کد خبر : ۲۱۹۳۲
تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۱

ماجرای زیارت پس از شهادت

شهید محمدرضا عاشور پس از زخمی شدن در عملیات والفجر۸ خطاب به خانواده‌اش می‌گوید: من آرزو داشتم پس از عملیات والفجر۸ به پابوس امام رضا(ع) بروم، ولی افسوس که حالا نمی‌توانم... و لحظاتی بعد به شهادت می‌رسد.
عقیق: شگفتی‌های فراوانی در جریان رزم، شهادت و تشییع شهدا وجود داشته و دارد. شگفتی‌های منظمی که برای جنگ با همه خشونت و  ناملایماتش یک وجه ساختارشکن به‌نام زیبایی‌های جنگ می‌سازد که فقط در نبردهایی همچون جنگ هشت ساله ما رؤیت شده است، چیزی که از جنگ ما چیزی به‌نام هشت سال دفاع مقدس ساخت. حسن بلوچی رزمنده‌ای از تیپ 21 امام رضا(ع (در مورد شگفتی یک شهید عملیات والفجر8 خاطره‌ای را روایت می‌کند و می‌گوید:

شهید محمدرضا عاشور پس از زخمی شدن در عملیات والفجر8 به یک بیمارستان در اصفهان منتقل می‌شود. در آنجا خانواده‌اش به بالینش می‌آیند و تا لحظات آخر عمرش کنار او می‌نشینند. شهید عاشور قبل از شهادت، خطاب به خانواده‌اش می‌گوید: من آرزو داشتم پس از عملیات والفجر8 به پابوس امام رضا(ع) بروم، ولی افسوس که حالا نمی‌توانم... و لحظاتی بعد به شهادت می‌رسد.

برادرش او را در تابوت می‌گذارد و روی آن پارچه‌ای می‌کشد و می‌نویسد :محمد رضا عاشور اعزامی از گرمسار. سپس خود و خانواده برای مهیا کردن مقدمات تشییع جنازه به تهران و از آنجا به گرمسار می‌روند. جنازه این شهید با بقیه شهدا به تهران منتقل می‌شود. در تهران به‌دلیل نامعلومی پارچه روی تابوت محمدرضا با شهیدی از مشهد عوض می‌شود و جنازه او را به مشهد می‌برند، غسل می‌دهند، کفن می‌کنند و در حرم امام رضا(ع) طواف می‌دهند. وقتی خانواده آن شهید برای دیدار آخر به‌سراغ جنازه می‌آیند می‌بینند این جنازه جنازه شهید آن‌ها نیست.

از آن طرف هم خانواده محمدرضا می‌بینند جنازه شهیدی دیگر را تحویل گرفته‌اند و بلافاصله به مرکز تلفن می‌زنند و قضیه را اطلاع می‌دهند. سرانجام هر دو خانواده، شهید خودشان را تحویل می‌گیرند و به خاک می‌سپارند. در حالی که شهید عاشور به آرزویش که زیارت امام رضا(ع) بود، رسیده بود.

 

پی نوشت:
دفتر اول لحظه‌های آسمانی/ معاونت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران با گردآوری غلامعلی رجایی

منبع:تسنیم

ارسال نظر
پربازدیدترین اخبار
پنجره
تازه ها
پرطرفدارترین عناوین