۰۵ آذر ۱۴۰۳ ۲۴ جمادی الاول ۱۴۴۶ - ۲۶ : ۲۳
عقیق: پشت کوچه
ای که بلندگوهای مسجدش به سمت گنبدی اذان میگویند که البته ازجنس رضاست(ع). ومحله
ای که ازسفره های نذری حاجت میگیرد.
بامردمانی که هنوزبه هرچه پیشانی بند یا فاطمه و ابوالفضل
است سلام میدهند، و به احترام هرچه پای جامانده درجنگ است قیام میکنند.
"اکبرمقدسی" قریب به سی سال است که پایش را سمت
خدا جاگذاشته است. بچه های غواص و گشتی های اطلاعات عملیات زمان جنگ هنوز هم به
"اکبر تک چرخ" صدایش میکنند و"اکبرمقدسی" بازمثل همیشه میخندد.
شایداگر از بابت همرزم بودنم رودرواسی نداشت حاضر به
گفتگو هرچند ازنوع خودمانی اش هم نمیشد. "اکبر"بیشتر دوست دارد خودش و پایش
و هر چه خاطرات بکر و دست نخورده اش هست بسلامت تحویل خدا دهد.
میگوید:
"بهمن سال64 کمکی "آرپی جی"گردان بودم
جزیره "ام الرصاص". رفته بودیم برای والفجر8. تازه به خط زده بودیم که
آرپی جی زنی که من کمکیش بودم ترکش خورد و افتاد زمین.
قبضه آرپی جی شو برداشتم تا زیرپوشش تیربارچی همراهی
ام، یک سنگر کمین رو بزنم که یک دفعه لوله اسلحه تیربارچی داغ کرد و ترکید و خط آتش ما
خاموش شد.
درهمین فاصله، آرپی جی زن عراقی از سنگر کمین زد بالا و
به سمتم شلیک کرد که یکباره سوزش شدیدی درپای راستم حس کردم و 20 مترپرت شدم به عقب
و افتادم تو باتلاق.
هنوز خیلی متوجه عمق و میزان مجروحیتم نشده بودم که
دقایقی بیهوش شدم. وقتی بهوش آمدم دیدم گذاشتنم رو برانکارد و دارند میبرنم که سوار آمبولانس
کنند.
سرموبلند کردم ببینم چه اتفاقی افتاده، دیدم گلوله
آرپی جی رفته تو پام ومنفجر نشده. لوله خرج آرپی جی هم از پام زده بود
بیرون. فک ودهنم هم پرازخون که بعد فهمیدم همزمان ترکش خمپاره شصت هم به صورتم
اصابت کرده..."
"اکبرمقدسی"حالا یک جانباز 70درصد است هر چندخانه
ای که الان سکونت دارد بخاطر مشکلات درون سازمانی دولتی ها و از ما بهتران شهرامام
رضا(ع) به مشکل خورده و فشارمی آورند که تخلیه کند،امااین باعث نمیشود که برای پایی
که قریب به سی سال پیش سمت خدا جا گذاشته است دلگیرشود.
"اکبرمقدسی" بچه همین حوالیست. پشت کوچه ای که
بلندگوهای مسجدش به سمت گنبدی اذان میگویندکه البته ازجنس رضاست(ع).
منبع:قدس