۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۱۰ : ۲۱
عقیق: مراسم شب سوم ایام فاطیمه در مسجد ارک با سخنرانی حجت الاسلام الهی و مداحی حاج منصور ارضی برگزار شد.
به گزارش عقیق این مراسم با نماز جماعت مغرب و عشا، تلاوت آیاتی از قرآن کریم و قرائت زیارت امین الله آغاز شد و با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین الهی ادامه یافت. در ادامه با مرثیه سرایی و روضه خوانی حاج منصور ارضی در رثای حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مداحی حاج ابوالفضل بختیاری و حاج سید علی قریشی به پایان رسید.
ضمنا این مراسم از دوشنبه 19 لغایت 23 اسفند ماه به مدت پنج شب از نماز مغرب و عشا در مسجد ارک تهران برقرار می باشد.
در ادامه گزیده ای سخنرانی حجت الاسلام الهی را بخوانید:
* هرکس مشغول شد به ذکر صلوات از طرف خدای متعال
برای هر ذکری که می گوید لااله الا الله برایش فرستاده می شود، الله اکبر
برایش فرستاده می شود، سبحان الله برایش فرستاده می شود، الحمدلله برایش فرستاده
می شود، این جای آنها را می گیرد، چرا؟ به خاطر اینکه خدا می خواهد در وجود مومن
ایمان ایجاد بکند. اینقدر این ذکر مهم می شود برای اینکه من رغبت کنم این ذکر را
بگویم، خداوند خودش هم می گوید: إنّ الله و ملائکته یصلون علی النبی، یا ایها
الذین آمنوا صلوا علیه وسلموا تسلیما. ببینید آخرش می گوید تسلیما، یعنی تا این
اتفاق نیفتد، شما تسلیم نمی شوی.
* یک خبر من به شما
بدهم، ممکن است شما بگویی که آقا من می خواهم الآن دو رکعت نماز مستحبی بخوانم،
خبر به شما بدهم که امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس یک عدد صلوات فرستاد، دو
رکعت نماز مستحبی حساب می شود.
* مگر ما مشکلمان مشکل
معصیت نیست، رسول خدا تابلو را گرفت به دستش، روی این تابلو نوشته بود: هر کس
یکبار بر من صلوات بفرستد، یک ذره خداوند نمی گذارد معصیتش بماند. چرا؟ به خاطر
اینکه ایمان دارد در این ظرف رشد می کند، تنها ذکری است که توحید است، هم نبوت
است، هم امامت است و هم ولایت.
* من آقای بهجت را همه
جور امتحان کردم، که بفهمم آقای بهجت با چه آقای بهجت است، همه جور امتحان کردم
ایشان را، ایشان فقط قائل بود آن چیزی که ما را راه می برد و جلو می برد همین ذکر
است.
* 50 تا زن از مدینه
آمدند خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها، یا زهرا آمدیم کمکت کنیم اگر کاری هست ما
انجام دهیم، حالا روضه اش را برایتان می خوانم، حضرت فرمود: عیبی ندارد، شما دست
های من را بگیرید کمکم کنید تا سر قبر پدرم بروم، گفتند خب خیلی خوب است، حضرت از
ما یک کاری خواسته است، می گویند: وقتی بلند می کنند حضرت را ، نمی توانند، این نفس
حضرت قطع شد، فوری می نشانند حضرت را، می پرسند یا زهرا مگر چه شده؟
حضرت یک اشاره کوچک می کنند و می فرمایند: دنده های من یک طوری شده، من ترجیح می
دهم نفس نکشم، صرفه جویی کنم در نفس کشیدن.
* ببینید سلطان الواعظین
می گوید: این در باب جبرائیل کمی این طرف تر از درب بقیع است ، علت نامگذاری اش
این است که جبرائیل هر موقع نازل می شد برای وحی، این درب روبروی خانه فاطمه زهرا
سلام الله علیها است، جبرائیل مودبانه می ایستاد و سلام می کرد، وقتی جواب سلام
جبرائیل داده می شد توسط فاطمه(س) ، و علیک السلام و رحمةالله و برکاته، می فهمید که
حالا اجازه دارد برود نزد پیغمبر، این را سلطان الواعظین در کتاب شبهای پیشاور می
گوید.
متن اشعار خوانده شده توسط حاج منصور ارضی:
سفره ای انداختند امشب بنام فاطمه
پخش شد در بین این سفره طعام فاطمه
باز هم صاحب عزا گرم خوش آمد گویی است
می رساند بر عزادارن سلام فاطمه
فاطمیون، فاطمیه آمده بر تَن کنید
رختی از جنس بهشتیِ خیام فاطمه
سال نو امسال هم با فاطمیه توأم است
واجب است بر یک یک ما احترام فاطمه
بین فردوس برین همسایه پیغمبر ست
منصبی ناگفتنی دارد غلام فاطمه
از گنهکاران اُمت دستگیری می کند
آری آری این چنین باشد مرام فاطمه
مدح زهرا کار ما نَه، کار رَبُّ الفاطمه ست
بین ذهن ما نمی گُنجد مقام فاطمه
جز خدا و مصطفی و مرتضی دیگر کسی
هست آیا بر دو عالم هم کلام فاطمه
یک تنه مانند حیدر خیبری ایجاد کرد
رنگ و بوی مرتضی دارد قیام فاطمه
فاطمه با محسنش خرج ولایت شد فقط
حامی رهبر شدن بوده پیام فاطمه
فاطمه با پهلوی زخمی خود اصرار کرد
جانشین مصطفی باشد امام فاطمه
ذوالفقار مرتضی دارد دو دَم که یک دَمَش
روز وا نفسا بگیرد انتقام فاطمه
یک دَم دیگر برای قاتلین کربلاست
روز رجعت میشود دنیا به کام فاطمه
اشعار روضه حضرت زهرا (س)
آن خیره سر که نعره ز هر سو کِشید و رفت
از دست فاطمه سند او کِشید و رفت
در کوچه ای که جای طلوع و غروب نیست
خورشید را به کُنده زانو کِشید و رفت
وقتی که دید سیلی او هم اثر نکرد
انگار که تازه نقشۀ بازو کِشید و رفت
انگار پشت در ثمر مصطفی نبود
درد لگد به سینه و بازو کِشیدو رفت
از دور و بین تماشای آن پلید
دیدند حُرم شعله به گیسو کِشید و رفت
افتاده بود مادرمان زیر دست و پا
گرگی رسید و پنجه به ابرو کِشید و رفت
می گفت زیر لب به علی روز بیعتت
او را به ریسمان هیاهو کِشید و رفت