۰۳ آذر ۱۴۰۳ ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۷ : ۱۴
گزارش تصویری جلسه شعر آیینی فرات
عقیق:حسینیه سادات هر دوهفته یک بار روزهای دوشنبه شاهد حضور تعدادی از شعرای آیینی کشور در حلقه شعر آیینی فرات است.
جلسه ای که در چند سال اخیر باعث ارتقای سطح کیفی اشعار تعداد زیادی از این شعرای آیینی شده است.
حسینیه سادات این هفته یک میهمان وِیژه هم داشت. استاد محمد علی مجاهدی به همراه چند تن از شعرای شهر قم میهمان این هفته جلسه شعر فرات بودند.
به گزارش عقیق ، در این جلسه تعدادی از شعرا به خواندن شعرهایشان پرداختند و استاد مجاهدی هم نقد و نظر خود را درباره هرکدام از اشعار بیان کرد.
از دیگر شعرای حاضر در این مراسم می توان به حاج محسن عرب خالقی ، قاسم صرافان ، سید مهدی حسینی ، جواد هاشمی ، احمد علوی اشاره کرد.
تعدادی از اشعار قرائت شده در جلسه به انضمام نقدهای کوتاه استادمجاهدی :
حامد انتظام:
یک روز از ین خرابه پر می گیریم
از حُرم نگاه او شرر می گیریم
گر باز برای خویشتن بت شده ایم
از دست خلیل خود تبر می گیریم
****
گل کردی و مات کرده ای آدم را
زینت شده ای امام را خاتم را
یک چند اسیر خیل گرگان بودی
عمری ست اسیر کرده ای عالم را
*****
هرچند که این زمین کمی تب دارد
یا باده ای از جنون لبالب دارد
آسوده سفر کنید ای خسته دلان
این قافله مادری چو زینب دارد
استاد: رباعی اول خیلی خوب بود. رباعی
دوم میانه بود ، رباعی سوم به جای یا باده ای پیمانه ای بهتر است و نکته دیگر
اینکه بین قافله و مادر ارتباط محکمی وجود ندارد. برای قافله امیر می آورند.
محمد بیابانی:
برای عشق دوباره بهانه پیدا شد
بهانه ی غزلی عاشقانه پیدا شد
و... باقی ابیات که یک ترکیب بند است
استاد:
کار خوبی بود
گل جواد به دست سمانه پیدا شد
به جای دست باغ استفاده شود بهتر است
عطا نما دوسه تا لقمه نان گندم را
تعبیر دو سه تا جالب نیست عوض کنید
هادی ملک پور
تاکی دلت از گردش ایام بگیرد
ای کاش که این غصه سر انجام بگیرد
مگذار که پژمرده شود غنچه ی نورس
لبخند بزن گل ز تو الهام بگیرد
تا باغ معطر زنفس های تو باشد
تا چشمه زلالی تو را وام بگیرد
روی تو روا نیست که در ابر بماند
این ماه بنا نیست که هر شام بگیرد
باید که علی درپی یک چاره بگردد
زانوی خمش قوت اقدام بگیرد
یاسی ولی از دست خزان هیچ عجب نیست
رخسار تو نیلوفر اگر نام بگیرد
یک بار اگر لب بگشایی به دعایی
شاید دل دردانه ات آرام بگیرد
با داغ تو بغضی است که انگار قرار است
هر لحظه سراغی ز نفس هام بگیرد
دیروز ندادند جوابی به سوالم
فردا دلم از طعنه و دشنام بگیرد
استاد:خوب بود ، اقدام بگیرد شعری
نیست و فردا را در مصرع آخر تغییر دهید.
محسن غلام حسینی:
آینه آماج قلبی سنگ شد
بین کوچه عرصه بر او تنگ شد
خرد شد مرآت حیدر در حجاب
صورتش با چادرش همرنگ شد
خورشیدی:
ببر به سمت خودت ای جزیره دریا را
نگیر از دل خود لذت تماشا را
چقدر خاطره های تو بوی خون دارد
که هر کدام به خون می کشد دل ما را
حسن بیاتانی:
دیر آمدم...دیر آمدم... در داشت می سوخت
هیئت، میان "وای مادر" داشت می سوخت
دیوار دم می داد؛ در بر سینه می زد
محراب می نالید؛منبر داشت می سوخت
جانکاه: قرآنی که زیر دست و پا بود
جانکاه تر: آیات کوثر داشت می سوخت
آتش قیامت کرد؛ هیئت کربلا شد
باغ خدا یک بار دیگر داشت می سوخت
یاد حسین افتادم آن شب آب می خواست
ناصر که آب آورد سنگر داشت می سوخت
آمد صدای سوووت؛ آب از دستش افتاد
عباس زخمی بود اصغر داشت می سوخت
سربند یازهرای محسن غرق خون بود
سجاد، از سجده که سر برداشت، می سوخت
باید به یاران شهیدم می رسیدم
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت می سوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
در عشق، سر تا پای اکبر داشت می سوخت
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل می داد و خنجر داشت می سوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرن ها در داشت می سوخت
ما عشق را پشت در این خانه دیدیم
زهرا در آتش بود؛ حیدر داشت می سوخت