلام علیک یا اباعبداللّه!؛ اگر ریشه‏ای در دل نداشته باشد این اثر ظاهر نمی‏شود. اگر شب اربعین و روزهای دیگر آمد و یادی از زیارت امام حسین (ع) نکردی، محبت این گوهرِ عظیم، این اکسیرِ کیمیا، کم‌کم ضعیف و کم‌رنگ و بی‏اثر می‏شود. بنابراین این همه اهتمامی که در زیارت‌ها هست بی‏جهت نیست. باعث محبت بیشتر می‌شود؛ یعنی پیوند روح شما با سیدالشهدا (ع) تقویت می‏شود و رشد می‏کند.
پس اگر ما در زیارت دو چیز را رعایت کنیم: اول مسائلی که مربوط به شناخت‌مان است؛ این که با چه کسی روبرو هستیم، و بعد سعی کنیم که کارمان را به قصد عبادت و با ادب انجام دهیم، این می‏تواند در ساختنِ ما و در کمالاتِ روحی ما فوق‏العاده اثر داشته باشد.

انگیزه‌های زیارت
نکته‏ی دیگر این که وقتی انسان کسی را دوست ‏دارد به ملاقات و زیارتش می‏رود. انگیزه‏ی انسان برای زیارت متفاوت است، هم‌چنان که علت دوستی‏اش هم متفاوت است. گاهی زیارت از کسی، برای این است که یک کاری با او دارد. مثلاً می‏خواهد پولی قرض بگیرد. گفت: سلام روستایی بی طمع نیست! این سلام و محبت ارزش دارد، اما خالص نیست. ولی یک وقت انسان دلش برای کسی تنگ می‏شود، می‏گوید: برویم یک سری به دوستمان بزنیم تا رفع دلتنگی‏مان شود. خب، این از آن کمی مرتبه‏اش بالاتر است؛ اما بالاخره می‏خواهد رفع دلتنگی خودش کند. این هم باز برای او نیست. اما محبت ممکن است به یک جایی برسد که انسان اصلاً خودش را فراموش کند. دلتنگم یا نیستم، کاری دارم یا ندارم، نفعی برای من دارد یا ندارد، مهم نیست. گویا غیر از او چیزی نمی‏بیند. وقتی هم به ملاقاتش می‌رود چیزی از او نمی‏خواهد. آمده است تا خضوع کند. ممکن است طوری شود که محبّ، در مقابل محبوب، جز خضوع و جز فانی شدن چیزی نمی‏خواهد. می‏خواهد در مقابلش به خاک بیفتد. آخر چرا این طوری می‏کنی؟! نمی‏دانم چرا؛ عشق است! خیلی از ماها می‏خواهیم برویم زیارت سیدالشهدا (ع). آرزو و دعای‌مان هم زیارت کربلاست اما وقتی عمق دلمان را بکاویم، می‏خواهیم برویم تا دعای ما تحت قبّه‏ی سیدالشهدا (ع) مستجاب بشود. می‌خواهیم ما را شفاعت کند و گناهانمان آمرزیده شود. می‏خواهیم برویم حاجتمان را بگیریم. خب، این هم خوب است که باز هم امام حسین(ع) را شناخته‌ایم و می‏دانیم استجابت دعا تحت قبّه‏ی او از ویژگی‌های سیدالشهدا(ع) است. اما این خیلی فرق دارد با آن کسی که دلش برای امام حسین(ع) تنگ شده است. سفر خطرناک است، دست می‏بُرند، می‏کشند؛ مهم نیست. جانم فدای حسین (ع).


پی نوشت:

راز و نیاز (شرح مناجات خمس عشرة) جلسه چهل و هفتم: ولایت و زیارت اهل بیت علیه السلام .

منبع:شبستان


ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین