۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۵۷ : ۱۰
*حاج اصغر زنجانی تعریف می کرد که به همراه حاج حسین خرازی در محاصره قرار گرفته بودیم و حجم آتش دشمن روی سرمان بود. همه تیرهایمان هم تمام شده بود . حتی یک فشنگ هم برایمان نمانده بود. حاج حسین خرازی گفت نگران نباشید هنوز یک سلاح مانده است. گفت ما هنوز حضرت زهرا (س) را داریم. آیا توسل به بی بی از آرپیجی و کلاش کمتر است؟ و همان جا شروع کرد به خواندن روضه حضرت زهرا(س) ناگهان دیدیم معبری باز شد و از محاصره دشمن نجات پیدا کردیم. این اثر دعاست.
*زمانی که مرحوم امام خمینی(ره) از دنیا رفت، دکترش گفت: من در عمرم بیماری حرف گوش شنوا تر از امام نداشتم، هر آنچه می گفتیم امام عینا انجام می دادند. نمی گفت که من مرجع تقلید هستم، تمام دنیا دارند از من تقلید می کنند، این مصداق همین آیه است که: فاسئلو اهل الذکر، إن کنتم لا تعلمون، چیزی را که نمی دانید بروید از اهلش بپرسید.
*وقتی موسی به نیل رسید دعا کرد و از خدا خواست تا بتوانند از آن رد شوند پس خداوند نیل را شکافت و آنها رد شدند وقتی از نیل گذشتند فرعون رسید و او هم خواست از نیل که شکافته شده بود رد شود موسی به جبرئیل گفت زودتر نیل را به حالت اصلی بازگردان تا فرعون نتواند به ما برسد جبرئیل گفت عجله نکن موسی بگذار تا کامل وارد نیل شوند، سپس نیل به حالت عادی برگشت و آنها غرق شدند.
*امام رضا فرمود شما را سفارش می کنم به سلاح انبیاء مردم پرسیدند یابن رسول الله سلاح انبیا چه چیزی بوده است، حضرت فرمود: الدعا.
*شما اگر همه عمر خود را نماز شب بخوانید شیطان نا امید نمی شود، بلکه شما را گرفتار عجب می کند، فکر نکینم اگر نماز شب خواندیم شیطان ناامید می شود، خیر. صبح دوباره می رود سراغ او.
*حدیثی داریم به این مضمون که؛ مَن دخله عُجب هَلَک، در وجود هر کسی عجب داخل شد هلاک می شود.
*اگر کار خوب بکنید گرفتار عجب می کندتان و اگر خدای ناکرده گناه کنیم نا امیدمان می کند.
*حر راه امام حسین را بست ولی شیطان نتوانست نا امیدش کند، و حر رفت به سوی خیام اباعبدالله، و حالا به جایگاهی رسیده است که امام زمان به او می گوید؛ بابی انت و امی.
*گر دوصد جرم عظیم آورده ای غم مخور رو بر کریم آورده ای
*چون شیطان کارش این است که گناهکاران را نا امید می کند که موفق به استغفار نشوند.
*دعا را دست کم نگیرید. آن هایی که یادشان هست می دانند در زمان های عملیات این دعاهای مادران شهدا بود که برای نابودی صدام دعا می کردند و آن لشگر های قدرتمند به نیروی همین دعاها زمین می خوردند، ما اوایل جنگ موفق تر بودیم چون می دانستیم چیزی نداریم فقط ایمان به دعا بود ولی اواخر جنگ که توانستیم مناطق اشغالی خود را آزاد کنیم و وارد خاک عراق هم بشویم دیگر مغرور به پیروزی هایمان بودیم.